eitaa logo
🍃ࢪآه دِ💗ݪ
186 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
301 ویدیو
12 فایل
. «و قلبي لايميل إلا اليك» وقلبمـ‌بھ‌هیچ‌کس‌جزتوراغب‌نیستـ(:° در گوشی ✉📞↯ https://harfeto.timefriend.net/16315360305035 بخوان از شڔوط ツ ⇦ @sharayetrahdel
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘ 🖤☘ 🖤 👮🏻‍♀نـــآم‌رمــان: 🍃نویسنده: 💙ژانـر: ^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^• (🍀خلاصہ ای از رمان🍀) همہ چیز از همان شروع شد! همان روزی کہ چشمانم به روی همہ چیز بسته شده بود. سه شنبہ ،پشت میز و صندلی سرد آهنی ..! حتی رنگ میز و صندلی هم ،من را یاد ربـات و یخ زده می انداخت... آن روز ،سرامیک شکسته شده ی هم بعد از مدتها به چشمم آمد.! دقیقا یادم هست چه زمانی بود. ساعت شانزده و بیست دقیقه ی عصر. اون هم 30 دی ماه سال 1385. ;نحس ترین تاریخ سال..! و اما آن پسر مرموز و عجیب ،با چشمان تهے از هر احساسے ;و در آن هالہ ی مات چشمانش ... او با همه فرق داشت... و من به عنوان یک فربہ در کارش،اینبار برنده ی نشدم..! او من را تغییر داد... _______^^^^^^^^^_________^^^^^✨💙 برای خوندن این رمان و وارد لینک زیر شو😎👇👇 😱👇 به پا جا نمونی رمانخون!🖇❤️ ┄═❁✨🌸❈💙🖇❈🖇💙❁═┄ 👀✨https://eitaa.com/M_earaji ┄═✨🌸❈❤️🖇❈🖇❤️❁═┄
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘ 🖤☘ 🖤 👮🏻‍♀نـــآم‌رمــان: 🍃نویسنده: 💙ژانـر: ^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^• (🍀خلاصہ ای از رمان🍀) همہ چیز از همان شروع شد! همان روزی کہ چشمانم به روی همہ چیز بسته شده بود. سه شنبہ ،پشت میز و صندلی سرد آهنی ..! حتی رنگ میز و صندلی هم ،من را یاد ربـات و یخ زده می انداخت... آن روز ،سرامیک شکسته شده ی هم بعد از مدتها به چشمم آمد.! دقیقا یادم هست چه زمانی بود. ساعت شانزده و بیست دقیقه ی عصر. اون هم 30 دی ماه سال 1385. ;نحس ترین تاریخ سال..! و اما آن پسر مرموز و عجیب ،با چشمان تهے از هر احساسے ;و در آن هالہ ی مات چشمانش ... او با همه فرق داشت... و من به عنوان یک فربہ در کارش،اینبار برنده ی نشدم..! او من را تغییر داد... _______^^^^^^^^^_________^^^^^✨💙 برای خوندن این رمان و وارد لینک زیر شو😎👇👇 😱👇 به پا جا نمونی رمانخون!🖇❤️ ┄═❁✨🌸❈💙🖇❈🖇💙❁═┄ 👀✨https://eitaa.com/M_earaji ┄═✨🌸❈❤️🖇❈🖇❤️❁═┄
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘ 🖤☘ 🖤 👮🏻‍♀نـــآم‌رمــان: 🍃نویسنده: 💙ژانـر: ^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^• (🍀خلاصہ ای از رمان🍀) همہ چیز از همان شروع شد! همان روزی کہ چشمانم به روی همہ چیز بسته شده بود. سه شنبہ ،پشت میز و صندلی سرد آهنی ..! حتی رنگ میز و صندلی هم ،من را یاد ربـات و یخ زده می انداخت... آن روز ،سرامیک شکسته شده ی هم بعد از مدتها به چشمم آمد.! دقیقا یادم هست چه زمانی بود. ساعت شانزده و بیست دقیقه ی عصر. اون هم 30 دی ماه سال 1385. ;نحس ترین تاریخ سال..! و اما آن پسر مرموز و عجیب ،با چشمان تهے از هر احساسے ;و در آن هالہ ی مات چشمانش ... او با همه فرق داشت... و من به عنوان یک فربہ در کارش،اینبار برنده ی نشدم..! او من را تغییر داد... _______^^^^^^^^^_________^^^^^✨💙 برای خوندن این رمان و وارد لینک زیر شو😎👇👇 😱👇 به پا جا نمونی رمانخون!🖇❤️ ┄═❁✨🌸❈💙🖇❈🖇💙❁═┄ 👀✨https://eitaa.com/M_earaji ┄═✨🌸❈❤️🖇❈🖇❤️❁═┄
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«یکشنبه»★
🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘🖤☘ 🖤☘🖤☘ 🖤☘ 🖤 👮🏻‍♀نـــآم‌رمــان: 🍃نویسنده: 💙ژانـر: ^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^•^• (🍀خلاصہ ای از رمان🍀) همہ چیز از همان شروع شد! همان روزی کہ چشمانم به روی همہ چیز بسته شده بود. سه شنبہ ،پشت میز و صندلی سرد آهنی ..! حتی رنگ میز و صندلی هم ،من را یاد ربـات و یخ زده می انداخت... آن روز ،سرامیک شکسته شده ی هم بعد از مدتها به چشمم آمد.! دقیقا یادم هست چه زمانی بود. ساعت شانزده و بیست دقیقه ی عصر. اون هم 30 دی ماه سال 1385. ;نحس ترین تاریخ سال..! و اما آن پسر مرموز و عجیب ،با چشمان تهے از هر احساسے ;و در آن هالہ ی مات چشمانش ... او با همه فرق داشت... و من به عنوان یک فربہ در کارش،اینبار برنده ی نشدم..! او من را تغییر داد... _______^^^^^^^^^_________^^^^^✨💙 برای خوندن این رمان و وارد لینک زیر شو😎👇👇 😱👇 به پا جا نمونی رمانخون!🖇❤️ ┄═❁✨🌸❈💙🖇❈🖇💙❁═┄ 👀✨https://eitaa.com/M_earaji ┄═✨🌸❈❤️🖇❈🖇❤️❁═┄