گاه آنقدر دلتنگ میشوم
پالتویی که سرشار از شمیم کربلایت است را دوباره تن میکنم
همان کفش ها را پامیکنم
همان عطر، همان چادر ، همان چفیه..
چشمانم را میبندم
وکربلا را در پرنیان ذهنم به تصویر میکشم
قدمی نماندس تابه اغوشت
به یک باره همه چی محو میشود ..
اشک هایم زچشمان پر گناهم روانه میشود...
دیده ام را میگشایم
میله های قفس دور تا دورم حایل است
دیگر نمی توانم حتا دست هایم را به سویت دراز کنم ...
قفل این قفس فقد با کلید تو میگشاید
پس بگشا گره ز حصار دل
که تو تنها گره گشایی یا حسیـن..♥️
#Ebadi