💐🍃🌿🌸🍃🌾
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
🌷 #بصیرت_انتخاب درست
⭕️در زمان جدایی دو آلمان, ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﺑﻪ ﺧﻂ ﻣﺮﺯﯼ ﺭسید. ﺍﻭ ﺩﻭ ﮐﯿﺴﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺩﺍشت. ﻣﺄﻣﻮﺭ ﻣﺮﺯﯼ گمرک از او پرسید: ﺩﺭ ﮐﯿﺴﻪ ﻫﺎ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺍﻭ گفت: ﺷﻦ!
🔻ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ کرد ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺭﺳﯽ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ، متوجه شد ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺟﺰ ﺷﻦ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ در کیسهها نیست. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻋﺒﻮﺭ داد.
🔻ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮ ﻭ ﮐﻠﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺨﺺ ﭘﯿﺪﺍ شد. دوباره در کیسههای همراه مرد چیزی جز شن نبود. ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ شد و مأمور به این نتیجه رسید که این مرد دیوانه است.
🔻ﭘﺲ ﺍﺯ متحد شدن آلمان یک ﺭﻭﺯ ﺁﻥ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ دید ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝﭘﺮﺳﯽ، ﺑﻪ ﺍﻭ گفت: چرا در آن سالها کیسههای شن را با خودت از مرز رد میکردی؟
🔻ﻣﺮﺩ گفت : من کیسههای شن را رد نمیکردم. من هر هفته یک #دوچرخه_نو را قاچاقی از مرز رد میکردم.
✍️ نتیجه: ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﻓﺮﻋﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﺍﺻﻠﯽ ﻏﺎﻓﻞ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ!
📌حالا این شده حکایت عده ای در انتخابات، بیائید وعده هایتان را شفاف کنید از اموالتان بگویید و برنامه هایتان برای رفع مشکلات مردم را شرح دهید.
#حکایت_راه_روشن
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
🌿
🌾
🌺🍂 @raheroshan_khamenei
💐🌾🍀🌼🌷🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌾
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
✅ چند روزی بود که معلم به مدرسه جدید منتقل شده بود. از مدرسه قبلی خاطرات خوشی داشت و از بچه های روستایی و والدین قدردان آنها خیلی راضی بود؛ اما دوری راه و نداشتن یک وسیله نقلیه شخصی باعث شده بود که از اداره درخواست جابه جایی کند.
💢 مدرسه جدید داخل شهر بود و امکاناتش با روستا قابل قیاس نبود؛ اما مدیر اونجا بسیار کج خلق و عصبی بود و بابک هم در همان روزهای اول متوجه شد که کار خیلی سختی در پیش دارد.
✅ یک روز وقتی با دوتا از همکارانش صحبت کرد متوجه شد، آنها هم از شرایط موجود راضی نیستند و حتی بارها به خود آقای مدیر مستقیما اعتراض کردند؛ اما باز هم نتیجه ای نگرفته بودند.
💢معلم آن شب وقتی به خانه رفت تا پاسی از شب به آقای مدير و بداخلاقی هاش فکر کرد. فردای آن روز با دسته گلی به مدرسه رفت و از آن روز رفتار آقای مدير به طرز عجیبی تغییر کرد.
✅ همکاران متعجب شده بودند و از او پرسیدند:" باورمان نمیشود یک دسته گل ساده که شما به آقای مدیر دادی اینقدر باعث تغییر رفتارش شده باشد!!"
💢 معلم لبخندی زد و گفت: "فقط دسته گل نبود؛ من دیشب خیلی فکر کردم و هر چه رفتار مثبت در این مدت از آقای مدير دیده بودم در ذهنم دسته بندی کردم.
✅ هنگامي که دسته گل را به ایشان دادم گفتم: کمتر مدیری دیدم که اينقدر وقت شناس باشد؛ نیم ساعت قبل همه همکاران داخل مدرسه باشد و نیم ساعت بعد از همه همکاران از مدرسه خارج شود. قطعا این از احساس مسئولیت بالای شماست. دوست داشتم با تقدیم این گل ناقابل از شما به نمایندگی همه دانش آموزان و همکاران تشکر کنم!"
💢اخلاق خوش آقای مدیر بابت این #قدردانی کوچک و ساده بود!!
