eitaa logo
🦋 "راه روشن" 🦋
371 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
127 فایل
اگر جهاد تبیین بدرستی صورت نگیرد، دنیامداران حتّی دین را هم وسیله‌ی هوسرانی خودشان قرار خواهند داد. کانال #راه_روشن را به دوستان خود معرفی کنید ارتباط با ادمین: 09210876421 @V_sh655
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ خاطرات ژنرال هایزر #قسمت_چهل_و_هشتم آخرین اقدامات آمریکا در دی و بهمن سال ۱۳۵۷ برای ج
49.mp3
زمان: حجم: 2.56M
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ خاطرات ژنرال هایزر آخرین اقدامات آمریکا در دی و بهمن سال ۱۳۵۷ برای جلوگیری از سقوط محمدرضا پهلوی و رژیم طاغوت. روایت دو ماه حضور ژنرال هایزر افسر آمریکایی در ایران برای نجات شاه از سقوط را در کتاب صوتی خاطرات ژنرال هایزر در ۵۰ قسمت ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🦋 #پروانه‌ای_در_دام_عنکبوت 🕷 #قسمت_چهل_و_هشتم 🎬 کنار پسر بچه نشستم و گفتم: چی شده عز
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🦋 🕷 🎬 راننده ماشین یه زن با نقاب و یک کارت که روی سینه‌اش چسبانده، بود. کارتی که مخصوص اعضای داعش بود و زمانی که داخل سوله‌ها بودیم، زنان داعشی که مسئولیت داشتند از این کارتها به سینه‌شان می‌چسباندند. زن داعشی آمد جلو و من عقب عقب رفتم تا خوردم به دیوار.... زن دستش را آورد طرف فیصل و پسرک را از بغلم محکم کشید بیرون و گفت: با پسر من چکار داشتی‌هااا؟ چرا دزدیدیش؟؟ من: نه .... نه.... من دزد نیستم به خدااا... بچه داشت گریه می‌کرد، خواستم بهش کمک کنم... دنبال خرگوش و شما بود، اگر فکر می‌کنی دروغ میگم بیدارش کنید و ازش بپرسید... در ماشین را پارک کرد و در همین حین گفت: ببخشید، اشتباه کردم، فیصل پسر شیطانی هست حتماً دنبال خرگوشش راه افتاده و گم شده من آمده بودم مسجد برای نماز، فیصل بیدار شد و خواست همراهم باشه و بعد از نماز متوجه شدم نیست، الآن بیشتر از دو ساعته کوچه‌های شهر را دنبالش می‌گردم.... خدا را شکر سالم هست، من چون خیلی عصبانی بود به شما پرخاش کردم، ببخشید خواهر، شما این وقت صبح بدون مردی همراهت، اینجا چه می‌کنی؟ سرم را انداختم پایین و گفتم: مرد من، مجاهد داعشی بود که شهید شده و پسری داشتم هم قد و بالای پسر شما که گمش کردم، چندین روزه هر جا را می‌گردم اثری ازش نمی‌بینم. زن داعشی سرش را تکان داد و گفت: هیچ دردی بدتر از گم کردن اولاد نیست، خدا رحمت کند شوهرت را، من درکت می‌کنم، بیا بشو سوار ماشین، تا جایی بتونم کمکت می‌کنم تا پسرت را پیدا کنی، آخه منم مثل تو شوهرم شهید شده و اشاره کرد سوار شوم.... خوشحال از اینکه بالاخره خدا یک راهی برام باز کرده و توکل کردم به خدا و سوار شدم. دارد...💦⛈💦 ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ * 💞﷽💞 #رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_چهل_و_هشتم تاعصر رو یک جوری گذروندم. ساعت۵بود که طبق
