4_5776222317193463074.mp3
2.52M
سخنرانی حاج آقا قرائتی
موضوع: خدایا منو ببخش
کوتاه و شنیدنی
💠 @rahekhoda
✨﷽✨
🔴بهانه یا تحقیق؟
✍حاج آقا قرائتی: روزى كسى پرسید: چرا نماز صبح دو ركعت است؟ گفتم نمى دانم. دستور خداوند است و باید انجام دهیم. همین كه فهمید نمى دانم، قیافه روشنفكرى گرفت و گفت: دنیا، دنیاى علم است، امروز دیگر دین بدون علم صحیح نیست و... پرسیدم: حال تو بگو: چرا برگ درخت انار كوچك است ولى برگ درخت انگور بزرگ و پهن؟
گفت: نمى دانم، من هم همان قیافه را گرفته، گفتم: دنیا، دنیاى علم است، علم باید ثابت كند و... اندكى از غرورش كاسته شد. گفتم برادر! قبول داریم كه دنیا، دنیاى علم است، ولى نه به این معنى كه همه اسرار هستى را باید همین امروز بدانیم. حتماً میان برگ باریك انار و برگ پهن انگور و مزه میوه هایشان، رابطه اى در كار است كه هنوز، برگ شناس و خاك شناس و گیاه شناس و میوه شناس، آنرا كشف نكرده است. پس وجود اسرار را مى پذیریم ولى ادعاى فهمیدن همه آنها را هرگز از هیچكس قبول نمى كنیم.
راستى... اگر ما قبل از عمل، اوّل فلسفه احكام را بدانیم، آنگاه عمل كنیم، پس خدا پرستى و تسلیم كجا مى رود؟ وحى، برتر از علم و اسرار آمیزتر از دانش بشرى است. روشنفكران چرا هر قانون و برنامه را مى پذیرند ولى در برابر قوانین خدا و دین، در تنگنا قرار مى گیرند و اهل منطق! مى شوند؟
📚 کتاب پرتوی از اسرار نماز، محسن قرائتی
@rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ وقت بذار و با خودت حرف بزن!
این آغاز "مدیریت خود" هست.
☢ اهل بیت فرمودند که هر کسی هر روز خودش رو مدیریت نکنه از ما نیست....
استاد پناهیان
مداحی آنلاین - پایین تر از من - حجت الاسلام عالی.mp3
1.96M
🎙 پایین تر از من
🔴 حجت الاسلام #عالی
🆔 @rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارشناس بیبیسی فارسی: ترور سردار سلیمانی به تقویت مواضع ایران منجر شده است
با این ترور ورق در عراق برگشت و ایرانیان متحدتر برعلیه آمریکا شدند
سیستم ایران به گونهای نیست که با زدن یک نفر کل نظام از بین بره
@rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خدا با ماست...
💢ماجرای شنیدنی حضرت موسی به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی و رهبر معظم انقلاب
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
لیله القدری بنام فاطمه_2.mp3
10.34M
#لیله_القدری_بنام_فاطمه ۲
سینهی فاطمه"سلام الله علیها" مخزن رحمتی است که
با آن برای تمام بندگان خدا مادری میکند!
ماجرای این رحمت و این مادری چیست؟
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺روایت فرزند شهیدی که تو نماز به حاج قاسم گل داد!
🎥 روایت سوزناک حاج حسین یکتا از فرزند شهید مدافع حرم، حسین بواس که به حاج قاسم میگفت بابا!☝️
#حاج_حسین_یکتا
#بابامو_میخوام
@rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅صدای ماندگار حاج قاسم پشت بیسیم
🔺من برای نوکری و خدمتگذاری شما آمدهام...
@rahekhoda
••••
در بیان #عظمت_حضرت_فاطمه سلام الله علیها
همین بس ڪه
خدا در جواب جبرئیل ڪه از او پرسید:
«اینان ڪه تحتِکسا هستند، کیستند»؟!
هرچهار بزرگوار را به #حضرت_فاطمه سلام الله علیها نسبت داد
و فرمود :↓
[اینان فاطمه و پدرفاطمه
و شوهرفاطمه و فرزندانفاطمه هستند ...]
