▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#یا_علی_اکبر (علیک السلام)
#بیا_خون_بگرییم
...💧(زینب جان!) حسين با هر بار آمدن و رفتن ، تعزيتهايش را به دامان تو مى ريخت و التيام از نگاه تو مى گرفت . اين بود
كه هر بار، سنگين مى آمد اما سبكبال باز مى گشت . خسته و شكسته مى آمد، اما برقرار و استوار باز مى
گشت .
اكنون نيز دلت مى خواهد كه طاقت بياورى ، صبورى كنى و حتى به حسين دلدارى بدهى . همچنانكه از
صبح تاكنون كه آفتاب از نيمه آسمان گذشته است چنين كرده اى . اما اكنون ماجرا متفاوت است .
اكنون اين دل شرحه شرحه توست كه بر دوش جوانان بنى هاشم به سوى خيمه ها پيش مى آيد.
اكنون اين ميوه جان توست كه لگدمال شده در زير سم ستوران به تو باز پس داده مى شود.
على اكبر براى تو تنها يك برادر زاده نيست . تجلى اميدها و آرمانهاى توست . تجلى دوست داشتنهاى
توست . على اكبر پيامبر دوباره توست .
نشانى از پدر توست . نمادى از مادر توست . على اكبر براى تو التيام شهادت محسن است . شهيد نيامده .
غنچه پيش از شكفتن پرپر شده .
شهادت محسن ، اولين شهادت در ديدرس تو بود. تو چهار ساله بودى كه فرياد مادر را از ميان در و ديوار
شنيدى كه محسنم را كشتند و به سويش دويدى .
شهادت محسن بر دلت زخمى ماندگار شد. شهادت برادر در پيش چشمهاى چهار ساله خواهر. و تا على
اكبر نيامد، اين زخم التيام نپذيرفت ....
بهتر از هر كس اين رابطه را مى فهمد و عمق تعزيت تو را درك مى كند.
دلت مى خواهد كه طاقت بياورى ، صبورى كنى و حتى به حسين دلدارى بدهى .
اما چگونه ؟ با اين قامت شكسته كه نمى توان خيمه وجود حسين را عمود شد.
با اين دل گداخته كه نمى توان بر جگر حسين مرهم گذاشت .
اكنون صاحب عزا تويى . چگونه به تسلاى حسين برخيزى ؟
نيازى نيست زينب ! اين را هم حسين خوب مى فهمد.
وقتى پيكر پاره پاره على اكبر به نزديكى خيمه ها مى رسد. و وقتى تو شيون كنان و صيحه زنان خودت را از
خيمه بيرون مى اندازى ، وقتى به پهناى صورت اشك مى ريزى و روى به ناخن مى خراشى ، وقتى تا
رسيدن به پيكر على ، چند بار زمين مى خورى و برمى خيزى ، وقتى خودت را به روى پيكر على اكبر مى
اندازى ، حسين فرياد مى زند كه : زينب را دريابيد
حسينى كه خود قامتش در اين عزا شكسته است و پشتش دوتا شده است . حسينى كه غم عالم بر دلش
نشسته است و جهان ، پيش چشمان اشكبارش تيره و تار شده است . حسينى كه خود بر بلندترين نقطه عزا
ايستاده است ، فقط نگران حال توست و به ديگران نهيب مى زند كه : زينب را دريابيد. هم الان است كه
قالب تهى كند و كبوتر جان از نفس تنش بگريزد....
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب، پرتو پنجم(نسخه pdf)
🍃#سید_مهدی_شجاعی
@rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#یا_علی_اکبر (علیک السلام)
#بیا_خون_بگرییم
...💧(زینب جان!) حسين با هر بار آمدن و رفتن ، تعزيتهايش را به دامان تو مى ريخت و التيام از نگاه تو مى گرفت . اين بود
كه هر بار، سنگين مى آمد اما سبكبال باز مى گشت . خسته و شكسته مى آمد، اما برقرار و استوار باز مى
گشت .
اكنون نيز دلت مى خواهد كه طاقت بياورى ، صبورى كنى و حتى به حسين دلدارى بدهى . همچنانكه از
صبح تاكنون كه آفتاب از نيمه آسمان گذشته است چنين كرده اى . اما اكنون ماجرا متفاوت است .
اكنون اين دل شرحه شرحه توست كه بر دوش جوانان بنى هاشم به سوى خيمه ها پيش مى آيد.
اكنون اين ميوه جان توست كه لگدمال شده در زير سم ستوران به تو باز پس داده مى شود.
على اكبر براى تو تنها يك برادر زاده نيست . تجلى اميدها و آرمانهاى توست . تجلى دوست داشتنهاى
توست . على اكبر پيامبر دوباره توست .
نشانى از پدر توست . نمادى از مادر توست . على اكبر براى تو التيام شهادت محسن است . شهيد نيامده .
غنچه پيش از شكفتن پرپر شده .
شهادت محسن ، اولين شهادت در ديدرس تو بود. تو چهار ساله بودى كه فرياد مادر را از ميان در و ديوار
شنيدى كه محسنم را كشتند و به سويش دويدى .
شهادت محسن بر دلت زخمى ماندگار شد. شهادت برادر در پيش چشمهاى چهار ساله خواهر. و تا على
اكبر نيامد، اين زخم التيام نپذيرفت ....
