#تصویر_ارسالی
ارسالی از کانون شهیددانشگر استان خراسان رضوی سید جواد حسن زاده
#قدم_قدم_به_نیابت_ازرفیق_شهیدم
#بیادرفیق_شهیدم
#نائب_الزیاره_شهدا
#اربعین_۱۴۰۴
#موسسه_شهیددانشگر
💠@shahiddaneshgar
🤚به یاد برادر شهیدم در حرم اقا امام حسین «علیهالسلام»
🔹️شکرزاده از ارومیه
چهارشنبه۱۵مرداد
#قدم_قدم_به_نیابت_ازرفیق_شهیدم
#بیادرفیق_شهیدم
#نائب_الزیاره_شهدا
#اربعین_۱۴۰۴
#موسسه_شهیددانشگر
💠@shahiddaneshgar
مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر
۱۰۹
💠 خانم توکلی از استان مازندران
✍
هیچوقت فکر نمیکردم یک نگاهِ ساده در فضای مجازی بتواند مسیر زندگیام را عوض کند. اما آن روز، وقتی در یک پیامرسان، بیهدف بالا پایین میرفتم، ناگهان چهره جوانی نورانی به چشمم خورد. لبخندش به عمق جانم نشست. همان لحظه بود که محو نگاهش شدم … نمیدانم چرا احساس کردم جایی او را دیدهام.
وارد صفحهاش شدم و شروع کردم یکییکی پستها را دیدن، خاطرات و ویژگیهایی که دیگران از او نوشته بودند.
توصیفهایی ساده ولی زنده، از مهربانی و ایمانش. یکییکی میخواندم تا چشمم افتاد به جملهای که انگشتم را روی صفحه گوشی متوقف کرد:
«شهید عباس دانشگر در برنامه عبادی روزانهاش ذکر هر روز را میگفت و زیاد صلوات میفرستاد.»
این جمله را چند بار خواندم. اشک در چشمانم جمع شد. چند وقت قبل، در جلسه سخنرانی شنیده بودم که جوانی با همین ویژگی که برنامه عبادی روزانه داشته، در دفاع از حرم اهلبیت علیهمالسلام در سوریه به شهادت رسیده، همان زمان من هم این عادت زیبا را وارد برنامه روزانهام کرده بودم و هر روز صد مرتبه ذکر میگفتم؛ بیآنکه بدانم الگوی من در انجام این عمل نیک، کیست.
حالا تازه فهمیده بودم… او همین جوان نورانی است که تصویر چهره خندانش نصیبم شده؛ عباس دانشگر.
در دل با او نجوا کردم: «پس تو بودی که جرقه این عمل خیر را در مسیر زندگی من زدی... خیلی مردی، خدا خیرت بده.»
از وقتی اسمش را فهمیدم، هر روز نامش را جستوجو میکردم، هشتگ میزدم و داستانهایش را میخواندم. صفحهای بود که مدام از زندگی و خلقوخوی عباس دانشگر پست میگذاشت. خدا اجرشان بده. من هم هر روز منتظر بودم تا ببینم امروز چه مینویسند.
یک روز ادمین همان صفحه اعلام کرد بین کسانی که پستها را لایک میکنند، قرعهکشی میشود و جوایزی هدیه داده خواهد شد و من یکی از برندههای خوششانس بودم. هدایا را که گرفتم، هر کدامشان برایم جذاب بود و از برکتشان استفاده کردم. جاسوئیچی با عکس شهید، یک تسبیح سبزرنگ و از همه مهمتر کارت معرفی شهید.
چند ماه بعد، در ایام اربعین ۱۴۰۱، توفیق زیارت کربلا نصیبم شد. کارت معرفی شهید و تسبیحی که همراه عکسش بود را با قرآن جیبیام در کولهپشتی گذاشتم و به راه افتادم. مسیر نجف تا کربلا به یادش بودم. هر جا که میایستادم و رو به بینالحرمین به امام حسین علیهالسلام، سلام میدادم، نایبالزیاره شهید عباس دانشگر و همان بنده خدایی بودم که هدیهها را برایم فرستاده بود.
قدم، قدم که نزدیکتر میشدم، احساس میکردم عباس دانشگر هم در بین جمعیت همراه من است. در هوای غبارآلود جاده، در صدای پای زائران، در هر «لبیک یا حسین» انگار صدای نجوا گونهاش را میشنیدم. با موج جمعیت که نزدیک ضریح امام حسین علیهالسلام رسیدم، تسبیح و تصویرش در دستم بود، اشک ریختم و به آقا گفتم: من نائب الزیاره شهید عباس دانشگرم.
برایم دعا کنید در مسیر نورانی شهدا ثابتقدم بمانم و در زمینهسازی ظهور امامزمان عجلالله تعالی فرجه الشریف، مؤثر باشم.
برگشتم ایران و مدتی بعد، دوباره ادمین همان صفحه مجازی، هدیهای برایم فرستاد؛ این بار کتاب «راستی دردهایم کو!» دربارهی زندگی شهید. وقتی خواندم که او چه عشق ساده، خالص ولی پرشوری به همسرش داشت و چگونه عاشق خدایش بود، ارادتم به او بیشتر شد. برایم عباس دیگر فقط یک شهید مدافع حرم نبود؛ او الگویی زنده برای عاشقی، بندگی و زیستن بود…
هر چه آشناییام با برادر آسمانیام عباس بیشتر میشود، مطمئنتر میشوم که یکی از بهترینها رو بهعنوان الگوی خودم تو زندگی انتخاب کردم.
