eitaa logo
شبڪه انتشار محتوای بصیرت افزایی فرهنگےسیاسی اجتماعی راه امین
204 دنبال‌کننده
22هزار عکس
10.3هزار ویدیو
1.1هزار فایل
فَاعْتَبِرُوايَاأُولِي الْأَبْصَار «مسیری برای وحدت و به هم رسیدن اندیشه ها» تبیین منویات امامین انقلاب اسلامی باحضور همیشه سبز سربازان مقابله باجنگ نرم در فضای مجازی 🗨️ما رو در ویراستی دنبال کنید https://virasty.com/raheamin https://splus.ir/raheamin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال فرق و ادیان
⚫️ در منابع (۳) ⚫️ 👈🏼 و صلوات‌الله‌علیهما بر مصائب سیدالشهداء علیه‌السلام راوی می‌گوید: با عـلـی (امیرالمؤمنین علیه‌السلام) سفر می‌کردم. وقتی به محاذات "نینوی" رسیدیم، ایشان (امیرالمومنین علیه‌السلام) فرمودند: صبر کن ای اباعبدالله! صبر کن در کنار شط . راوی می‌گوید: درباره این جمله، از ایشان سوال کردم؛ فرمودند: روزی بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) وارد شدم و دیدم از چشمان ایشان سرازیر است. پرسیدم: چرا گریه می‌کنید؟ پاسخ دادند: علیه‌السلام آمده بود، و خبر داد که امت من فرزندم (صلوات‌الله‌علیه) را به قتل خواهند رساند. سپس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به من فرمودند: می‌خواهی او (سیدالشهداء علیه‌السلام) را به تو نشان دهم؟ گفتم: آری؛ پس حضرت دست خود را دراز کردند و و مشتی از خاک آوردند؛ تا آن خاک را دیدم، نتوانستم از گریستن خودداری کنم... 👈🏼 در مجمع الزوائد، رجال این روایت را موثق دانسته است. 📚 المعجم‌الکبیر، الطبراني(قرن چهارم ه.ق) جلد۳، صفحه۱۱۱ عضویت در کانال 👇 🔰 http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e 🔰
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 به مناسبت شهید چیت سازان: 🔻رهبر معظم انقلاب: همسر او [علی چیت‌سازیان] می‌گوید در آخرین باری که آمد منزل و بعد [از آن] رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛ نیمه‌شب همین‌طور نشسته بود و اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد. با اینکه مرد باصلابت و قدرتمند و فرمانده کاملاً باصلابتی بود و اصلاً اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک می‌ریخت. گفتم چرا این‌قدر گریه می‌کنی؟ گفت: فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را. معاونش را خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود. می‌گوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی. ما این‌همه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگان‌ها می‌شدند. قبلاً می‌رفتند راه‌ها را پیدا می‌کردند، باز می‌کردند تا یگان‌ها بتوانند حرکت کنند بروند جلو. ما این‌همه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیه‌ی شهادت؟ این را به من بگو، چرا من شهید نمیشوم؟ می‌گوید یک نگاهی به من کرد و گفت: 📌راهکارش است، اشک.» ۹۵/۱۲/۴ 🌷🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75