#مسافر_بهشت ❤️
یک جمعه، حدوداً ساعت ده صبح در دفتر کارم در حال کار با کامپیوتر و تهیهی گزارشی بودم که درِ دفتر باز شد و سه خانم که تا آن روز آنها را ندیده بودم با سر و شکل نامتعارف وارد دفتر شدند؛ با کفشهای پاشنه بلند و صورتی مکاپ کرده و شالی که از روی سرشان به دور گردن افتاده و موهایشان کاملا بیرون بود. در آن ساعت در دفتر تنها بودم. برای یک لحظه که آنها را دیدم ترسیدم و شاید رنگ و رخم هم عوض شد، در آن دفتر همواره خانوادههای شهدا و ایثارگران رفتوآمد میکردند یا بعضی از افرادی که فعالیتهای ارزشی و فرهنگی در خصوص شهدا انجام میدادند، بنابراین دیدن این سه خانم غیرقابل تحمل و توجیه بود. سرم را پایین انداختم و مشغول کارم شدم، یکی از آنها که به من نزدیک شده بود پرسید: «آقای شکیب زاده شما هستید؟» منی که حالا ترس و تعجبم از حضور آنها بیشتر شده بود و نگران بودم گفتم: «بله، بفرمایید کاری داشتید؟»
گفت: «ما به دنبال مزار شهید الضاریان میگردیم. بیرون که پرسوجو کردیم گفتند شما ایشان را میشناسید. میخواستیم مزارشان را به ما نشان بدهید.»
با توجه به شناختی که حداقل روی اسامی همهی شهدا داشتم و در حالی که شرم داشتم به چهرهی آنها نگاه کنم، گفتم: «ما شهیدی در قزوین به نام الضاریان نداریم».
این را که گفتم هر سه آنها خندیدند و یکی از آنها با قاطعیت گفت: «چرا دارید و اگر نمیخواهید به ما نشان بدهید، امر دیگری است.»
گفتم: «نه خانم. من سالهاست که اینجا هستم و تقریبا همهی شهدای قزوین را میشناسم و مطمئن هستم که شهیدی به نام #الضاریان نداریم و تاکنون هم چنین اسمی حتی به گوشم هم نخورده است».
گفت: «نه شما دروغ میگویید و شهیدی به این نام دارید.»
گفتم: «اگر مطمئنید که داریم بروید خودتان پیدا کنید».
این را که گفتم یکی از آنها که "نسرین" صدایش میکردند، گفت: «یعنی شهدا هم دروغ میگویند؟»
این را که گفت حسابی ناراحت شدم و گفتم: «خانم این چه حرفی است که میزنید؟ شهدا اگر دروغگو بودند که شهید نمیشدند.»
گفت: «نه. اینطور که شما میگویید، شهدا دروغ هم میگویند.»
وقتی دیدم حالشان گرفته شده و ناراحت به نظر میرسند، گفتم: «خانم چنین چیزی که شما میگویید نیست، اما حالا برای چی و چرا شما دنبال چنین شهیدی هستید که وجود خارجی ندارد و چرا میخواهید او را پیدا کنید؟»
و او هم گفت: «من سالهاست با یک مشکل بزرگی مواجه شدهام و الآن حدود ۶، ۷ ماهیست که برای رفع آن به هر امام و امامزادهای که دیدهام و گفتهاند، متوسل شدهام، اما هیچکدام جوابم را ندادهاند و خواب و زندگیام آشفته شده است، تا اینکه چند شب پیش خواب دیدم سر مزاری دارم قدم میزنم، همین طورکه قدم میزدم یک آقایی آمد و گفت: خانم دنبال چی میگردی؟ من هم گفتم: مشکلی دارم و ماههاست به دنبال حل آن هستم و به هر امام و امامزادهای هم متوسل شدهام نتیجه نگرفتهام. آن آقا که چهرهای نورانی داشت، به من گفت: میدانم مشکلت چیست. شما هر چی که میخواهی از این شهید بخواه، حلال مشکلات تو این شهید است.»
او اسمی از شهید نبرد، فقط سنگ مزارش را نشانم داد و تا خواستم نامش را بپرسم دیدم رفته است و آنجا نیست.
#ادامه_دارد
#شهید_الضاریان
#شهید_انصاریان
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
#راه_خدا #حجاب #امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
@rahekhoda 🇮🇷