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ * 💞﷽💞 🥀 "کارن" خیلی خوشحال شدم که زهرا قبول کرد باهم حرف بزنیم. باید بهش میگفتم که من مقصر اشکای خواهرش نیستم.باید خودمو تبرئه میکردم. هیچوقت نذاشتم هیچکس ازم قضاوت کنه اونم به ناحق. صبح روز بعد سریع حاضرشدم و رفتم دم دانشگاه زهرا. ساعت۱۰از دانشگاه اومد بیرون و راه افتاد سمت پارک. منم پشتش با فاصله رفتم. یکم که ایستاد منتظر موند رفتم جلو و سلام کردم. _چه عجب سلامم یاد دارین شما؟ _شما که اهل تیکه انداختن نبودی زهراخانم. _اونش مهم نیست.حرفتونو بزنین. سمت نیمکت آبی رنگی رفتم و گفتم:بهتره بشینیم. نگاهی به قیافه ساده و مظلومش کردم.با اون مانتو شلوار مشکی ساده و مقنعه مشکی که صورت سفیدشو قاب گرفته بود،شیش هیچ از بقیه دخترا جلو بود. چشمای درشتش رو به من دوخت و گفت:میشنوم. اشاره کردم به کنارم رو نیمکت و گفتم:نمیشینی؟ _نه. _خب..باشه. دست به سینه زد و زل زد بهم. یک لحظه استرس گرفتم اما خودمو جمع کردم و شروع کردم به حرف زدن:ببین زهرا من مقصر هیچکدوم از اشکا و ناراحتیای خواهرت نیستم. من ازهمون اول بهش گفتم من واسه این ازدواج میکنم که مستقل بشم و بتونم از خونه یا نه بهتره بگم جهنمی که خان سالار برام ساخته بود فرار کنم.تا بتونم رو پای خودم بایستم و چشمم به جیب مامانم نباشه. گفتم مهر و محبت ندیدم و نحوه ابرازشم بلد نیستم.گفتم بهت هیچ حس خاصی ندارم . شاید این حس هیچوقت به وجود نیاد.لیدا هم همه اینا رو قبول کرد. بدون چون و چرا.بدون اعتراض. اما دوشب پیش به من میگه چرا من برات اهمیتی ندارم؟مگه من زنت نیستم؟ چرا زنمه..اسمش تو شناسناممه اما اسمش تو قلبم نیست. نمیتونم بدون دلیل و الکی به کسی محبت کنم. باید این دل عاشق بشه تا منفجر بشع از احساس و محبت. درباره دیشب و حرفای تند خواهرت بگم که شما هم به اشتباه نیفتی‌‌. عاشق چشم و ابروت نیستم که بیفتم دنبالت هی زنگ بزنم هی بیام خونتون. فقط خواستم خودمو تبرئه کنم مگرنه هیچ دختری از نظر من لیاقت اینو‌نداره که براش غرورمو بزارم زیر پام. دفعه بعد که خواستی تقصیرا رو گردن کسی بندازی ببین خودت مقصری یا نه؟بعد حکم کن. پشتمو بهش کردم و راه افتادم برم که با صداش متوقفم کرد. _اون دل سنگتون آب نمیشه مهم نیست اما خواهر من با کلی عشق و علاقه اومده تو زندگیتون.دلشو نشکنین که جواب دل شکستن کمتر از دروغ نیست. حرفشو زد و بعدم صدای قدماش اومد فهمیدم رفته. باهمین چند تا جمله کوتاهش انگار آب یخ ریخته بودن روم. اینجا خارج نبود که بخوام با دخترا مثل دستمال کاغذی رفتار کنم.اینجا ایران بود..لیدا هم همسرم بود. نباید اینطوری رفتار کنم.باید بزارم لیدا دلمو به دست بیاره. باید بهش فرصت بدم. راه افتادم سمت خونه و تو راه کلی با خودم فکر کردم. در حیاط که باز شد،آناهید رو دیدم که با قیافه گرفته داشت میرفت بیرون _سلام دختردایی.چطوری؟ _سلام مرسی.مبارک باشه خوشبخت بشین. چونه اش لرزید و زود از جلو چشمام دور شد. این دیگه چرا اینکارو کرد؟ای خدا خودم کم بدبختی ندارم اینو بیخیال شو. بامــــاهمـــراه باشــید🌹 قبلی بعدی ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ * 💞﷽💞 #رمان_ضحی♥️ #قسمت_چهل_و_هشتم #پارت_۲ بهتر بگم همون صفاتی که از ورودی بهشت رد ن
