👓 من تا ۱۴ سالگی اصلا پامو توی مسجد نذاشته بودم و بین لات و لوتای محل بودم و با همه جور آدم میگشتم و هر کاری هم میکردم و از مسجدیا و بسیجیا هم خیلی بدم میومد ولی ...
یه روز به بهانهی پذیرایی وسط کلاس قرآن مسجدمون پام به مسجد باز شد و یه چیزی خوردیم ولی همون موقع از قرآن خوندن اون استاد قرآن خوشم امد.
تصمیم گرفتم جلسهی بعد هم برم ...
همینطور شد که من با کلاس قرآن وارد مسجد و بسیج و هیئت و .. شدم.
اون موقع من خییییلی مقید بودم که گناه نکنم و کتاب های زیادی میخوندم وسیدی های مذهبی زیادی میخریدم و نت برداری میکردم و پای منبر هر کی میرفتم و ...
یه روز پدربزرگم بهم گفت برو درس آخوندی بخون .. من اون موقع بدم امد و اصلا نمیخواستم برم حوزه ..
البته من اصلا نمیدونستم آخوندا توی یه جایی به نام حوزه درس میخونن و این جوری آخوند میشن یعنی هیچ اطلاعی از این قضایا نداشتم و اصلا نمیدونستم به کی میگن طلبه و طلبه یعنی چی ...
خلاصه وقتی که این قضیه رو به امام جماعت مسجدمون و فرماندهی پایگاهمون گفتم ، اونا منو خیلی تشویق کردن و همه میگفتن برو حوزه اما بعضیا هم خب نهی میکردن ..
من وارد حوزه شدم و فقط هم به نیت اینکه یکی مثل #آیت_الله_بهجت بشم و بتونم خودمو درست کنم و برای دین خدا کاری کنم و مردم رو هدایت کنم ...
الان هم من ۹ ساله طلبه شدم و توفیق سربازی امام زمان رو دارم و نیّتم هم همونی بود که گفتم ...
اینم بگم که ما توی خاندانمون یه طلبه هم نداریم و خانوادهی خودم و کل فامیلامون هم مخالف این هستن که من معمم بشم اما من تا الان به لطف امام زمان مقاومت کردم و ایشالله امسال میخوام هم معمم بشم هم متاهل ... گاهی اوقات خیلی سخت میشه و به آدم فشار زیادی میاد ولی وقتی که میرم خلوتی میکنم و با خدا و امام زمان حرف میزنم و گریه میکنم ، همه چیز درست میشه
این بود داستان طلبه شدن ما !
#دست_الهی
پ.ن: جذب از طریق حضور اتفاقی کلاس قرآن و شنیدن قرائت قرآن و...