بهتر از هر كس اين رابطه را مى فهمد و عمق تعزيت تو را درك مى كند.
دلت مى خواهد كه طاقت بياورى ، صبورى كنى و حتى به حسين دلدارى بدهى .
اما چگونه ؟ با اين قامت شكسته كه نمى توان خيمه وجود حسين را عمود شد.
با اين دل گداخته كه نمى توان بر جگر حسين مرهم گذاشت .
اكنون صاحب عزا تويى . چگونه به تسلاى حسين برخيزى ؟
نيازى نيست زينب ! اين را هم حسين خوب مى فهمد.
وقتى پيكر پاره پاره على اكبر به نزديكى خيمه ها مى رسد. و وقتى تو شيون كنان و صيحه زنان خودت را از
خيمه بيرون مى اندازى ، وقتى به پهناى صورت اشك مى ريزى و روى به ناخن مى خراشى ، وقتى تا
رسيدن به پيكر على ، چند بار زمين مى خورى و برمى خيزى ، وقتى خودت را به روى پيكر على اكبر مى
اندازى ، حسين فرياد مى زند كه : زينب را دريابيد
حسينى كه خود قامتش در اين عزا شكسته است و پشتش دوتا شده است . حسينى كه غم عالم بر دلش
نشسته است و جهان ، پيش چشمان اشكبارش تيره و تار شده است . حسينى كه خود بر بلندترين نقطه عزا
ايستاده است ، فقط نگران حال توست و به ديگران نهيب مى زند كه : زينب را دريابيد. هم الان است كه
قالب تهى كند و كبوتر جان از نفس تنش بگريزد....
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب، پرتو پنجم(نسخه pdf)
🍃#سید_مهدی_شجاعی
@rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#یا_علی_اکبر (علیک السلام)
#بیا_خون_بگرییم
...💧(زینب جان!) حسين با هر بار آمدن و رفتن ، تعزيتهايش را به دامان تو مى ريخت و التيام از نگاه تو مى گرفت . اين بود
كه هر بار، سنگين مى آمد اما سبكبال باز مى گشت . خسته و شكسته مى آمد، اما برقرار و استوار باز مى
گشت .
اكنون نيز دلت مى خواهد كه طاقت بياورى ، صبورى كنى و حتى به حسين دلدارى بدهى . همچنانكه از
صبح تاكنون كه آفتاب از نيمه آسمان گذشته است چنين كرده اى . اما اكنون ماجرا متفاوت است .
اكنون اين دل شرحه شرحه توست كه بر دوش جوانان بنى هاشم به سوى خيمه ها پيش مى آيد.
اكنون اين ميوه جان توست كه لگدمال شده در زير سم ستوران به تو باز پس داده مى شود.
على اكبر براى تو تنها يك برادر زاده نيست . تجلى اميدها و آرمانهاى توست . تجلى دوست داشتنهاى
توست . على اكبر پيامبر دوباره توست .
نشانى از پدر توست . نمادى از مادر توست . على اكبر براى تو التيام شهادت محسن است . شهيد نيامده .
غنچه پيش از شكفتن پرپر شده .
شهادت محسن ، اولين شهادت در ديدرس تو بود. تو چهار ساله بودى كه فرياد مادر را از ميان در و ديوار
شنيدى كه محسنم را كشتند و به سويش دويدى .
شهادت محسن بر دلت زخمى ماندگار شد. شهادت برادر در پيش چشمهاى چهار ساله خواهر. و تا على
اكبر نيامد، اين زخم التيام نپذيرفت ....
بهتر از هر كس اين رابطه را مى فهمد و عمق تعزيت تو را درك مى كند.
دلت مى خواهد كه طاقت بياورى ، صبورى كنى و حتى به حسين دلدارى بدهى .
اما چگونه ؟ با اين قامت شكسته كه نمى توان خيمه وجود حسين را عمود شد.
با اين دل گداخته كه نمى توان بر جگر حسين مرهم گذاشت .
اكنون صاحب عزا تويى . چگونه به تسلاى حسين برخيزى ؟
نيازى نيست زينب ! اين را هم حسين خوب مى فهمد.
وقتى پيكر پاره پاره على اكبر به نزديكى خيمه ها مى رسد. و وقتى تو شيون كنان و صيحه زنان خودت را از
خيمه بيرون مى اندازى ، وقتى به پهناى صورت اشك مى ريزى و روى به ناخن مى خراشى ، وقتى تا
رسيدن به پيكر على ، چند بار زمين مى خورى و برمى خيزى ، وقتى خودت را به روى پيكر على اكبر مى
اندازى ، حسين فرياد مى زند كه : زينب را دريابيد
حسينى كه خود قامتش در اين عزا شكسته است و پشتش دوتا شده است . حسينى كه غم عالم بر دلش
نشسته است و جهان ، پيش چشمان اشكبارش تيره و تار شده است . حسينى كه خود بر بلندترين نقطه عزا
ايستاده است ، فقط نگران حال توست و به ديگران نهيب مى زند كه : زينب را دريابيد. هم الان است كه
قالب تهى كند و كبوتر جان از نفس تنش بگريزد....
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب، پرتو پنجم(نسخه pdf)
🍃#سید_مهدی_شجاعی
@rahejavedan