✨السلام علیک یا رسول الله ✨
سلام بر اعضای فرهیخته راه جاودان
میهمانان امروز راه جاودان
🌹شهید علیرضا یاسینی 🌹
#خاطرات_شهید
#سیره_شهدا
🔹نزدیک عید نوروز سال ۱۳۶۶ بود. به سرهنگ یاسینی بیست هزار تومان عیدی داده بودند و تصمیم داشت عید نوروز به همراه خانواده به کنگاور؛ منزل خواهرش برود.
🔸بهاتفاق چند نفر از همکاران در دفتر عملیات پایگاه یکم مشغول صحبت بودیم. دو نفر از همکاران که در اتاق دیگر نشسته بودند، صدایشان از اتاق ما شنیده می سد.
🌀یکیشان گفت: « آخر من با این دههزار تومان با شش تن عائله چه کنم؟ این مبلغ فقط هزینه لباس و خرج یکیشان است». دیگری هم دردهایی داشت.
⚡️یاسینی تا این مکالمه را شنید، خیلی ناراحت شد. بدون وقفه در کیفش را باز کرد. عیدی خودش را به دو بسته دههزارتایی تقسیم کرد و آن دو نفر را صدا کرد و با روبوسی به آنها عیدی داد.
🪴بهش گفتم: «پس چطور مسافرت میروید؟»، گفت: «این از مسافرت رفتن بهتر است».
🌱او به بهانهای خانوادهاش را از مسافرت منصرف کرد و تمام عید نوروز را در خانه ماند.
💐اعمال و مستحباتمان را هدیه به روح ملکوتی این شهید و شهدای گرانقدر امروز میکنیم .
🌱دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان 🌱
╭⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱
eitaa.com/rahejavedan
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╯
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
درود و وصلوات بر
امام حسن علیه السّلام وامام حسین عليه السلام
سلام بر اهالی راه جاودان
میهمان و میزبان امروز راه جاودان
🌷 شهیدِمدافع حرم جمال رضی🌷
#خاطرات_شهید
🔺اگر کسی در مراسمی که دعوتش میکردند مقید به رعایت موازین شرعی نبود حتی اگر از نزدیکترین افراد به او هم بودند در آن مراسم شرکت نمیکرد. روی باور و اعتقادش میایستاد.
🔺محض دل کسی به مجلس نمیرفت، قبل از رفتن سعی میکرد تا افراد را آگاه و مسائل را درست برای آنها بیان کند. اگر موفق میشد که مشکل رفع میشد اما اگر تلاشش نتیجه نمیداد عذرخواهی میکرد و در آن جلسه یا مجلس شرکت نمیکرد و هدیه را برایشان میفرستاد. با نرفتنش مخالفت خود را با اینگونه مجالس ابراز میکرد
🔺مهربانی، تواضع، کمک به همه، محبت و توجه خیلی زیاد به خانواده از جمله خصوصیات اخلاقی او بود. اینقدر درجه مهربانی و احساس مسئولیتش بالا بود که وقتی کاری را به فردی میسپرد که آن فرد تازهکار بود سعی میکرد تا وقتی که طرف همه زوایای کار را یاد نگرفته تنهایش نگذارد.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
●ولادت : ۱۳۶۰/۱۲/۱۹ تهران
●شهادت : ۱۳۹۵/۱/۱۴
اعمال و مستحباتمان و شاخه های گل صلوات هدیه میکنیم به روح مطهر این شهید و همه ی شهدای امروز
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
╭⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╮
eitaa.com/rahejavedan
http://ble.ir/join/4XS6aMhaXD
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╯
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
عرض سلام و ارادت محضر
✨آقا امام حسن عسکری علیه السّلام
سلام بر اهالی فرهیخته راه جاودان
میهمان و میزبان امروز راه جاودان
🌹شهید اسماعیل صادقی🌹
#خاطرات_شهید
در امر بیت المال بسیارحسّاس ودقیق بود.همیشه درباره امکاناتی که مردم برای رزمندگان می فرستادند سفارش می کرد ونسب به اسراف ها و حیف و میل اموال هشدار می داد:
این پوشاک و خوراک و وسایت نقلیه اهدایی, ازطرف کسانی می رسدکه شایدخودشان به نان شبشان محتاج باشند, پس وای برما که ملاحظه اینها را نکنیم و درمصرفشان اسراف ورزیم!
