eitaa logo
🦋 "راه روشن" 🦋
385 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
119 فایل
اگر جهاد تبیین بدرستی صورت نگیرد، دنیامداران حتّی دین را هم وسیله‌ی هوسرانی خودشان قرار خواهند داد. کانال #راه_روشن را به دوستان خود معرفی کنید ارتباط با ادمین: 09210876421 @V_sh655
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🦋 #پروانه‌ای_در_دام_عنکبوت 🕷 #قسمت_هشتادم 🎬 نزدیک اردوگاه رسیدیم... ناریه: یا الله.
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🦋 🕷 🎬 وارد کانکس شدیم سریع رفتم طرف تشک‌ها تا خودم پهنشون کنم و ناریه از نبودن اسلحه، با خبر نشه... ناریه مشکوکانه نگاهم کرد و گفت: می‌خواستیم یه قهوه درست کنیم و بخوریم، کلی حرف دارم برات بزنم. من: بچه‌ها خوابشونه، بخوابند، من و تو تا صبح بیدار می‌مونیم😊 بچه‌ها خیلی زود خوابیدند و منم قهوه به دست آمدم کنار ناریه که دوباره تو فکر بود، قهوه را گرفتم طرفش که گفت: سلما، یه سوال ازت می‌پرسم دوست دارم راستش را بگی، برام خیلی مهمه خیلی... اصلاً هم نترس، من نه جاسوسم که میزان ارادتت به داعش را گزارش کنم و نه اینکه اگه بفهمم از داعش نفرت داری، بخوام کلکت را بکنم، من فقط می‌خوام واقعیت را بگی... با نگرانی گفتم: بپرس جواب میدم... ناریه: توبه دولت اسلامی اعتقاد داری؟؟بهشون وفاداری یا از سر ناچاری یا ترس و... بهشون معتقدی؟؟ با خودم فکر کردم احتمالاً ناریه برام فیلم بازی کرده که از فرار اسیرا خبر نداره، الآنم بهش گفتن که به من مشکوکن و این می‌خواد با این سوال از زیر زبونم یه چیزایی بکشه بیرون بنابراین مصلحت دیدم و خیلی مطمئن گفتم: ببین ناریه جان، شوهر من از شهدای دولت هست گرچه من مثل شما در دولت اسلامی فعال نبودم اما ادامه دهنده راه ابوعماد هستم و دوست دارم مثل شما ترقی کنم و خدمت بنمایم... ناریه متفکرانه سرش را تکان داد و گفت: که اینطور.... منم تو را مثل خودم می‌کنم، اصلأ یه ام فیصل دیگه.... به زودی...... از این حرفش احساس بدی بهم دست داد و یک حس ناشناخته بهم می‌گفت همین الآن از ناریه دور بشم. ناریه: بزار بقیه‌ی سرگذشتم را برات بگم، حاضری؟ من: بله.. بله...البته. ناریه: تا اونجا گفتم که عدنان با حمله‌ی انتحاری خودش را کشت، فردا صبحش پدرم به من زنگ زد و گفت که ابوعدنان کلی خط و نشان کشیده و گفته تا خون ناریه را نریزد آرام نمی‌نشیند، چون پیوستنش به داعش را از چشم تو می‌دانند و از این بدتر فکر می‌کنند که تو ترغیبش کردی تا کمربند انفجاری به خودش ببندد..... پدرم خیلی سفارش کرد که مراقب خودم باشم و هشدار داد که احتمال قوی ابوعدنان افرادی را می‌فرستد تا من را بکشند. درست از وقت مردن عدنان انگار آرامش من هم مرد مدام می‌ترسیدم که کسی تعقیبم کند و اینقدر هول هراس داشتم که حتی از سایه‌ی خودم هم می‌ترسیدم تا اینکه... ...💦⛈💦 ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─