من از اشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم....mp3
3.66M
من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم!
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!
طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!
شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!
به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!
دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن
که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم!
هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
#مهدی_بقایی
#آوا: ندای_باران
کمی آلوده بر بغضم.mp3
2.45M
کمی آلوده بر بغضم...
#آوا: ندای_باران
ڪمے آلوده بر بغضم، ڪمے سرگرم طوفانم
ڪمے ابرے، ڪمے تا قسمتے دلتنگِ بارانم
پریشانم، مشوّش، مضطرب، دلواپسم بیاو
غریبم، خستهام، دلمردهام، ویرانِ ویرانم
صداقت پیشه ڪردم، ساده بودم سادگے ڪردم
ڪه قلبم جار زد احساس را در چشمِ گریانم
غروبے بیخداحافظ گذشت از من، رهایم ڪرد
چه ڪردم لایقِ این بودهام؟ حیرانِ حیرانم
جهانم بے حضورش قعرِ چاهے در جهنم شد
و از دوزخ مرا دیگر هراسے نیست، میدانم
تماما تحتِ تاثیرش نوشتم شعرهایم را
به ڪارم هیچ آمد این غزل هاے فراوانم؟
هنوزم در نبردم با دلم، با خاطراتے ڪه
نمک پاشیده بر زخمم، ڪه دارد قصدِ این جانم
هنوزم عاشقم، اما خداوندا تو شاهد باش
ڪمے آلوده بر بغضم٬ ڪمے سرگرم طوفانم
🌺 آوا: ندای_باران