یکی از درسهایی که ما از وی گرفتیم این بودکه تا لباسی و وسیله ای کاملاً غیرقابل استفاده نمی شدکنارش نمی نهاد.مثلاً اگر لباسش پاره می شد,خودش می نشست و شروع می کرد به وصله کردن, هیچ اِبایی نداشت که لباس فرم یا کار وصله دار بپوشد.
یکبار در اعتراض بدین عمل ایشان گفتم:
آقا اسماعیل! شما رییس ستاد لشگری, این لباسهای وصله دار مناسب شأن و مقام شما نیست. خوب نیست که با این لباسها درجلسات حاضر شوید!
او سری به تأسّف تکان داد و گفت:
بابا! ما بزرگان دینمان وقتی که لباسشان پاره می شد وصله می کردند و بدین سادگی ها لباسی را دور نمی انداختند.حال شما می گویید ما از آن ها بالاتریم؟
اعمال و مستحباتمون وشاخه های گل صلوات
هدیه میکنیم به روح ملکوتی این شهید
و شهدای امروز
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم والعن اعدائهم 💐
یا مهدی💐
⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╮
eitaa.com/rahejavedan
http://ble.ir/join/4XS6aMhaXD
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
درود و وصلوات بر
امام حسن علیه السّلام وامام حسین عليه السلام
سلام بر اهالی راه جاودان
میهمان و میزبان امروز راه جاودان
🌷 شهید مدافع حرم حسین منزوی غلامی🌷
#خاطرات_شهید
● شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم
با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...
●وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه ...بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت..برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم ..گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ..
#ذاکر_با_اخلاص
اعمال و مستحباتمان و شاخه های گل صلوات هدیه میکنیم به روح مطهر این شهید و همه ی شهدای امروز
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
╭⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╮
eitaa.com/rahejavedan
http://ble.ir/join/4XS6aMhaXD
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╯
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
عرض سلام و ارادت محضر
✨آقا امام حسن عسکری علیه السّلام
سلام بر اهالی فرهیخته راه جاودان
میهمان و میزبان امروز راه جاودان
🌹شهید محمد ابراهیم همت🌹
#خاطرات_شهید
🔹زنگ زده بود که نمی تواند بیاید دنبالم .باید منطقه می ماند. خیلی دلم تنگ شده بود. آن قدر اصرار کردم تا قبول کردخودم بروم.من هم بلیت گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد.
🔸کف آشپزخانه تمیز شده بود.همهی میوه های فصل توی یخچال بود؛توی ظرفهای ملامین چیده بودشان .کباب هم آماده بود روی اجاق ،بالای یخچال یک عکس از خودش گذاشته بود ،بایک نامه .
🔹وقتی می آمد خانه ،خانه من دیگر حق نداشتم کار کنم .بچه را عوض می کرد .شیر براش درست میکرد سفره را می انداخت و جمع می کرد .پا به پای من می نشست لباسها را می شست ،پهن میکرد،خشک می کرد وجمع می کرد.
🔸آنقدر محبت به پای زندگی میریخت که همیشه بهش میگفتم درسته کم میآی خونه، ولی من تا محبتهای تو رو جمع کنم، برای یکماه دیگه وقت دارم.
نگاهم میکرد و میگفت تو بیشتر از اینا به گردن من حق داری. یک بار هم گفت «من زودتر از جنگ تموم میشم. وگرنه، بعد از جنگ به تو نشون میدادم تموم این روزها رو چهطور جبران میکنم.»
✍️ روای همسربزرگوارشهید
اعمال و مستحباتمون وشاخه های گل صلوات
هدیه میکنیم به روح ملکوتی این شهید
و شهدای امروز
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم والعن اعدائهم 💐
یا مهدی💐
⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╮
eitaa.com/rahejavedan
http://ble.ir/join/4XS6aMhaXD
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
درود و وصلوات بر
امام حسن علیه السّلام وامام حسین عليه السلام
سلام بر اهالی راه جاودان
میهمانان و میزبانان امروز راه جاودان
🌷 شهیدان سید محمدو سید مصطفی گلگون 🌷
#خاطرات_شهید
#خواب_مادر_شهیدان_سید_محمد_و_سید_مصطفی_گلگون
💢مادرش میگفت : خواب دیدم چند تا خانم بزرگوار آمدند و گفتند :آمدیم بچه ات را ببریم. گفتم شما را به جان امام رضا (ع) بچه ام را نبرید من خیلی برایش زحمت کشیده ام. نگاهی به من کردند و گفتند : اگر شما بدانید که او را به کجا می بریم می گویید به جان امام زمان (عج) ببرید ،خوشحال شدم و گفتم به جان آقا ببرید .همان زمان پدرش از جبهه برگشته بود .وقتی که بلند شدم حال و هوای دیگری داشتم شروع کردم به آب و جارو کردن منزل و قند شکستن .همسرم که تازه از منطقه جنگی برگشته بود و از شهادت سید محمد هم خبر داشت از سر و صدای کارمن بیدار شد و پرسید :خانم چه کار می کنی ؟ گفتم دارم قند خرد می کنم .گفت خانم قند بیشتر خرد کن و اگر چیزی نیاز هست بخر که یکی از پسر هایت به شهادت رسیده است .
