eitaa logo
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
122 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
17 فایل
با سلام اصلی ترین دلیل راه اندازی کانال #راه_آسمان پیروی از رهنمودهای رهبر گرانقدر انقلاب،مبنی بر "آتش به اختیار بودن" است امیدواریم این مکان، هرچند مجازی در جهت رشد جنبه های فرهنگی جامعه موثر واقع گردد . ارتباط با ادمین: @abotorab74
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃 ✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ✨ ختم صلوات روز یکشنبه ۱۳۹۸/۱۲/۲۵ ﷽ فرج امام زمان(ع)صلوات 🌷 اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآل مُحَمَّد 🌷 قل أطیعوا الله و أطیعوا الرسول * بگوخدا را اطاعت کنیدو ازپیامبرش فرمان برید* (نور/۵۴) یا سامع الدعاء * ۱۴هزار شاخه گل صلوات هدیه به پیشگاه نورانی۱۴معصوم علیهم‌السلام به نیت تعجیل درفرج حضرت ولیعصر ارواحنا فداه و 🍃 دفع شر ویروس منحوس کرونا و 🍃 شادی روح و فاتحه روحشان شاد یادشان گرامی مهمان خوان رحمت الهی باشند ان شاءالله بحق صلوات بر محمد و آل محمد ذکر روز یکشنبه: ياذالجلال والاکرام ✨ألـلـھـمــ ؏ـجــــــل لولـیـڪ الفـــــــرج✨ join⤵️ 🆔@rahea3eman
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
🌹نام سید محسن طباطبایی نام پدر سید محمد مهدی نام مادر فاطمه بیگم محل #شهادت جزیره مجنون 🔹بی
🔷خاطره ای از ونحوه ی ایشان 🔹سوپرمارکت عراقی ها مهدی کیامیری: از شب قبل، عملیات «بدر» آغاز شده بود. بچه‌ها واقعاً از جان مایه گذاشته بودند. امروز هم از صبح تا بعدازظهر پاتک دشمن ادامه داشت و شلیک گلوله‌های تانک آن‌ها برای یک لحظه هم قطع نمی‌شد. تعدادی از بچه‌ها و مجروح شده بودند. در فکر درگیری بودم، که دیدم تانک‌های دشمن، یکی پس از دیگری منفجر می‌شوند! با انفجار چندین تانک، بقیه‌ی تانک‌ها مجبور به فرار شدند. از لابه‌لای دود و آتش، به میانه‌ی میدان نگاه کردم. «اکبری رضایی» را دیدم که با قامتی بلند، دلاورانه «آرپی‌جی» را روی دوشش گذاشته و در میان تانک‌های دشمن، به این سو و آن سو می‌دَوَد و از پهلو و از پشت، آن‌ها را شکار می‌کند. بعد از فرار تانک‌ها، به سنگر «اکبری» رفتم. دیدم آرام نشسته است. صورتش را گرد و غبار پوشانده بود. با دیدنم لبخندی زد و با دست اشاره کرد که پهلویش بنشینم. فوراً نشستم. در همین حال، «محسن برکابی» آمد و گفت: «اکبری! مهمات نداریم ... تلفات زیاد است ... «حجت‌» هم سرش قطع شده ... چه کار کنم؟» «اکبری» لبخندی زد و گفت: «امروز «»ست … برو که نوبت تو هم می‌رسد!» «محسن» راهی شد؛ بدون این که حرفی برای گفتن داشته باشد. از «اکبری» خداحافظی کردم. بین راه، دلاور «صفاری» را دیدم. آن‌قدر گلوله‌ی «آرپی‌جی» زده بود که به سختی صدایم را می‌شنید؛ اما با دیدنم لبخندی زد و گفت: «بیا جلو.» جلو رفتم. دستش را توی جیبش کرد و چند عدد شکلات ـ که از «سوپرمارکت» عراقی‌ها (!) خریده بود ـ به من داد. خداحافظی کردم و به سمت بالا رفتم. همراه «مرتضی» و «» مشغول دیده‌بانی آرایش تانک‌های دشمن بودم، که متوجه شدم، صورتم داغ شد. به کنار دستم نگاه کردم. «» را ندیدم. به پشت سر برگشتم. دیدم گلوله‌ی تانک، سر «_سید_محسن» را برده و خون گرم اوست که به صورتم پاشیده شده است. #️⃣ #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman🍃
