#داستانک
رفته بودم میوه فروشی، یه سری کارتن گذاشته بود پشت میوه های دیگه.
گفتم اونا چیه؟🧐
گفت اونا هم میوه است.
گفتم چرا خب نمیاریشون پیش این یکی ها؟🤔
گفت فروش رفته آقا اونا.
گفتم خب ببینم اونا چطوره.
مغازه دار یه نگاه کرد گفت آقا گفتم که برای کسی دیگه است. الان شما نگاه کنی دلتم بخواد، نمیدم بهت. ول کن دیگه. میوه تو کشیدم. حساب کن خوش گلدی.
یه زن و شوهر هم بعد از من، منتظر کشیدن میوه هاشون بودن. شوهره یه نگاه کرد به زنش. زنش حجابش رو درست کرد.😂
هیچی دیگه ظاهرا سوال و جوابِ من و مغازه دار، کارِ امر به معروف و نهی از منکر رو کرده کرده بود.😁
م.ش
🔴کانال مطالعات فرهنگ وفضای مجازی
https://eitaa.com/joinchat/1256587499Ca01c6ba136