اعمال و مستحباتمان و شاخه های گل صلوات هدیه میکنیم به روح مطهر این شهیدان و همه ی شهدای امروز
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
╭⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╮
eitaa.com/rahejavedan
http://ble.ir/join/4XS6aMhaXD
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╯
✨بسمالله الرّحمن الرّحیم ✨
سلام وعرض ارادت محضر
مولاجانمان آقا علی بن ابی طالب علیه السّلام
و
بانوی دو عالم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها
و سلام بر اهالی راه جاودان
میهمان و میزبان امروز راه جاودانیها
🌹شهید یعقوب علی علیپور🌹
#خاطرات_شهید
🌸خواهر شهید:
یکی ازدوستانش تعریف میکرد که هر وقت میخواستیم به شهریا مدرسه برویم جلوی یک مغازه که میرسیدیم ایشان همیشه میگفت اینجا را سریعتر ردشویم.من به او میگفتم چرا هروقت جلوی این مغازه میرسیم تو اینقدرعجله میکنی و میگویی سریعتر از اینجا ردشویم.میگفت: من و پسر این صاحب مغازه همرزم بودیم پسر او شهیدشدومن ماندم.به همین خاطر نمیتوانم درصورت این پدرشهیدنگاه کنم.
🌹دوست شهید:
ایشان برای مدت زمان کوتاهی ترک تحصیل کرده بودندو درمغازه ای کارمی کردند در آن زمان خمیر دندان خیلی کمیاب بودومن از ایشان خواستم که اگر ممکن است برایم خمیردندان بخرد.ایشان هم قبول کردندوبرایم خریدن و آوردند.من مقداری پول به ایشان دادم.بعدازمدتی ایشان به جبهه رفتندو ما برای همدیگرنامه میدادیم.روزی نامه ای از ایشان به دستم رسیدوقتی نامه را بازکردم دیدم که 10 تومان درنامه است ونوشته اندکه من بخاطر وابستگی به مادیات این مقدار را زیادی ازشما گرفتم و به همین خاطر آن را به شما پس میدهم.من آن موقع بودکه فهمیدم انسان چقدر می تواندبه خدا نزدیک شود و حق هم همین بودکه ایشان شهیدشوند.
اعمال و مستحباتمان و شاخه های گل صلوات هدیه میکنیم به روح مطهر این شهید و همه ی شهدای امروز و پدر و مادر شهدا
✨اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم ✨
یا مهدی💐
╭⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╮
eitaa.com/rahejavedan
http://ble.ir/join/4XS6aMhaXD
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╯
✨بسمالله الرّحمن الرّحیم ✨
السّلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
میهمان و میزبان امروز راه جاودانیها
🌹شهید ابراهیم جهانبین🌹
#خاطرات_شهید
چهارده سالگی رفت جبهه...
🍃تو گردان مسلم لشکر ویژه ۲۵ کربلا بود.
🍃شش سال تو جبهه ها بود و بیش از ده عملیات حضور داشت و خط شکن بود.
🍃هفت بار مجروح شد...بهش میگفتن
ابراهیم تو چرا همش مجروح میشی
شهید نمیشی .....؟
🍃میگفت #دعای_مادر نمیزاره شهید شم...
🍃تو اعزام آخر مادر برایش دعای شهادت کرد و ابراهیم تو جزیره مجنون شهید شد و پیکرش هفت سال بعد برگشت...
اعمال و مستحباتمان را به روح ملکوتی این شهید و شهدای امروز هدیه میکنیم .