- #حدیث_شریف_کسا
🕋 @rahekhoda
"زمانی که بخواهید وصیتنامه بنویسید، متوجه خواهید شد تنها کسی که از داراییتان سهمی ندارد خودتان خواهید بود پس تا میتوانید از زندگی لذت ببرید."
#تلنگر
@rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مامان خودت باش!
👈🏻 وقتی بدیها با یک نگاه از بین میروند ...
🔴 #استاد_پناهیان
🆔 @rahekhoda
مداحی آنلاین - معنی واسطه فیض - حجت الاسلام عالی.mp3
2.26M
🎙معنی واسطه فیض بودن اهل بیت
🔴 #استاد_عالی
🆔 @rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺
#کلیـــپ
🔷 آخرین شبی که اومد جلسه و ذکر گفت
بین فاطمیه اول و دوم بود که اون نوحه ماندگار حسین آقام همه میرن تو میمونی برام رو ذکرش رو گفت ..
بعد از جلسه اومد تو اتاق با پسرش علی بود، گفت دارم میرم منطقه حلال کن😔
تو سه شب فاطمیه دوم نیستم
گفتم چند روز عقب بنداز که به جلسه برسی، حیفه
گفت نه حتما باید برم
رفت و دیگه من ندیدمش تا این شب جمعه که تابوتش اومد تو هیئت..😭😭
🔹خوش به حالت رفیق...
دلم برا ذکر حسینت تنگ میشه دیگه کسی مثل تو ذکر نمیگه
◾️ #شهید_امید_اکبری در کنار منبر مشغول ذکر اهلبیت(ع)
╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮
🆔 @rahekhoda
╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯
🌷✨﷽
#داسـتان_های_خواندنی
🌸✨طفلـــــی از باغــــی گــــــــــردو میدزدید. پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین میکردند تا دزدهای گردو را بیابند.
🌸✨روزی، طفـــــــــل گــــــــــــــردوها را دزدید و قصد داشت از باغ شود که لشکرِ کمینکردهها به دنبال طفل افتادند و طفل، گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد.
🌸✨پســـــــــرک را در گـــــــوشـــــهای بنبست گیر انداختند. پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست.
🌸✨حکیمـــــی عــــــــارف این صحنـــه را میدید. دید، صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و میگوید: «برخیز! چرا گردوهای ما را میدزدیدی؟» طفل گفت: «من ندزدیدم.» یکی گفت: «دستانت رنگی است٬ رنگ دستانت را چگونه انکار میکنی؟» دیگری گفت: «من شاهد پریدنت از درخت بودم...»
حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند.
🌸✨ حکیـــــــــم کُنجــــی نـــــــــشست و زار زار گریست.گفت: خدایا، در روز محشر که تو میایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با اینکه دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!!
🌸✨خـــــــــــدایا امـــــــروز مــــن محشــــر تو را دیدم، در آن روز بر من و بر ناتوانیِام رحم نما و با من در محاسبهی گناهانم تنها باش. چنانچه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز بر من رحم کن و مرا نجات ده.
@rahekhoda
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃
✨ #احسن_القصص ✨
#داستان_واقعی
گردنبند با برکت
پيرمرد فقیري خدمت پیامبر خدا رسيد و درخواست کمک کرد.
حضرت محمد(ص) فرمودند:
«اكنون چيزي ندارم ولي برو به خانه ي دخترم فاطمه.»
پيرمرد به خانه ي حضرت فاطمه(س) رفت و گفت:
«فقيري هستم که خدمت پدرت رسيدم، مرا به سوي شما راهنمائي نمود. اي دخت پيامبر! گرسنهام، سيرم كنيد. برهنهام، پوششي به من بدهيد، فقيرم، چيزي به من عطا نمائيد.»
حضرت فاطمه كه هيچ غذائي در خانه سراغ نداشتند، گردنبند خود را به فقیر دادند و فرمودند:
«این گردنبند را بفروش و زندگي خودت را با آن اصلاح كن.»
پيرمرد برگشت و جريان را خدمت رسول الله عرض كرد.
