eitaa logo
راه رستگاری
371 دنبال‌کننده
535 عکس
426 ویدیو
8 فایل
با عرض سلام در این کانال به یاری خداوند به مسائل اعتقادی و برنامه زندگی می پردازیم و در بیان آن‌ها از ظرفیت داستان،شعر ، طنز و تصویر هم کمک خواهیم گرفت مدیر کانال: @rahmatnia_j
مشاهده در ایتا
دانلود
1_3065666748.opus
557.1K
زندگی بدون برنامه ممکن نیست استاد قسمت اوّل ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
مهارت ✍ مرتضی پناهی 👥 ازدواج پیوندی عقلانی و عاطفی است که با هدف تشکیل یک خانواده مستقل انجام شده و از زیباترین اتفاقات زندگی هر انسانی به شمار می رود. 🌱 این ازدواج شیرین بدون آمادگی و کسب مهارت منجر به آسیب و صدمات زیادی خواهد شد و لازم است نگاه و نگرش ما به ازدواج درست، منطقی و هدفمند باشد. 🌿ما فکر می کردیم که با عبور از مجردی دروازه های خوشبختی به روی ما باز شده و تمام خواسته های ما برآورده می‌ شود، در حالی که نمی دانستیم نگهداری از ازدواج و ادامه دادن آن چقدر کار سختی است. 🪴فکر می کردیم با صمیمیت و عشق به شریک زندگی و یکی شدن با او کامل می شویم، غافل از اینکه ازدواج از اول راه به دو انسان کامل و مستقل نیاز دارد! ☘فکر می کردیم که یه نفر باید از تمام اعضای خانواده مراقبت کند و مسئولیت کلیه کارها را برعهده بگیرد، غافل از اینکه در ازدواج باید همه اعضای خانواده مانند یک تیم از هم مراقبت کنند. 🎋 فکر می کردیم ازدواج یعنی همیشه باهم بودن و مدام همدیگر را کنترل کردن، غافل از اینکه بیش از حد به حریم یکدیگر وارد شدن و نبود حد و مرز زندگی را کسل کننده و نابود خواهد کرد. 🍀 فکر می کردیم قبل از ازدواج هیچوقت با همسرمان دعوا نخواهیم کرد، غافل از اینکه دعوا بخش جدایی ناپذیر یک زندگی بوده و لازم بود گذشت و نحوه حل اختلافات را یاد می گرفتیم. و... ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻و‌ خدایی هست مهربان تر از حد تصور... 🙏خداوندا تو را سپاس ☀️پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامی پدرت حضرت خورشید و خودت گنج تمامی 🪴غنچه ای نیست که عطر نفست را نشناسد تو که ذکر صلواتی و درودی و سلامی 🍃 آمده دو نور آمده دو جان دلبر ارباب یوسف سلطان 🌺هم ولادت گل پیمبر و هم ولادت علیّ اصغر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌴🪴میلاد با سعادت امام جواد (ع) و حضرت علی اصغر (ع) بر همگان مبارک و فرخنده باد ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
PTT-20200528-WA0002.opus
1.2M
سرشت انسانی خواستار بهترین برنامه است استاد قسمت دوم ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۲۲. گواهی‏امّ علاء 🫂مسلمانان در مدینه مجموعا دو گروه بودند: گروه ساکنین اصلی، و گروه کسانی که به مناسبت هجرت رسول اکرم به مدینه، از خارج به مدینه آمده بودند. 👥 آنها که از خارج آمده بودند «مهاجرین»، و ساکنین اصلی «انصار» خوانده می‌شدند. مهاجرین چون از وطن و خانه و مال و ثروت و احیانا از زن و فرزند دست شسته و عاشقانی پاکباخته بودند، سروسامان و زندگی و خانمانی از خود نداشتند. از این رو انصار با نهایت جوانمردی، برادران دینی خود را در خانه‌های خود پذیرایی می‌کردند. 💁‍♂حساب مهمان و میزبان در کار نبود، حساب یگانگی و یکرنگی بود. آنها را شریک مال و زندگی خود محسوب می‌کردند و احیانا آنها را بر خویشتن مقدم می‌داشتند[۱] 👤 عثمان بن مظعون یکی از مهاجرین بود که از مکه آمده بود و در خانه یکی از انصار می‌زیست. عثمان در آن خانه مریض شد. افراد خانه، مخصوصا «ام علاء انصاری» که از زنان باایمان بود و از کسانی بود که از ابتدا با رسول خدا بیعت کرده بود، صمیمانه از او پرستاری می‌کردند. اما بیماری‏اش روز به روز شدیدتر شد و عاقبت به همان بیماری از دنیا رفت. 🫂افراد خانه کاملا به قدرت ایمان و پایه عمل عثمان بن مظعون پی برده و دانسته بودند که او به راستی یک مسلمان واقعی بود. میزان علاقه و محبت رسول اکرم را نسبت به او نیز به دست آورده بودند. برای هر فرد عادی کافی بود که به موجب این دو سند، شهادت بدهند که عثمان اهل بهشت است. در حالی که مشغول تهیه مقدمات دفن بودند رسول اکرم وارد شد. 