🔆داستان قومی که خداوند میمونشان کرد!
♦️خداوند در قرآن نام گروهی از یهود را اصحاب شنبه نامیده است. ماجرا از این قرار است که این گروه در دهكدهاى نزديک دریا بودند و دستور الهی بر این بود که غیر از شنبهها هر روز میتوانستند ماهیگیری کنند.
♦️اما این یهودیان در روزهای هفته بهسختی میتوانستند ماهی بگیرند؛ اما شنبهها ماهیان به امر خداوند به روی آب آمده و حتی خود را از طریق رودها خود را نزدیک خانههای این گروه میکردند.
♦️این قوم با یک کلاه شرعی حوضهایی درست کردند تا وقتی ماهیان شنبهها خودنمایی میکنند داخل این حوضها بیفتند و بعد از شنبه ماهیها را صید کنند.
❌ بعد این جریان این قوم ۳ گروه شدند؛ عدهای که این خلاف را انجام میدادند؛
عدهای که درباره این موضوع ساکت بودند
و گروهی که بقیه را از این خلاف نهی میکردند. در آخر ۲ گروه اول به عذاب الهی دچار
و به میمون مسخ شدند
و تذکردهندگان نجات یافتند❌
🖼 تصویر با استفاده از هوش مصنوعی تولید شده است.
❤️جوانان بلژیکی نامه به حضرت آقا نوشتن و گفتن: «ما مصمم هستیم درک خود را نسبت به اسلام تعمیق بخشیم و مشتاقانه منتظر ادامه این تبادل پربار روحیه گفتگو و همکاری سازنده هستیم»..
وقتی رایحه اسلام ناب رو میچشی☝️💚
#رهبری
#جوانان_بلژیک
⁉️ چگونه نقشه شوم شاه در به شهادت رساندن امام خمینی(ره) ناکام ماند؟
🔴 سالگرد هجرت اعتراضی علما به تهران و صدور اعلامیه مشترک در تأیید مرجعیت حضرت امام خمینی(ره)
✅ دوم مرداد ۱۳۴۲ ش، پس از دستگیری امامخمینی(ره) و قیام خونین ۱۵خرداد ،تعدادی از علما و مراجع، از شهرهای مختلف عازم تهران شدند (همچون آیت الله سید محمد هادی میلانی ره از مشهد، آیت الله آخوند ملا علی معصومی ره از همدان، آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی ره و آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی ره از قم و...) و با همراهی علمای طراز اول تهران، با تنظیم نامهای مبنی بر تایید مرجعیت ایشان، خواستار آزادی فوری امام شدند. با این حرکت انقلابی، قصد و نقشه شوم شاه خائن در به شهادت رساندن امام، نقش بر آب شد.
📷 سه تن از مجتهدین بزرگ و طراز اول تهران(ره) که با همراهی دیگر علما، مرجعیت و اعلمیت امام راحل را در قضایای دستگیری ایشان، مورد تأیید قرار دادند.
🌹 نام، یاد و خاطره تمامی علما و افرادی که در این حرکت انقلابی، خالصانه نقش داشتهاند، گرامی باد.
21.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوت ۲۰ خانواده شهید از مردم برای شرکت در اجتماع بزرگ #حجاب در روز پنجشنبه ورزشگاه صد هزار نفره آزادی تهران......
🇮🇷به عشق شهیدان همه می آییم
🇮🇷 موکب مدافعان حرم
داستان یک ارادت...
اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما 💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما 💔 . .
خونه ما 💔 💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه 💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده 💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما 💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج 100 تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد 🚶 🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود وشفاگرفته بود. 😍
میخوام بگم آقاجان تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه 💔 .کربلا میخواییم.
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه واقعی ...گذرگاه حسین وعلی اکبر
لطفاً برای تمام مخاطبان خود ارسال،تا مردم آگاه شوند که شُهدای عزیز برای حفظ ناموس و خاک ایران اسلامی جانفشانی کردند.
دوم مرداد تولد سردار شهید حاج احمد کاظمی
🌸 مادر خواب سه تا ماهی را دیده بود که توی یک رودخانه می رفتند
یکی از اون ماهی ها روی کمرش یک هلال ماه داشت اصلا انگار خود ماه بود..
مادر وقتی خوابش رو تعریف می کرد حال و هوای خاصی داشت. می گفت : هزاران ماهی دیگه بودند که با اون دو ماهی دنبال این ماهی نورانی می رفتند . اون ماهی همه رو سمت دریا هدایت می کرد.
مادر می گفت :محسن می دونم اون سه تا ماهی تو و دو برادرت بودین ولی نمی دونم اون ماهی نورانی کدوم یکی تون بود.
آن وقت ها احمد چهارسالش بود.
بعدها توی جنگ وقتی احمد فرمانده لشکر هشت نجف اشرف شد مادر گاهی یاد خوابش می افتاد و می گفت اون ماهی نورانی ، احمدم بود.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در کنار سردار شهید حاج احمد کاظمی
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان زیبای نان وچادر..
✨💌حرمت ارثیه مادری ..
تو رو امام حسین(علیهالسلام) تا میتونید انتشار بدین به نیت فرج منتقم انشاءالله 🍃اللهم عجل لولیک الفرج 🍃