عمار ياسر به پیرمرد گفت:
«من اين گردنبند را به بيست دينار و يك لباس و يك حيوان سواري و غذایی كه سيرت كند ميخرم.»
پيرمرد گردنبند را به عمار فروخت.
عمار، گردنبند را از پيرمرد گرفت و خوشبو نمود و در پارچه اي گذاشت و به غلامش گفت:
«اين گردنبند را برای فاطمه ببر. تو را هم به فاطمه بخشیدم.»
حضرت فاطمه(س) علیها گردنبند را گرفتند و غلام را آزاد نمودند.
هنگامي كه غلام به آزادي رسيد خنديد. علت خنده اش را پرسيدند. جواب داد:
«خنده من از برکت اين گردنبند است! گرسنه اي را سير كرد. برهنه اي را پوشانيد و تهيدستي را بي نياز كرد و غلامي را آزاد نمود. و با این وجود باز هم نزد صاحبش برگشت!»
@Rahekhoda
هدایت شده از این الفاطمیون
1_175634867.mp3
4.88M
#منبر_صوتی
سخنران : حجتالاسلام #معاونیان
#توسل به #حضرت_زهرا(س)...
کانال #این_الفاطمیون 👇
🌍 eitaa.com/fatemiyoon18 _ir ایتا
🌍 sapp.ir/fatemiyoon18 .org سروش
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
هدایت شده از این الفاطمیون
🌹۳ توصیه منتشر نشده سردار سلیمانی به جوانان
♦️متن این نوشته برای نخستین بار منتشر میشود:
مهدی جان
۱- تمام کسانیکه به کمالی رسیدند خصوصا کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم میتواند باشد، منشأ همه آنها سحر است. سحر را دریاب نماز شب در سن شما تأثیری شگرف دارد اگر چندبار آنرا با رغبت تجربه کردی، لذت آن موجب میشود به آن تمسک یابی.
۲- زیربنای تمام بدیها و زشتیها دروغ است.
۳- احترام و خضوع در مقابل بزرگترها خصوصاً پدر و مادر؛ به خودت عادت بده بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد میکنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد.
عمویت|۹۱/۸/۱۷
🌍 eitaa.com/fatemiyoon18 _ir ایتا
🌍 sapp.ir/fatemiyoon18 .org سروش
✨﷽✨
#داستان_واقعی
✍چند تن از اوباش تهران مى خواستند شرابخانه مردى يهودى را به يغما ببرند. آنان به نام تكفير، مرد بيچاره را كشان كشان مى بردند. از قضا به آقا شيخ هادى برخوردند. شيخ جريان را پرسيد. يكى از اوباش كه دستارى سبز بسته بود گفت: آقا! اين مرد توهين به مقدّسات مذهبى مى كند. مى خواهيم مجازاتش كنيم. شيخ كه معركه عوام را ديد به زيركى دريافت كه دعوا بر سر لحاف ملاّ نصرالدّين است. و الّا در شهر، كافر و يهود و گبر بسيارند. لذا در آن غوغا آهسته به يكى از اصحابش گفت:
آيا مهر نماز در جيب دارى؟ او گفت: بله اقا. دارم.
شيخ گفت: مهر را جورى در جيب يهودى بگذار كه هيچ كس متوجّه نشود. مهر در جيب يهودى سرگردان گذاشته شد. آنگاه شيخ گفت: حالا معلوم مى كنم كه اين بينوا مسلمان است يا يهودى. شيخ از يكى از حاضران خواست كه دست در جيب آن مرد كند. مرد دست در جيبش كرد و مهر نمازى يافت. شيخ خطاب به آن سيّد هوچى و بى سواد كه سر دسته اشرار بود كرد و گفت: گوارت به كافران مى فرمود: بگوييد (لا اله الا اللّه تُفلِحوا... )، يعنى كلمه توحيد را بر زبان جارى كنيد، رستگار مى شويد. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گروه كافران را به صرف گفتن شهادت در جرگه مسلمانان وارد ساختند. امّا تو بر خلاف جدّت مى خواهى دستاربندى عمل كنى؟ سيّد فرياد زد: آقا چه مى فرماييد ؟ اين بدبخت لامذهب است.