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
🔹محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۴۶/۱۰/۰۷ 🔹محل #شهادت جزیره مجنون تاریخ شهادت ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ 🔹اس
📝وصیت نامه 🔹صبر داشته باشید و تقوای الهی پیشه کنید ، سیدمحسن طباطبایی: این وصیت نامه در حالی نوشته می شود که قلب هزاران جوان در تپش برای یک حمله ی وسیع به کفر می باشد؛ جوانانی که برای حمله، بر یکدیگر سبقت می گیرند و را سعادت خویش می دانند و به سوی معبود خویش می شتابند، که اگر من هم سعادت داشته باشم، می خواهم در این حمله شرکت کنم و امیدوارم که به فیض برسم، تا شاید با اهدای خون ناچیز خود، دِینِ خود را به و امام ادا کرده و با خون خود به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» (ع) لبیک گویم، تا به دشمنان ثابت شود که ، را سعادت خود می دانند و با آغوش باز به جهاد علیه کفار می روند. ...و اما پدر و مادر عزیزم و به خصوص مادر مهربان و دلسوزم! اگر چنانچه جنازه ی من به دست شما نرسید، ناراحت نباشید؛ زیرا هدیه ای را که به خدا می دهید، انتظار پس گرفتنش را نداشته باشید. به شما توصیه می کنم که پشتیبان باشید. عزیزتر از جان مان را تنها مگذارید و به صحبت های پُربارش گوش دهید و -مخصوصاً- عمل کنید. در مجالس عزاداری حسینی، دعای کمیل و نماز جمعه شرکت کنید. ...و شما باید بدانید که من به نیامدم، تا کسی از من تعریف کند. من به نیامدم، تا عکس مرا در مجله های خبری بزنند. من به نیامدم، تا کسی بگوید: «چرا درسش را رها کرده است؟» من به نیامدم، برای ریا و خودپسندی؛ بلکه آمدن من به -فقط و فقط- به عشق مولایم (ع) و به عشق نوجوانان ، هم چون: قاسم بن الحسن و حضرت علی اکبر و به عشق رهبر عزیزم، و فرمانده ی اصلی ام، (عج) بود. من به آمدم، تا بتوانم به جهانیان بفهمانم که ای دشمنان و حامیان زور و استکبار! ما «قاسم بن الحسن»ها و «علی اکبر»های این زمانیم و هرگز امام عزیزمان را تنها نخواهیم گذاشت. ...و پدر و مادر عزیزم! از شما خواهش می کنم که صبر داشته و صبور باشید و تقوا را پیشه ی خود قرار دهید. ...و مادر عزیزم و پدر مهربان و دلسوزم! من به شما خیلی اذیت کردم؛ امیدوارم مرا حلال کنید و از کارهای زشت و ناپسندم گذشت نمایید و از خدا بخواهید که گناهان مرا ببخشد. مادرم! من خیلی به تو مدیون هستم؛ چون نیمه های شب، خواب را بر خود حرام می کردی و برای آسایش من از خواب بیدار می شدی؛ امیدوارم مرا حلال نمایی. من دیگر خیلی مزاحم شما نمی شوم. ببخشید که نتوانستم وصیت نامه ی خوبی بنویسم؛ چون وقت به من اجازه نمی دهد و امشب، شب هجرت به سوی و به سوی عملیات است. سلام مرا به همه ی فامیل برسانید و همین طور به دوستان و آشنایانم و از آن ها برای من -این بنده ی حقیر- رضایت بگیرید.۱ (۱۴۸۵۰۷۶) روز جمعه ۲۹/ ۰۷/ ۱۳۶۲ برابر با ۱۴ محرم الحرام۱۴۰۳ #️⃣ #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman🍃