🌱دعای این شهیدان عزیز بدرقه امروزتان
╭⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱
eitaa.com/rahejavedan
http://ble.ir/join/4XS6aMhaXD
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱
✨بسمالله الرّحمن الرّحیم ✨
سلام وعرض ارادت محضر
مولاجانمان آقا علی بن ابی طالب علیه السّلام
و
بانوی دو عالم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها
و سلام بر اهالی راه جاودان
میهمان و میزبان امروز راه جاودانیها
🌹شهید محمد حسین محمد خانی🌹
#خاطرات_شهید
🌹یکی از بی سیم های تکفیری ها افتاد دست ما. سریع بی سیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگویم. عمار آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
گفت بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلوله هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود می اومد...
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
گفت :به اونها بگو ما همون هایی هستیم که صهیونیست ها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست ها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان.
🌷بعد از ظهر همان روز 12 نفر از تکفیری ها تسلیم ما شدند. می گفتند از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند."
اعمال و مستحباتمان و شاخه های گل صلوات هدیه میکنیم به روح مطهر این شهید و همه ی شهدای امروز و پدر و مادر شهدا
✨اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم ✨
یا مهدی💐
╭⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╮
eitaa.com/rahejavedan
http://ble.ir/join/4XS6aMhaXD
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╯
بسمالله الرّحمن الرّحیم
✨السلام علیک یا رسول الله ✨
سلام بر اعضای فرهیخته راه جاودان
میهمان امروز راه جاودان
🌹شهید محمد رضا دستواره🌹
#خاطرات_شهید
●می دانستم که حسین شهید شده است. محمدرضا که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به معراج شهدا ببرم تا پیکر حسین را ببینید. با هم رفتیم. در آنجا به طوری که اشک در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم.
●کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبر خالی بود. محمد رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می آید. در همان مراسم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم:
حلال ِ حلال.
●چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم.
✍️روای: مادر شهید
💐اعمال و مستحباتمان را هدیه به روح ملکوتی این شهدا و شهدای گرانقدر امروز میکنیم .
🌱دعای این شهیدان عزیز بدرقه امروزتان 🌱
╭⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱
eitaa.com/rahejavedan
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╯
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
عرض سلام و ارادت محضر ائمه بقیع علیهم السّلام و اهالی راه جاودان
میهمان و میزبان امروز راه جاودانیها
🌹شهید سید امیر حسین تقوی🌹
#خاطرات_شهید
✅ محمد افکانه یکی از اساتيد دانشگاه امام صادق: از روزی که خبر شهادت امیر حسین رو شنیدم، هر روز می گفتم، برم سراغ برگه های امتحانی، بلکه یک یادگاری از این عزیز، برای خودم داشته باشم. اصلا خاطرم نبود که روز امتحان حضور داشت یا غائب.
دست و دلم نمی رفت. بالاخره دیروز رفتم برگه رو برداشتم. چقدر هم خوب نوشته بود. هم خط زیبا و هم پاسخ های درست.
امیرحسین جان، شهادتت مبارک. امید به شفاعتت دارم.
🌱 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
اعمال و مستحباتمون و شاخه های گل صلوات هدیه میکنیم به روح ملکوتی این شهید و شهدای گرانقدر امروز
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم والعن اعدائهم 💐
یا مهدی💐
⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╮
eitaa.com/rahejavedan
http://ble.ir/join/4XS6aMhaXD
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
عرض سلام و ارادت محضر ائمه بقیع علیهم السّلام و اهالی راه جاودان
میهمان و میزبان امروز راه جاودانیها
🌹شهید احمد علی نیری🌹
#خاطرات_شهید
💥شهیدی که با صحنه شنا کردن دختران روبرو شد... دکتر محسن نوری دوست و همراز شهید احمد علی نیری می گوید :👇
🔸 یکبار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من…لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیدم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
🔹نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم!
🔸بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم.
من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند.
من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود.
🔸یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:
«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.»
من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به
بعد برای خدا گریه میکنم... حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم:
«یاالله یا الله…»
🔹به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند...
من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: 👈 از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد!
احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم. گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت:
تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.
#خاطرات_شهید
🌱 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
اعمال و مستحباتمون و شاخه های گل صلوات هدیه میکنیم به روح ملکوتی این شهید و شهدای گرانقدر امروز
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم والعن اعدائهم 💐
یا مهدی💐
⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱╮
eitaa.com/rahejavedan
http://ble.ir/join/4XS6aMhaXD
╰⊰❀•❀✦••❁🇮🇷❁••✦❀•❀⊱