eitaa logo
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
170 دنبال‌کننده
285 عکس
59 ویدیو
1 فایل
امام خامنه ای: درجمهوری اسلامی هرکجا که قرارگرفتیدآنجارا مرکزدنیابدانیدوآگاه باشیدکه همه کارهابه شمامتوجه است. به_حکم_آتش_به_اختیار قدمی برداریم درجهت دغدغه های رهبرمان دغدغه هایی ازنوع فرهنگی!✌ راه ارتباطی شما: @Fateme_art70
مشاهده در ایتا
دانلود
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
🌹 💠روزی دیدم در همین ،  را که نمی دانست قبر شهیدش کجاست اما می گفت: پسرم مطمئنم  شده.  شده. گفتم:اسمش چه بود؟ گفت: حسین. گفتم: حسین؟… چه اسم قشنگی. گفت: حسین برمی گردد. گفتم: مگر نمی گویی حسین به  رسیده است؟ گفت: یقین دارم. گفت: بنیاد قبول ندارد که حسین به  رسیده است اما هر بار که خواب حسین را می بینم، می بینم که لباسش خاکی، حنجره اش پاره، پهلویش شکسته و صورتش خونی است. 👈گفت: ، امام زمانی بود. مهدی بود 👈 از زبانش نمی افتاد. 👈گفت: هر روز می خواند. 👈اهل بود. اشک چشم داشت. موقع فقط ۱۹ سال سن داشت. 👈گفت: عصای دستم بود. ۲دست بیشتر نداشت. شور به شور می پوشید. پدرش پول می داد، برود کفش بگیرد، جنس می خرید تا۲تا کفش بگیرد. یکی را خودش می پوشید و آن یکی را می داد به که تمکن مالی نداشت. 👈گفت: می خواند گاهی. هر دوشنبه و پنج شنبه می گرفت. گفت: به او می گفتم پسرم، چرا اینقدر می گیری؟ چرا اینقدر عذاب می دهی خودت را؟ گفت: حسین، بود. آخرین حرفش در این این بود: 💙 گفت: گاهی خوابش را می بینم و گاهی در بیداری، می بینم انگار یکی هست که همیشه هوایم را دارد. گفت: حسین برمی گردد. @rahe_ebrahim
🍃درباره ی لباس سپاه اعتقاد خاصی داشت. می گفت: این لباس را باید با پوشید. این لباس یادگار خون هزاران است که به ما رسیده. 🍃هر روز زودتر از بقیه به محل کار می آمد. با دوستانش در نمازخانه یا یکی از اتاق ها میخواند و بعد با پوشیدن لباس سپاه به اتاق خود می رفت. 🍃سید در محل کار لحظه ای بیکار نبود. نمی گذاشت هیچ کاری روی زمین بماند. دائم در حال فعالیت بود. 🌹 @rahe_ebrahim
: من هروقت هر جا به عکس یک میرسم میگویم: السلام علیک یا ولی الله و به عکس چند میرسم میگویم: السلام علیکم یا اولیاء الله.