🧕 امّ علاء همان وقت رو کرد به جنازه عثمان و گفت: «رحمت خدا شامل حال تو بادای عثمان! من اکنون شهادت می‌دهم که خداوند تو را به جوار رحمت خود برد». ☀️ تا این کلمه از دهان‏امّ علاء خارج شد، رسول اکرم فرمود: «تو از کجا فهمیدی که خداوند عثمان را در جوار رحمت خود برد»؟! 🧕یا رسول الله! من همین طوری گفتم وگرنه من چه می‌دانم! ☀️عثمان رفت به دنیایی که در آنجا همه پرده‌ها از جلو چشم برداشته می‌شود. و البته من درباره او امید خیر و سعادت دارم. اما به تو بگویم، من که پیغمبرم درباره خودم یا درباره یکی از شما اینچنین اظهارنظر قطعی نمی‌کنم. 🧕امّ علاء از آن پس درباره احدی اینچنین اظهارنظر نکرد. درباره هرکس که می‏مرد، اگر از او می‌پرسیدند، می‌گفت: «فقط خداوند می‌داند که او فعلا در چه حالی است». 🧕پس از مدتی که از مردن عثمان گذشت، امّ‌علاء او را در خواب دید در حالی که نهری از آب جاری به او تعلق داشت. خواب خود را برای رسول اکرم نقل کرد. ☀️رسول اکرم فرمود: «آن نهر، عمل اوست که همچنان جریان دارد». 📚شهید مطهری، داستان راستان، جلد دوم به نقل از صحیح بخاری 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 ۱.وَ یُوثّرونَ عَلَی اَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَه. قرآن کریم،سوره حشر،آیه۹ ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
☀️حضرﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ می‌خوﺭﻱ؟ 🐜مورﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ☀️پس ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ .. ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎﺩ. ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ... ☀️ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !! ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟ 🐜 مﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭﻗتی ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪاوند ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧمی‌کند ... ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ،،ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ " 🌟ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرماید : وَ ما مِن دابّه فِی الاَرضِ اِلّا عَلَی اللهِ رِزقُها هود/۶ 📗و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر عهده خداست. 🐟🐠ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد و آنها صيد تور صيادان شدند. ⛈ آشوبهاي زندگي حكمت خداست. ازخدا،دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام. ❤️ دلتان همیشه آرام با یاد و یاری خداوند حیّ حاضر قادر متعال 🙋‍♂سلام،صبح تون بخیر و شادی ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
1_3065676377.opus
1.35M
آثار و نتایج دین استاد قسمت سوم ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤پیرمرد افغانستانی به امید دختر دار شدن ۴ تا زن گرفته: از زن اولش ۱۸ تا پسر داره! از زن دومش ۱۶ تا! از زن سومش ۱۴ تا! از زن چهارمش ۱۲ تا! جمعا ۶۰ تا پسر داره و هیچ دختری نداره!!!! ☀️لِلّهِ مُلکُ السَّماواتِ وَ الارضِ یَخلُقُ ما یَشاءُ یَهَبُ لِمَن یَشاءُ اِناثا وَ یَهَبُ لِمَن یَشاءُ الذُّکُورَ اَو یُزَوِّجُهُم ذُکرانا وَ اِناثا وَ یَجعَلُ مَن یَشاءُ عَقیما اِنَّهُ عَلِیم قَدِیر سوره شوری/۴۹و۵۰ 🌻فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آنِ خداوند است،آنچه را بخواهد می‌آفریند،به هر که خواهد فرزندان دختر و به هر که خواهد فرزندان پسر می‌بخشد. یا به آنان پسران و دختران را با‌هم می‌دهد و هر که را خواهد عقیم(نازا) می‌گذارد که او دانایی تواناست. ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
PTT-20200530-WA0004.opus
1.46M
