eitaa logo
•┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
380 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
10.9هزار ویدیو
88 فایل
فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی 👈انتشار مطالب کانال حتی بدون آیدی کانال بلامانع است...😊ولی اگه مارو هم تبلیغ کنین خوشحال میشیم😅 تماس با مدیر ،انتقادات و پیشنهادات: @Amiratfmahdi تبادل : @Amiratfmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای شفاعت حضرت زهرا از 2️⃣قسمت دوم تو صحبتهاش که داشتم میبردمش دم حسینه ميگفت: اين گناه که ميکني سيلي به صورت ميزني، آخه چرا اينقدر حضرت رو کتک ميزني، مگه نميدوني ما شيعه ايم، دلش ميگيره، اينارو ميگفت منم سفت رانندگي ميکردم پياده که شد رفت، آمدم خونه ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند حسينيه تو اينام فقط لات من بودم گفت تلويزيونو که روشن کردم ديدم به صورت آنلاين کربلا را نشون ميده صفحه ي تلويزيون دو تکه شده، تکه ي راستش خود بين الحرمين و گاهي ضريحو نشون ميده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ي تلويزيون يه تعزيه و شبيه خوني نشون ميداد، يه مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چپي هاي قرمز، يه مشت بچه ها با لباس عربي سبز، اينارو با تازيانه ميزدند و رو خاکها ميکشوندند ميگفت من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره افتادم گفتم وااااااي يه عمره دارم تازيانه به ميزنم ميگفت پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم جان دست منو بگير يه عمره دارم گناه ميکنم، دست منو بگير من ميتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم کسي هم تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم گريه هاي چند ساله که بغض شده بود، گريه ميکردم، داد ميزدم، عربده ميکشيدم، خجالت که نميکشيدم ديگه، کسي نبود ميگفت نزديکاي سحر بود، پدر و مادرم از حسينيه آمدند تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمش رضاست)، يه نگاه به من کرد گفت: رضا جان کجا بودي؟ گفتم چطور؟ گفت بوي ميدي! رضاجان بوي ميدي، کجا بودي؟ افتادم به دست پدر و مادرم، گريه…. تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخش من کتک زدم، اشتباه کردم بابام گريه کن، مادرم گريه کن، داداشها، خواهرا… همه خوشحال داداش ما، پسر ما، پسرم حسيني شده صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم تو حسينيه تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم همه خوشحال رئيس هيئت آدم عاقليه آمد و پيشوني مارو بوسيد و بغلمون کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي گفت منم هي زنجير ميزدم و ياد اون سيلي هايي که به زده بودم گريه ميکردم هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به زدم گريه ميکردم ادامه دارد... 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
ماجرای شفاعت حضرت زهرا از 3️⃣قسمت سوم جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، رئيس هيئت منو صدا زد (من یه خواهشی دارم به کسانی که دستشون به دهنشون میرسه، میتونند سالی چند نفرو کربلا ببرند تورو به خدا یکی از کسانی که کربلا میبرید از این طایفه باشه،اون جوونی که اهل این حرفها نیست اما یه روز عاشورا میاد، همون روز دستشو بگیر بگو خوش آمدی، میای بریم کربلا؟ این جوونا اگر شش گوشه ی حسینو ببینند گریه میکنند، متحول میشن، کربلا آدمو آدم میکنه) اومد به من گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!! گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت میگفت حاج آقا هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم رئیس هیئت اومد گفت که: آقارضا، بریم تو حرم گفتم برید من یه چند دقیقه کار دارم تنها که شدم، زدم تو صورتم گفتم جان میخوای با دل من چکار کنی؟ من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان آدمم کردی؟ اومدم شبکه رو گرفتم، ضریح امام ، گریه کردم. داد میزدم، جان، جان، دستمو بگیر جان، پسر دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره میگفت رئیس هیئت کاروان داره، مکه مدینه میبره. میگفت حاج آقا به جان سال تمام نشده بود گفت میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی دارم میگردم گریه کردم: جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم مدینه ای؟ میگفت خلاصه کار برام پیش اومد و کار و دیگه رفیقای اون چنینی را گذاشتم کنار و آبرو پیدا کردم یه مدتی، دو سالی گذشت میگفت حاج آقا همه یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟ گفتم بریم مادر، یه دختر نجیب زندگی کن را پیدا کن رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه و اینهاست، خلاصه رفتیم خواستگاری پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