🔷بعد از شهادت حسن، یکی از اقوام خوابش را دیده بود. گفته بود: حسن! تو که مثل ما بودی، چه شد که شدی؟ 🔷گفته بود: به خاطر این که  زیارت حرم (ع) رفتنم قطع نشد. راست می گفت: چهار سال برنامه ثابتش این بود. _جمعه می رفت هیئت علمدار، بعد از آن تا صبح زیارت (ع) بود و دم صبح کله پاچه می خورد و می آمد خانه. 🌹 @rahe_ebrahim
🌹 💠روزی دیدم در همین ،  را که نمی دانست قبر شهیدش کجاست اما می گفت: پسرم مطمئنم  شده.  شده. گفتم:اسمش چه بود؟ گفت: حسین. گفتم: حسین؟… چه اسم قشنگی. گفت: حسین برمی گردد. گفتم: مگر نمی گویی حسین به  رسیده است؟ گفت: یقین دارم. گفت: بنیاد قبول ندارد که حسین به  رسیده است اما هر بار که خواب حسین را می بینم، می بینم که لباسش خاکی، حنجره اش پاره، پهلویش شکسته و صورتش خونی است. 👈گفت: ، امام زمانی بود. مهدی بود 👈 از زبانش نمی افتاد. 👈گفت: هر روز می خواند. 👈اهل بود. اشک چشم داشت. موقع فقط ۱۹ سال سن داشت. 👈گفت: عصای دستم بود. ۲دست بیشتر نداشت. شور به شور می پوشید. پدرش پول می داد، برود کفش بگیرد، جنس می خرید تا۲تا کفش بگیرد. یکی را خودش می پوشید و آن یکی را می داد به که تمکن مالی نداشت. 👈گفت: می خواند گاهی. هر دوشنبه و پنج شنبه می گرفت. گفت: به او می گفتم پسرم، چرا اینقدر می گیری؟ چرا اینقدر عذاب می دهی خودت را؟ گفت: حسین، بود. آخرین حرفش در این این بود: 💙 گفت: گاهی خوابش را می بینم و گاهی در بیداری، می بینم انگار یکی هست که همیشه هوایم را دارد. گفت: حسین برمی گردد. @rahe_ebrahim
🌹 در زمانه ای که را دلیلی برای ماندن بر سر ها نیست، بهانه شما را کرده است، مولا! می خواهم کنم، حرکت از من و از . و این است ماندگار بین و #علی_بن_موسی_الرضا(ع) که در تاریخ ۰۳/۰۱/۱۳۸۷ و در حضور به امضا زیر تنظیم می گردد:  -نماز اول وقت -احترام به پدر ومادر -ادای امانت -دوری از -دوری از -تلاوت هر روز قرآن -درس خواندن - کنترل نگاه  آقا جان! قول می دهم در صورت عدم پایبندی به قراردادمان یکی از کارهای مورد رضایتمان را انجام دهم:  صدقه، روزه، تلاوت قرآن  شاهدان : ۱-ستار العیوب عالمیان ۲-آقایم (روحی فداک) ۳- گمنام ۴- محمد رضا نیازی  @rahe_ebrahim
🌹 شش روز بعد از شروع جنگ شد. خوابش را که دیدم، پرسیدم: چرا سراغ ما را نمی گیری؟ جواب نداد. اصرارم را که دید، گفت: فقط یک مطلب می گویم و آن اینکه ما شهدا، می رویم خدمت حضرت ابا عبد الله (ع). @rahe_ebrahim
🌹 عید نوروز با زهرا آمد خانه مان. عدل برگشت و به مجسمه ی زن گوشه اتاق گیر داد: دایی اگر ناراحت نمی شی، جای این مجسمه، عکس بذار. سری جنباندم که یعنی ببینم چه می شود؛ ولی ته دلم گفتم: اینم با این سپاهی بازیاش زیادی رو مُخه! انگار حرف دلم را از چشمانم خواند. نیشخندی زد و گفت: ایشالا بهش می رسی! مدتی به این فکر می کردم که چرا گفت عکس ؟! مگر عکس قحطی است؟! چرا عکس امام نه، چرا عکس مشهد و کربلا نه! آخر، یک روز ازش پرسیدم. گفت: اگه عکس جلوی چشمت باشه، دیگه ازش خجالت می کشی هر کاری انجام بدی! @rahe_ebrahim
خوانده بود شهدا می روند وادی السلام پیش آقا علیه السلام. که می رفتیم، می گفت: "فاتحه نخون؛ چون مجبور میشه بیاد اینجا." 🌹 @rahe_ebrahim
ارزش  به اندازه‏‌ى  و  و  ى است كه در تو شكل می ‏گيرد و اين است كه بايد  شد و جهاد كرد؛ نه آنكه جهاد كنى تا به شهادت برسى.‌ ‌   @rahe_ebrahim