يهودى سرگردان از ترس خود را باخت. زبانش بند آمده بود و نمى دانست چه بگويد. همه گوش به فرمان آقا شيخ هادى شدند كه بشنوند چه حكمى مى فرمايد. شيخ گفت: اين مرد مى گويد مسلمانم. مهر نماز هم در جيب دارد. برويد پى كار خود و دست از سرش برداريد! همه سرافكنده و پراكنده شدند. آن يهودى هم كه حسن سلوك و رفتار شيخ را مشاهده كرد بسيار تحت تاءثير قرار گرفت و علاقمند به دين اسلام شد. شهادتين گفت و بوسيله شيخ مسلمان شد!
✅کانال راه خدا
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@rahekhoda
اينگونه فرج مي آيد.mp3
15.89M
🔈 #اینگونه_فرج_می_آید
🔊 نکات بسیار مهم درباره اتفاقات دو هفته اخیر و روزهای پیش رو
🎤 حاج آقای امینی خواه
🍃🌹🍃🌹
@rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🎥سخنرانی حاج آقا قرائتی
✍چرا شیعه هستیم
✅کانال راه خدا
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@rahekhoda
امام کاظم علیه السلام :
بلا و گرفتارى بر مؤمنى وارد نمى شود مگر آنکه خداوند عزوجل بر او الهام مى فرستد که به درگاه باری تعالى دعا نماید و آن بلا سریع بر طرف خواهد شد. ولی چنانچه از دعا خوددارى نماید، آن بلا و گرفتارى طولانى می گردد. پس هرگاه فتنه و بلائى بر شما وارد شود، به درگاه خداوند مهربان دعا و زارى نمائید...
📚اصول کافی، ج ۲، ص ۴۷۱
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
➥ @rahekhoda
AudioCutter_Shab.Zende.Daar_.mp3
4.69M
🎙 استاد شبزندهدار ‹حفظهاللّٰه›
🔺 نقل دو حکایت دربارهٔ رهبر معظم انقلاب، آیةاللّٰه امام خامنهای ‹حفظهاللّٰه›
🗓 دوشنبه ۹۸/۱۰/۱۶
@rahekhoda
مداحی آنلاین - قساوت قلب - آیت الله مجتهدی تهرانی.mp3
4.19M
♨️قساوت قلب
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎙 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
@rahekhoda
#داستان_واقعی
📛زنده شدن مفسر بزرگ قرآن داخل قبر
#بخش1
✅ قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.
صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد. جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند. قطب الدين راوندي وارد قبر شد. جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.
سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.
پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود; پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيلهايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجامي رفتند.
شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.
شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.
اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.
بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد. ناله اي كرد. دست راستش زيربدنش مانده بود. دست چپش را بالا برد. نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد. با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد. كم كم چشمش به تاريكي عادت مي كرد. بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود.
آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود. اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟
چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد رضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.
از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشت. سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد! شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود; سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كردند. آنها با او نسبت فاميلي داشتند. دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد! چشمانش را باز كرد. چه سرنوشت شومي برايش ورق خورده بود. ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت. نفس كشيدن برايش مشكل شده بود. هر بارهواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد; سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش رافرا مي گرفت. آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود. در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاد. از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيزانجام چنين كاري را از او خواستار شده بود. هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند; كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدارا در نزديكي خودش احساس مي كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد:
خدايا اگر نجات پيدا كنم; تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت. مرا از اين تنگنانجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.
شيخ طبرسي در حال خفه شدن بود.
پنجه هايش را در پارچه كفن فرو برد و غلت خورد. صورتش متورم شده بود.
ت كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ شد. بيلي در دست داشت. به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.
بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد. پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد. وقتي به سنگهاي لحد رسيد; يكي از آنها را برداشت.
صورت شيخ طبرسي نمايان شد.
نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.
صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي....
منبع👈شیعه نیوزگزارش 598 به نقل از خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس،
❌❌ادامه دارد
@rahekhoda