آثار اعتقاد به دین استاد قسمت چهارم ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۲۳. اذان نیمه شب‏ ✍ در دوره خلافت امویان، تنها نژادی که بر سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز حکومت می‌کرد و قدرت را در دست داشت نژاد عرب بود. اما در زمان خلفای عباسی، ایرانیان تدریجاً قدرتها را قبضه کردند و پست‌ها و منصب‌ها را دراختیار خود گرفتند. 🔹خلفای عباسی با آنکه خودشان عرب بودند از مردم عرب دل خوشی نداشتند. سیاست آنها بر این بود که اعراب را کنار بزنند و ایرانیان را به قدرت برسانند. حتی از اشاعه زبان عربی در بعضی از بلاد ایران جلوگیری می‌کردند. این سیاست تا زمان مأمون ادامه داشت‏. 🔸پس از مرگ مأمون، برادرش معتصم بر مسند خلافت نشست. مأمون و معتصم از دو مادر بودند: مادر مأمون ایرانی بود و مادر معتصم از نژاد ترک. به همین سبب خلافت معتصم موافق میل ایرانیان- که پستهای عمده را در دست داشتند- نبود. 🔺ایرانیان مایل بودند عباس پسر مأمون را به خلافت برسانند. معتصم این مطلب را درک کرده بود و همواره بیم آن داشت که برادرزاده‏اش عباس بن مأمون به کمک ایرانیان قیام کند و کار را یکسره نماید. از این رو به فکر افتاد هم خود عباس را از بین ببرد و هم جلو نفوذ ایرانیان را که طرفدار عباس بودند بگیرد. عباس را به زندان انداخت و او در همان زندان مرد. ب 🔻برای جلوگیری از نفوذ ایرانیان، نقشه کشید پای قدرت دیگری را در کارها باز کند که جانشین ایرانیان گردد. برای این منظور گروه زیادی از مردم ترکستان و ماوراء النهر را که هم نژاد مادرش بودند به بغداد و مرکز خلافت کوچ داد و کارها را به آنان سپرد. طولی نکشید که ترکها زمام کارها را دردست گرفتند و قدرتشان بر ایرانیان و اعراب فزونی یافت. ▪️معتصم از آن نظر که به ترکها نسبت به خود اعتماد و اطمینان داشت روز به روز میدان را برای آنان بازتر می‌کرد. از این رو در مدت کمی اینان یکه تاز میدان حکومت اسلامی شدند. ترکها همه مسلمان بودند و زبان عربی آموخته بودند و نسبت به اسلام وفادار بودند، اما چون از آغاز ورودشان به عاصمه تمدن اسلامی تا قدرت یافتنشان فاصله زیادی نبود، به معارف و آداب و تمدن اسلامی آشنایی زیادی نداشتند و خلق و خوی اسلامی نیافته بودند؛ برخلاف ایرانیان که هم سابقه تمدن داشتند و هم علاقه مندانه معارف و اخلاق و آداب اسلامی را آموخته بودند و خلق و خوی اسلامی داشتند و خود پیشقدم خدمتگزاران اسلامی به شمار می‌رفتند. ▫️در مدتی که ایرانیان زمام امور را در دست داشتند، عامه مسلمین راضی بودند. اما ترکها در مدت نفوذ و در دست گرفتن قدرت آنچنان وحشیانه رفتار کردند که عامه مردم را ناراضی و خشمگین ساختند. 🐎سربازان ترک هنگامی که بر اسبهای خود سوار می‌شدند و در خیابانها و کوچه‌های بغداد به جولان می‏پرداختند، ملاحظه نمی‌کردند که انسانی هم درجلو راه آنها هست. از این رو بسیار اتفاق می‌افتاد که زنان و کودکان و پیران سالخورده و افراد عاجز در زیر دست و پای اسبهای آنها لگدمال می‌شدند. 🫂مردم آنچنان به ستوه آمدند که از معتصم تقاضا کردند پایتخت را از بغداد به جای دیگر منتقل کند. مردم در تقاضای خود یادآوری کردند که اگر مرکز را منتقل نکند با او خواهند جنگید. معتصم گفت: «با چه نیرویی می‌توانند با من بجنگند؟! من هشتاد هزار سرباز مسلح آماده دارم»! 🫂گفتند: «با تیرهای شب؛ یعنی با نفرینهای نیمه شب به جنگ تو خواهیم آمد». ▫️معتصم پس از این گفتگو با تقاضای مردم موافقت کرد و مرکز را از بغداد به سامرا منتقل کرد. 🔹پس از معتصم، در دوره واثق و متوکل و منتصر و چند خلیفه دیگر نیز ترکها عملا زمام امور را در دست داشتند و خلیفه دست نشانده آنها بود. بعضی از خلفای عباسی درصدد کوتاه کردن دست ترکهابرآمدند اما شکست خوردند. یکی از خلفای عباسی‏ که به کارها سر و صورتی داد و تا حدی از نفوذ ترکها کاست «المعتضد» بود. 🔸در زمان معتضد، بازرگان پیری از یکی از سران سپاه مبلغ زیادی طلبکار بود و به هیچ وجه نمی‌توانست وصول کند، ناچار تصمیم گرفت به خود خلیفه متوسل شود، اما هر وقت به دربار می‌آمد دستش به دامان خلیفه نمی‌رسید، زیرا دربانان و مستخدمین درباری به او راه نمی‌دادند. 🔺بازرگان بیچاره از همه جا مأیوس شد و راه چاره‏ای به نظرش نرسید، تا اینکه شخصی او را به یک نفر خیاط در «سه شنبه بازار» راهنمایی کرد و گفت این خیاط می‌تواند گره از کار تو باز کند. بازرگان پیر نزد خیاط رفت. 💁‍♂ خیاط نیز به آن مرد سپاهی دستور داد که دین خود را بپردازد و او هم بدون معطلی پرداخت. 🔻این جریان بازرگان پیر را سخت در شگفتی فرو برد. با اصرار زیاد از خیاط پرسید: «چطور است که اینها که به احدی اعتنا ندارند فرمان تو را اطاعت می‌کنند»؟ ادامه در صفحه بعد👇👇👇👇👇