همیشه میگفت: صد رکعت نماز بخون، صد تا کار خوب انجام بده ولی کسی نتونه باهات حرف بزنه و اخلاق نداشته باشی به هیچ دردی نمیخوره، مومن باید شاد باشه.
#شهید_محمدهادی_امینی
شادی روحش صلوات 🌷🌷
امام صادق عليه السلام:
لا تُطلِعْ صَدِيقَكَ مِن سِرِّكَ إلاّ على ما لَو أطلَعتَ علَيهِ عَدُوَّكَ لَم يَضُرَّكَ ، فإنَّ الصَّديقَ قد يكونُ عَدوّا يَوما ما
دوستت را از راز خود آگاه مكن، مگر بر رازى كه اگر دشمن از آن آگاه شود نتواند به تو زيانى رساند ؛ زيرا دوست نيز ممكن است روزى دشمن شود
📚مشكاة الأنوار 557/1886
#حدیث_گرافی
⬅️آقا اجازه بدین از اینا بزنیم تا دل مردم شاد بشه 😉
#انتقام #اسماعیل_هنیه
#خونخواهی_هنیه_عزیز
کد۳۶ سرباز حضرت آقا ❤️❤️
به همسرم می گفتم فعلا بچه نیاوریم، چون پول نداریم، شغل نداری، مستاجریم، ماشین نداریم و سخت می شود. می گفت خدا که دندان می دهد، نانش هم می دهد. می گفت خدا بزرگ است. همانطور هم شد... دو هفته بعد از تولد فرزندمان، عباس توی شرکت مشغول به کار شد..
#شهید_عباس_خالقی❤️❤️
☑️ حرکت جهانی اربعین، زمینه ساز ظهور #امام_زمان (عج) است.
🎤 حاج حسین یکتا
❇️ امام خمینی (ره) فرموده اند روزی که ملت ایران و عراق یکی شود، آن #اتفاق_مهم در منطقه خواهد افتاد.
❇️ امام خمینی (ره) فرموده اند: جنگ ما با صدام، مقدمه #فتح_فلسطین است.
❇️ مقام معظم رهبری فرموده اند: قضیه ی فلسطین، کلید رمزآلود #فرج امت اسلامی است.
❇️ بعدها مقام معظم رهبری فرمودند: بزودی نماز را در #بیت_المقدس خواهید خواند.
❇️ وقتی از آیت الله بهجت (ره) پرسیدند، برای نزدیک کردن #ظهور چکار کنیم، فرمودند که بروید برای #امام_حسین (ع) کار کنید. چون وقتی امام زمان (عج) #ظهور میکنند، خودشان را به پدرشان امام حسین (ع) معرفی میکنند.
❇️ مقام معظم رهبری فرموده اند: ما به ظهور امام زمان (عج) این محبوب حقیقی انسان ها نزدیک شدهایم. شما جوان ها خودتان را برای #تمدن_نوین_اسلامی آماده کنید. شما آن روز را میبینید، آن روز را میسازید. (منظور از تمدن نوین اسلامی، ظهور و حکومت امام زمان (عج) است.)
❇️ #اربعین از مهم ترین عوامل یکی شدن دل های شیعیان است و وقتی دل شیعیان یکی شود، امام زمان (عج) ظهور خواهند کرد.
✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی بعد از کلاغ و گربه نوبت سگه که به بعضیا بفهمونن اسقاطیل و نتانیابو باید از صفحه روزگار محو بشن
یک راننده عراقی تعریف میکرد؛
ایام تاسوعا و عاشورا تو تاکسی مداحی گذاشته بودم و مسافری وهابی رو سوار کرده بودم..
به مقصد که رسید از ناراحتی اش گفت کرایه رو امام حسین (ع) حساب میکنه و زد به فرار..
چند لحظه بعد صدای زنگ موبایلی به گوشم خورد دیدم طرف گوشی آیفونش رو جا گذاشته..
جواب دادم دیدم داره التماس میکنه کجایی بیا کرایه ات رو بدم..
منم گفتم امام حسین (ع) کرایه رو داد
تو برو گوشیتو از شمر بگیر 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 تا حالا نذریِ اینجوری خوردی؟
حتما گوش کنید.
کد۳۶ سرباز حضرت آقا ❤️❤️
🔻 اسرائیل، صادرکننده روشهای شکنجه در دنیا!
یعقوب توکلی:
🔹 صبح روز ششم، وقتی در باز شد، شروع به کتک زدنم کردند. بعد کیسه را از سرم برداشتند. یک بشقاب یکبارمصرف پلاستیکی آورده بودند، که تکهای پنیر، یک قاشق مربا، سه دانه زیتون، و تکهٔ کوچکی نان در آن بود. در سلول باز و بشقاب دم در بود. وقتی خم شدم تا بشقاب را بردارم، زندانبان با پایش به صورتم زد و گفت: «برندار. کسی از تو مهمتر هست که باید آن را بخورد. صبر کن، نخور.» چند دقیقه بعد، سگ کوچکی را آوردند. سگ پنیر را لیسید و خورد، و بعد از آن سرباز بشقاب را با پایش جلویم انداخت. من با تنفر هرچه تمامتر، با وجود این همه تحقیر و ناپاک شدن غذا، مجبور بودم بعد از شش روز گرسنگی، همان تکه نان کوچک را با مربا و سه دانه زیتون بخورم.