✍️ نتيجه: نفوذ به سخت ترين قلب ها هم امکان پذیر است به شرطی که یاد بگیریم همواره نقاط مثبت اطرافیانمان را هر چند اندک ببینیم وبه آنها اهمیت دهیم.
#حکایت_راه_روشن
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
🌿
🌾
🌺🍂 @raheroshan_khamenei
💐🌾🍀🌼🌷🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌾
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
🔹 یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی استخدام کرد. کارگرها موقع اذان نمازشونو می خوندند.
🔹 یه روز مهندس روسی بهشون اخطار داد که اگه موقع کار نماز بخونید، آخر ماه از حقوقتون کم می کنم!
🔹بعضیا از ترس این که حقوقشون کم نشه نماز رو بعد از کار میخوندن و بعضی هم همچنان اول وقت...
آخر ماه شد.
🔹مهندس به اونایی که نماز اول وقت رو ترک نکردن بیشتر از حقوق عادی (ماهیانه) داد!
🔹 بقیه بهش اعتراض کردند که چرا به اینا حقوق بیشتری دادی؟!
🔹گفت: اهمیت دادن این افراد به نماز و چشم پوشی از کسر حقوق نشون میده ایمانشون بیشتر از شماست.
✅ این تیپ آدمها هیچوقت در کار خیانت نمی کنند؛ همون طور که به نمازشون خیانت نکردند.
#حکایت_راه_روشن
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
🌿
🌾
🌺🍂 @raheroshan_khamenei
💐🌾🍀🌼🌷🍃
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
✅ چند روزی بود که معلم به مدرسه جدید منتقل شده بود. از مدرسه قبلی خاطرات خوشی داشت و از بچه های روستایی و والدین قدردان آنها خیلی راضی بود؛ اما دوری راه و نداشتن یک وسیله نقلیه شخصی باعث شده بود که از اداره درخواست جابه جایی کند.
💢 مدرسه جدید داخل شهر بود و امکاناتش با روستا قابل قیاس نبود؛ اما مدیر اونجا بسیار کج خلق و عصبی بود و بابک هم در همان روزهای اول متوجه شد که کار خیلی سختی در پیش دارد.
✅ یک روز وقتی با دوتا از همکارانش صحبت کرد متوجه شد، آنها هم از شرایط موجود راضی نیستند و حتی بارها به خود آقای مدیر مستقیما اعتراض کردند؛ اما باز هم نتیجه ای نگرفته بودند.
💢معلم آن شب وقتی به خانه رفت تا پاسی از شب به آقای مدير و بداخلاقی هاش فکر کرد. فردای آن روز با دسته گلی به مدرسه رفت و از آن روز رفتار آقای مدير به طرز عجیبی تغییر کرد.
✅ همکاران متعجب شده بودند و از او پرسیدند:" باورمان نمیشود یک دسته گل ساده که شما به آقای مدیر دادی اینقدر باعث تغییر رفتارش شده باشد!!"
💢 معلم لبخندی زد و گفت: "فقط دسته گل نبود؛ من دیشب خیلی فکر کردم و هر چه رفتار مثبت در این مدت از آقای مدير دیده بودم در ذهنم دسته بندی کردم.
✅ هنگامي که دسته گل را به ایشان دادم گفتم: کمتر مدیری دیدم که اينقدر وقت شناس باشد؛ نیم ساعت قبل همه همکاران داخل مدرسه باشد و نیم ساعت بعد از همه همکاران از مدرسه خارج شود. قطعا این از احساس مسئولیت بالای شماست. دوست داشتم با تقدیم این گل ناقابل از شما به نمایندگی همه دانش آموزان و همکاران تشکر کنم!"
💢اخلاق خوش آقای مدیر بابت این #قدردانی کوچک و ساده بود!!
✍️ نتيجه: نفوذ به سخت ترين قلب ها هم امکان پذیر است به شرطی که یاد بگیریم همواره نقاط مثبت اطرافیانمان را هر چند اندک ببینیم وبه آنها اهمیت دهیم.
#حکایت_راه_روشن
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
سروش: 👇👇👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇👇👇
Eitaa.com/@raheroshan_khamenei
واتساپ: 👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/JFtp3h8hMxj7LYdd4W2tSP
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