🌷وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد🌷
🌱وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد
مادر به جای آب، ز شرم تو آب شد
🌱بیهوده پا به سینه ی من می زنی مکوش
پیش لبان خشک تو دریا سراب شد
🌱مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات
اما لبم ز تاول رویت کباب شد
🌱وقتی عمود خیمه ی عباس را کشید
گفتم رباب: خیمۀ عمرت خراب شد
🌱از چشم های حرمله پیداست فکر چیست
مادر دعا نکرده ای و مستجاب شد
#شعر
#علی_اصغر
@raheraoshan
آن قدر لب تشنه و معصوم بود
گریه هم می کرد نامفهوم بود
صورتی کوچک شبیه غنچه داشت
استخوانش نرم مثل موم بود
مادرش از تشنگی شیری نداشت
در میان خیمه ها مغموم بود
جان به قربان غریبی حسین
از دو قطره آب هم محروم بود
آب را بستن به روی کودکان
در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!
شد از این کودک تلظی کردنش
سهم بابایی که خود مظلوم بود
با سه شعبه، طفل شش ماهه زدن
در میان کفر هم مذموم بود
بین دستش یک طرف جسم علی
یک طرف هم صورت و حلقوم بود
گوش تا گوش علی پاشیده شد
چون به جرم عاشقی محکوم بود
عصر عاشورا رسید و صحبت از
نبش قبر کودکی معصوم بود
پیش چشم مادرش رأس علی
لا به لای نیزه ها معلوم بود
محمد جواد شیرازی
#شعر
#علی_اصغر
@raheraoshan