🔹 بعد از مدتی، دوباره مرا به داخل اتاق بازجویی بردند و بر روی میز چوبی خواباندند. با ریسمان مرا بستند و دوباره با کابل مرا زدند، آنقدر که دیگر خونی در بدنم نمانده بود و بیهوش شدم. با سطل آبی مرا به هوش آوردند و به مطب بردند، تا پانسمان خونین زخمها را عوض کنند. باز مجبور شدند به من خون تزریق کنند. بعد از تزریق خون، مرا به اتاق بازجویی برگرداندند. گوشیهای آمپلیفایر را به گوشم وصل کردند و صداهای وحشتناک را، تا حدی که دستگاه توان داشت، بالا بردند. سرم در حال ترکیدن بود و گوشهایم سوت میکشید. بلندم کردند و مرا به دیواری که برق به آنجا وصل بود، مصلوب کردند. فهمیدم میخواهند چه بلایی به سرم بیاورند. تنم از شدت درد میلرزید. مغزم تیر میکشید. از همان دستبندها برق به تمام بدنم میرسید. همهٔ سلولهای بدنم از درد به فغان آمده بود. این وضعیت در نقاط زخمی شدیدتر و زجرآورتر بود. نمیدانم چند بار بیهوش شدم و مرا با سطل آب سرد به هوش آوردند و چگونه مرا به سلول بردند. دیگر روز و شب را نمیفهمیدم.
🔹 بعد از چند روز که آن پزشک پیرمرد را ندیده بودم، یکباره جلویم سبز شد و با دست محکم به سرم کوبید. با بددهنی هرچه تمامتر به من فحش میداد. تحمل نکردم و جوابش را دادم. گفت: «راستی چیزی را فراموش کرده بودم. یادم رفت اندازهٔ گلولهها را بنویسم. قطر و حجم تیرهایی را که به بدنت اصابت کرده ننوشتم. فراموشم شد.» گفتم: «شما این گلولهها را درآوردی. گلولهها پیش شما است.» میدانستم شکنجهٔ دیگری در انتظار است؛ اما کاری نمیتوانستم بکنم. دستهایم بسته بود؛ حتی با پاهایم نیز نمیتوانستم از خودم دفاع کنم. کاملاً بی دفاع بودم. دکمههای پیراهنم را باز کرد و انگشت خود را در زخم زیر بغلم فرو کرد و چرخاند. اشکم درآمده بود. از شدت درد دنیا پیش چشمانم سیاه شد. تصویر او بهسان حیوان انساننمای وحشتناکی جلویم سبز شد. با کمال بیرحمی در چشمانم نگاه کرد و گفت: «ناراحت نشو. من دارم تیرها را اندازه میگیرم.» خون زیادی از زیر بغلم جاری شد و درد تمام بدنم را فراگرفت. همهٔ وجودم از شکنجهٔ بیرحمانهای که پیرمردی بهظاهر پزشک در حق نوجوانی ۱۶ ساله -آن هم با دستهایی بسته- انجام میداد، پر از تنفر شده بود.
🔹 با شکنجههایشان به شیطانصفتی اسرائیلیها بیشتر پی بردم. مهمتر از همه ارزان بودن روشهای شکنجهٔ آنها بود؛ طوری که پس از تشکیل دولت اسرائیل، این رژیم جزء اصلیترین صادرکنندگان روشهای شکنجه در دنیا شد. آموزش روشهای شکنجه در بازجویی منبع درآمدی بسیار مهم برای اسرائیل به شمار میرفت. روز هشتم، در حالی که آویزان بودم، سربازان به مسخره کردن و فحش دادن من پرداختند. تا اینجا مسئله خیلی عجیب نبود؛ هرچند فحاشی بیش از سایر شکنجهها، اعصاب انسان را به هم میریزد. برای آزار بیشتر، گوشهٔ کیسه را بلند کردند و دود سیگارشان را به داخل کیسه فوت کردند. من از شدت کمبود اکسیژن به دست و پا زدن افتادم. کمی بعد، ناگهان یک سرباز اسرائیلی جلو آمد و گفت: «میخواهم سیگارم را خاموش کنم؛ اگر زمین بیندازم، کثیف خواهد شد. بهتر است این عرب زحمت خاموش کردن سیگار را بکشد.» بعد سیگار روشن را روی پشت دستم گذاشت و آن را فشار داد. فریادم به آسمان رفت؛ ولی با دست و پای مصلوب کاری نمیتوانستم بکنم. به قدری محکم سیگار روشن را فشار داد، که هنوز بعد از سی سال جای سوختگی آن روی دستم باقی مانده است. بعد از آن، سربازان یکییکی آمدند و سیگارشان را روی دستم با فشار خاموش کردند و من در میان آن همه درد چارهای جز فریاد زدن نداشتم.
🔹 متن بالا برشیست از کتاب «حقیقت سمیر» ؛ روایتی از خاطرات سمیر قنطار
🔹 سمیر قنطار، مبارز لبنانیالاصل فلسطینی است که سی سال در زندانهای اسرائیل به سر برد و در تبادل اسرا در سال ۲۰۰۸ بین اسرائیل و حزبالله لبنان از زندان آزاد شد.
💥سردار حاجیزاده ؛ بزنم حاج اسماعیل یا زوده⁉️
💥سردار قاآنی ؛ بزار تو پناهگاه کپک بزنن از ترس.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کافه لاکچری که افغانیها در تهران زدن هیچ ایرانی رو هم راه نمیدن و بقیه ماجرا خودتان ببینید