پنجشنبه بود، از اون پنجشنبه ها که دل هممون بیشتر از هر وقتی گرفته بود. اینجور وقتا آدم یا با گریه کردن دلش باز میشه یا شنیدن یه حرف امیدوار کننده یا یه نشونه که از جانب بقیه بیان میشه.
طبق معمول گلستان شهدا بودیم. ی لحظه سرمو بالا آوردم، با چشمای اشکی چشمم به بابام افتاد، اولش فکر کردم.......
😳❌کاملا واقعی توسط خواهر بزرگوار شهید بارگذاری شده
برای دریافت کامل #حاضر_غایب 1 و 2 وارد لینک شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3443916985C22564af3d0