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ * 💞﷽💞 ♥️ داستان خلقت انسان در تورات اینطوریه که خدا تصمیم میگیره آدم رو خلق کنه. علت خاصی هم ذکر نمیکنه. اما وقتی انسان رو خلق میکنه و خوب بهش نگاه میکنه میبینه عجب چیز عجیبی خلق کرده این یه چیزیه تو مایه های خودش یعنی توانایی خدا شدن داره! در واقع میفهمه که اشتباه کرده!... دوتا نکته همین اول کار در میاد. یکی اینکه مقام خدایی اونقدر دم دستیه که هر مخلوقی میتونه کسبش کنه در صورتی که منطق قرآن میگه قدرت خدا بینهایته ذات خدا حتی در تصور انسان هم نمیگنجه چه برسه که بخواد تصرفش کنه نکته دوم اینکه این خدا زیادی بی عرضه نیست؟ موجودی رو خلق میکنه بدون اینکه قبلش فکر کنه بدون اینکه بفهمه چکار داره میکنه حتما باید کارش تموم بشه بعد بفهمه که اشتباه کرده؟ خدایی که اشتباه میکنه! خدایی که ناتوان میشه حالا خطا کرده میخواد جبران کنه ببین چکار میکنه آگاهی و جاودانگی رو که دو فاکتور مزیت خداست از انسان میگیره میکنه تو دو تا درخت! درختا هم دقیقا وسط محل سکونت آدم و حواست! و بهشون میگه به این درختا دست نزنید! خب انسان رو اشتباهی ساختی معدوم کن بره دیگه چرا باید خطر بالقوه برای خودت نگه داری؟ یعنی واقعا نمیتونه چیزی که ساخته رو از بین ببره؟ خدای ناتوان! دیدی تو این فیلمای هالیوودی دانشمنده یه چی میسازه دیگه نمیتونه جمعش کنه؟ یه همچین چیزی بعد حالا آگاهی و جاودانگی مگه جسمه که مجبور باشی بکنی تو درخت؟ بعدم دقیقا میبری میزاری دم دستش بعد میگی دست نزن! چیزی که برات خطر ماهیتی داره چون اگر انسان آگاهی و جاودانگی داشته باشه خدا میشه پس رقیب خداست. بعد تازه انسان یه برتری هم داره خدا یکیه اینا دو تان پس فردا بچه دارم میشن میشن کلی! یعنی میخوام بگم قدرت تکثیر دارن. فاتحه ی این خدا خونده ست اگر اینا به این دو عنصر برسن بعد دقیقا درخت رو میبره میذاره دم دستشون؟! کانه اصلا عقل قائل نیستن برای این خدا! بعد دقت کنید این خدا کاملا رقیب انسانه! این خدا نسبت به انسان نه تنها خیرخواه نیست بلکه به شدت هم حسوده! خدایی که مانع پیشرفت آدمه مایه جهل و ضعف آدمه انسان رو ضعیف میخواد چون خودش کوچیکه و با رشد انسان موقعیتش به مخاطره میفته! این خدا پرستیدن داره؟ حالا آدم و حوا توی بهشت خودشون میچرخن بدون اینکه شعور و آگاهی داشته باشن چون شعورشون رو ازشون گرفت دیگه! ببخشید که این مثال رو میزنم برای اینکه متوجه تعریفش بشید تعریفش از انسان در اون جایگاه چیزی شبیه چهارپاست! یعنی داره میچرخه و میخوره و متوجه چیزی هم نیست خب طبیعتا انسانی که شعور نداشته باشه حیوان خواهد بود دیگه میگذره تا اینکه یه ماری! میاد توی بهشت به آدم و حوا میگه که چرا از میوه این درخته نمیخورید اونام میگن خدا منع کرده و گفته اگر اینو بخوریم می میریم. خدایی که دروغ میگه! حیله گره! مار هم میگه درخت دانش رو نشونشون میده یه میوه ی سیبی هم داشته میگه بخورید آگاه میشید خدا میخواد آدم رو جاهل نگه داره بعد یه مار به انسان کمک میکنه که آگاهی رو به دست بیاره اونوقت مگه انسان اشرف مخلوقات نبود مار که یه حیوونه از آدم بیشتر میفهمه که راهنماییش میکنه؟ بعد مگه آدم شعورش تو درخت نبود چطوری تصمیم میگیره میوه رو بخوره؟ اصلا چطوری خدا ازش قول میگیره که به این درخت دست نزن و اونم میفهمه مگه گوسفند میفهمه از کدوم علف میچره؟ کل این داستان پارادوکسه چون انسان ساخته تحریف کتاب مقدس که ما میگیم یعنی این... علی ای حال این مار نمیتونه مخ آدم رو بزنه میره رو مخ حوا. مخ اونو میزنه. اونم میره رو مخ آدم. هم خودش میخوره هم به شوهرش میده فهمیدی چی شد؟ مقصر ماجرا شد زن... چون بی عقل بود نتونست مقاومت کنه زود قبول کرد! به هر حال وقتی این سیب رو خوردن به ناگه آگاهی شون رو به دست آوردن. آگاهی ای که با یه سیب خوردن به دست میاد! تخیلیه اصلا حالا اینا میوه رو خوردن آگاهی کسب کردن متوجه شدن که عریانن، تا قبلش نمیدونستن طبیعتا گوسفند که متوجه نیست لباس تنش هست یا نیست! حالا سوژه خنده رو داشته باش خدایی که اینا بیخ گوشش کودتا کردن درخت دانش رو تصرف کردن به آگاهی رسیدن و اصلا خبر نداره! قبلی بعدی ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ * 💞﷽💞 #رمان_ضحی♥️ #قسمت_چهل_و_نهم #پارت_۱ داستان خلقت انسان در تورات اینطوریه که خد
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ * 💞﷽💞 ♥️ تازه هوس کرده بیاد پایین قدم بزنه در باغ میخرامید و آدم را ندا در داد که کجایی؟ آدم جواب داد خدایا چون دیدم که در باغ قدم میزنی خود را از نظرت پنهان کردم چرا که عریانم خداوند خدا فرمود که تو را آگاهانید که عریانی مگر از میوه آن درخت که تو را منع کرده بودم خوردی⁉️ خدایی که جسمیت داره باید بیاد پایین قدم بزنه تا از اوضاع آگاه بشه اصلا علم غیب کجا بود! چقدر شبیه انسانه این خدا تازه باید صدا بزنه آدم جواب بده و استدلال کنه از کجا فهمیدی عریانی آها از اون میوه هه خوردی؟ احاطه ای وجود نداره اصلا خدایی که میشه از نظرش پنهان شد! حالا مواجه این خدا با این نافرمانی چیه؟! از آدم میپرسه چرا اینکارو کردی مگه نگفتم از میوه ی این درختا نخور؟ آدم چی جواب میده؟ عذر بدتر از گناه میگه خدایا این زن که قرین من ساختی مرا فریب داد حالا خدا هم قبول میکنه این عذر بچه گانه رو! به حوا میگه حالا که اینکارو کردی درد زایمان رو میدم بهت! لابد تا قبلش بنا بوده سزارین کنه! به مارم میگه حالا که اینکارو کردی پاهاتو ازت میگیرم تا ابد با شکم روی زمین بخزی! آدم رو هم اصلا جریمه نمیکنه! بعد درخت دوم که درخت حیات بود رو از اونجا برمی داره میبره میذاره تو ملکوت خودش توی یه دالان خاص یه سری مامور خاص میذاره محافظ این درخت با شمشیر برق آسا(همون رعد و برق) که انسان دیگه دستش بهش نرسه چون این الان تنها مزیت خدا بر انسانه و باید مراقبت کنه ازش که مغلوب نشه قبلی بعدی ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─