eitaa logo
راه رستگاری
392 دنبال‌کننده
1هزار عکس
550 ویدیو
9 فایل
با عرض سلام در این کانال به یاری خداوند به مسائل اعتقادی و برنامه زندگی می پردازیم و در بیان آن‌ها از ظرفیت داستان،شعر ، طنز و تصویر هم کمک خواهیم گرفت مدیر کانال: @rahmatnia_j
مشاهده در ایتا
دانلود
👨‍⚕پسری بااخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری می رود 🕵‍♂ پدردخترگفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دخترنمی‌دهم! 👲پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر می‌رود 🕵‍♂ پدر دختر با ازدواج موافقت می‌کند و در مورد اخلاق پسرمی‌گوید: ان شاءالله خدا او را هدایت می‌کند 👩‍🦰دخترگفت: پدرجان مگر خدایی که هدایت می‌کند با خدایی که روزی می‌دهد فرق دارد؟! ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
👥ازحاتم طایی پرسیدند: بخشنده ترازخود دیده ای؟ 👤گفت: آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود، یکی را شب برایم ذبح کرد از طعم جگرش تعریف کردم صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد. 👥 توچه کردی؟ 👤 پانصد گوسفند به او هدیه دادم 👥 پس تو بخشنده تری؟ 👤 نه ، چون او هرچه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم! ☘💐💖☘💐 ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
👥عارفی را گفتند: خداوند را چگونه میبینی؟ 👤گفت: آنگونه که همیشه می تواند مچم را بگیرد اما دستم را می گیرد! 🌺🌼💖🌼🌺 ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
بزرگمهر و انوشیروان 🙍بزرگمهر وزیر دانای انوشیروان هرروز صبح زود خدمت انوشیروان می‌رفت و پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان می‌گفت: "سحر خیز باش تا کامروا گردی". 👲شبی انوشیروان به سرداران نظامی‌اش دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید لباس‌هایش از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند. صبح روز فردا وقایع طبق خواسته انوشیروان اتفاق افتاد. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. چون صلاح ندید برهنه به درگاه انوشیروان برود، به خانه بازگشت و دوباره لباس پوشید. آن روز دیرتر به خدمت پادشاه رسید. 👲پادشاه خندید و گفت: مگر هر روز نمی‌گفتی سحر خیز باش تا کامروا باشی؟ 💁بزرگمهر گفت: دزدان امروز کامروا شدند، زیرا آنها زودتر از من بیدار شده بودند. اگر من زودتر از آنها بیدار می‌شدم و به درگاه پادشاه می‌آمدم، من کامرواتر بودم. ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
🙍‍♂جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند». 👤حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟» 💁‍♂جوان گفت: «آری». 👤حکیم گفت: «اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که . . . از آن‌ها زیباترند». 🤷‍♂جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی می‌گویی»؟ 👤حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد»؟ 🙍‍♂جوان گفت: «آری». 👤حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش»! ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
✍شخصی نزد حکیمی رفت و گفت: فلان کس در حق تو چیزی گفته است 👤حکیم گفت : از این گفته سه خیانت کردی: ❗️برادری را در دل من ناخوش کردی ❗️دل فارغ مرا مشغول نمودی ❗️و خود را نزد من فاسق و متهم گردانیدی 📚 کیمیای سعادت ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari
🙍شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند 👤 آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند،آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگوی است بر دَرمی چگونه از تو توقع کند کَس کَرمی؟ 👤تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ 💁 شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود! 💰 تاجر فهمید که برای پول امده است به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. 🤷آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ 👤  تاجر  گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است! ‍ ‌┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari