زنگ تفریح🔔
#لطیفه
زهره😂
طرف میگه تا سی سالگی فکر میکردم اسمم زهره س . چون مامانم هر روز میگفت: ننه ظهره پاشو!!
نارنگی😅
یارو می خواسته نارنگی بخره اسم نارنگی رو بلد نبوده به میوه فروش می گه : آقا لطفا"یه کیلو پرتقال کم باد بدید!!!
فرغون😅😂
بنده خدا کیسه سیسمانو انداخته بود روی کولش داشت میبرد. مهندس بهش گفت: چرا با فرغون نمیبری؟ گفت: با فرغون امتحان کردم. لاستیکاش اذیتم میکنه!!
صدای بز🤣🤣
پسرک صدای بز را، از خود بز بهتر درمی آورد. می گفت: « چوپانی همین چیزهایش خوب است».
هر وقت دلتنگ بزهایش می شد، می رفت توی یک سنگر و مع مع می کرد. یک شب هفت عراقی که آمده بودند شناسایی با شنیدن صدا، طمع کرده بودند کباب بخورند. هر هفت نفر را دست به سر آورده بود عقب. توی راه هم کلی برایشان صدای بز درآورده بود.
سالنامه ستاره ها، تاریخ:1388
#لطیفه
#خاطرات_شهدا
@raheshahadet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
⭕️ خوشحالی اخوی، عملیات دیشب چطور بود
خیلی خوب شد.
حالت چطوره؟
خیلی خوبه؛ اول شب دستم قطع شده از مچ، ولی با این دستم جنگیدم ...
#دفاع_مقدس
@raheshahadet
رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ
از جبهه گریختن گناهی است بزرگ
ما بر سر پست انقلابیم اکنون
خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ
#شعر
#شهادت
@raheshahadet
«پیامبرگرامی اسلام (صلیالله علیه و آله و سلم)»:
كُلُّ حسناتِ بنی آدَمَ تُحصِهَا الملإئِكةُ اِلاّ حسناتِ المُجاهدینَ فاِنَّهُم یَعجِزونَ عن عِلمِ ثِوابِها.
فرشتگان تعداد کل ثوابها و حسنات آدمیان را میشمارند مگر ثواب مجاهدین که از شمار و میزان آنها ناتوان هستند.
(مستدرک، ج ١١، ص ١٣٣)
#مطلب
هجدهم:8⃣1⃣
@raheshahadet
#عکس_شهدا
#شهید_محمدرضا_الوانی
شهیــد میشـی ،
تــو و همـہ ے بچـهها ...
مگه خودتـون نخوایـد ...
و اسیر دنیا بشید !
این جمله را شهید توی خواب به یڪی از رفقاش گفته بود.
@raheshahadet
🔔زنگ تفریح
#لطیفه
مقصر😅
طرف از تعلیم رانندگی برمی گرده خونه ؛ می بینه شلوغه ! می پرسه چی شده ؟ می گن : باباتو مار نیش زده، به رحمت خدا رفته ! می پرسه : مار از جلو نیش زده یا از عقب ؟ می گن : از عقب ! می گه : قطعا و صد در صد مار مقصره !!!
امتحان رانندگی همین که نشستم افسره گفت ردی! بگو بنظرت ایرادت چیه؟گفتم اینکه زیادی مهربونم؟گفت نه چون سعی داشتی در ماشینو با سنجاق باز کنی! 🤣
مردی نزد روانشناس رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.
دکتر گفت: به سیرک شهر برو آنجا دلقکی هست، اینقدر تو را می خنداند که غمت یادت برود!
مرد لبخند تلخی زد و گفت: من همان دلقکم ...!
دکتر گفت: برو بابا من فقط همینو بلدم، درمانِ دیگه ای بلد نیستم!
مرد گفت : من پول ویزیت دادم باید درمانم کنی!
دکتر گفت : اما من فقط همونو بلد بودم
مرد گفت : پس پولمو پس بده و دکتر پول دلقک را پس داد!
نکته داستان : آن مرد دروغ گفت و دلقک نبود؛ او يک خسیس بود و پول خود را پس گرفت و سپس به سراغ دلقک رفت.
تسبیحت را بده یک دور بزنیم😅
نشسته بودیم دور هم کنار آتش و درددل می کردیم. هر کی تسبیح داشت درآورده بود و ذکر می گفت. تسبیح های دانه درشت و سنگی وقتی روی هم می افتادند صدای چریق چریقشان دل آدم را آب می کرد.
من هم دست کردم داخل جیبم که دیدم تسبیحی نیست. از روی عادت دستم را بردم طرف تسبیح بغل دستیم تا تسبیح او را بگیرم که دستش را کشید به سمت دیگر. گفتم: «تو تسبیحت را بده یک دور بزنیم». که برگشت گفت: « بنزین نداره، اخوی!» گفتم شاید شوخی می کند به دیگری گفتم: «او هم گفت پنچره». به دیگری گفتم:«گفت موتور پیاده کردم» و بالاخره آخرین نفر گفت: «نه داداش، یک وقت می بری چپ می کنی، حال و حوصله دعوا و مرافه ندارم؛ تازه من حاجت دستم را به دیار البشری نمی دهم».
همه خندیدند. چون عین عبارتی بود که خودم یادشان داده بودم. هر وقت می گفتند: تسبیح یا انگشتر و مهر و جانمازت را بده، این شعارم بود. فهمیدم خانه خراب ها دارند تلافی می کنند.
مجله یادایام، صفحه:19، تاریخ:7/1384
#لطیفه
#خاطرات_شهدا
@raheshahadet
ما راهی
به جز این ڪه
یڪ شهید زنده
در این عصر باشیم
نداریم .
سردار شهید ...
#شهید_احمد_کاظمی
#مطلب
نوزدهم9⃣1⃣
@raheshahadet