هنوز خیلی مانده تا با همه ابعاد شخصیتی عباس آشنا بشوم. وقتی کتابش رو خواندم تازه فهمیدم هیچی بهاندازه کتابهای شهید نمی تواند، شناختم رو نسبت به شهید کامل کند. خدا رو شکر میکنم که چند عنوان کتاب دربارهاش نوشته شده است.
از خداوند متعال میخواهم بهترینها تو زندگی نصیبم شود، مثل برادر آسمانیام عباس.
📗
نویسنده: مصطفی مطهرینژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
#گزارش_فعالیت
🔹 توزیع هدیه و عکس شهید عباس دانشگر در بین زائران کربلای معلی در مسیر پیاده روی
📌قرارگاه جهادی دانشجویی شهید عباس دانشگر
📌کانون شهید دانشگر خراسان جنوبی(قائنات)
@gharargah_jahadi_kh
⚜️ 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹⚜️
#قدم_قدم_به_نیابت_ازرفیق_شهیدم
#نائب_الزیاره_شهدا
📸 #تصاویر_ارسالی
#بیاد_رفیق_شهیدم
#اربعین۱۴۰۴
#موسسه_شهیددانشگر
💠@shahiddaneshgar
مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر
۱۱۰
💠 خانم زوالی از استان تهران
✍
عصر یک روز دلگیر ماه محرم، نمنم باران، بوی خاک خیس را در کوچههای باریک شهر پخش کرده بود. من روی نیمکت چوبی حیاط خانه نشسته بودم و مطالب پیام رسان گوشی ام را مرور میکردم. ناگهان چشمم به چند خط افتاد. اما کلمات… کلمات عجیبی بودند. دلنوشته های یک شهید بود.
پیش از آنکه حتی تصویری از او دیده باشم، همان چند خطِ نخست دلنوشته هایش، مرا میخکوب کرد. واژههایی که انگار از دل آسمان فرو میریختند، آنقدر عمیق و زنده و حکیمانه بودند که در همان لحظه با خود گفتم: «نَفَس امام معصوم علیهالسلام در این شهید دمیده شده...»
«خدایا، مرا دردآشنا کن…»
همین یک جمله، مثل نسیمی به جانم نشست و قلبم را نورانی کرد. جملات بعدی آمدند؛ جملههایی که ساده بودند اما بوی معرفت میدادند. انگار مردی از پس سالها حکمت و کوله باری از تجربه با من حرف میزد. فهمیدم این جملات یک شهید جوان ۲۳ ساله است.
اما کدامین نَفَس قدسی، از یک جوان مؤمن انقلابی و شهید مدافع حرم با این سن کم، چنین روح بزرگی ساخته بود؟
در روزهایی که زندگیام آشفتهترین فصل خودش را میگذراند و اتفاقها مثل موج به جانم افتاده بود؛ دل نوشته های شهید عباس دانشگر، درست و به هنگام هدایتگرم شدند. هر جملهاش، مثل چراغی در دل شب تارم روشن میشد. گویی عباس ناخدای کشتی پرتلاطم زندگی من شده بود.
کلماتش در برگبرگ روزهای من جا میگرفت؛
احساسی عجیب در دلم میگفت که آمدنش برنامهای الهی بوده؛ انگار همهی عمر منتظرش مانده بودم...
جمله اش درباره «تغییر روش انتخاب ها»، آنگونه به دلم نشست که معنایش را در انتخابهای زندگی ام حک کردم.
«عشق» و حقیقت عشق را به گونه ای رقم زده بود که شد عمیقترین تعریف من از دوست داشتن.
از شکایتهای صادقانهاش از خودش گفته بود، و همان اعترافها، او را قهرمان زندگی من کردند.
وقتی با خدا با تعبیر « ای زیبای من» به گفتگو نشسته بود، بیاختیار دلم برای زیبایمان، الله، بیتاب شد.
وقتی نجوا کرده بود که: «خدایا، مرا درد آشنا کن»، این درد، آرام و آهسته، راز شهادتش را در گوشم زمزمه کرد.
وقتی از فکرهایش حرف زده بود، از فکرهای خودم خجالت کشیدم.
وقتی گفته بود: «از همین حالا شروع کنید»، هر پایانم، برایم شد یک آغاز تازه.
وقتی نوشته بود: «مسئولیت رفتارت را به عهده بگیر»، معنای توکل و توسل برایم عمیقتر شد.
از روزی که از خودش پرسیده بود: «راستی، دردهایم کو؟» دنبال دردهایی گشتم که مرا هم مثل او، دردآشنا کنند.
خداوند متعال را شاکرم که شهید عباس دانشگر را در مسیر زندگیام قرار داد؛ و الحمدلله که مولایم امام حسین علیه السلام و علمدارش حضرت عباس علیه السلام در ماه محرم، محبتِ عباس شهید را به قلبم بخشیدند.
از خدای مهربان می خواهم همانطور که در این دنیای خاکی شهید دانشگر هدیهام شد، در جهان ابدی در جوار حضرت حق و حضرت محمد صلوات الله و سلامه علیه و اهل بیت علیهم السلام، همنشین شهدا باشم؛ آنطور که خود خدا برایم مقدر کرده است.
و من یقین دارم که شهدا، رجعت خواهند کرد تا در کنار مهدی موعود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، یار و یاور حضرتش باشند ...
ان شاءالله
«اللهم عجل لولیک الفرج»
📗
نویسنده: مصطفی مطهرینژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
11.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چگونه از راه دور زائر امام حسین(علیهالسلام) شویم؟
🎙حجتالاسلام عالی
#اربعین
#امام_حسین
#موسسه_شهیددانشگر
💠@shahiddaneshgar
مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر
۱۰۹
💠 خانم توکلی از استان مازندران
✍
هیچوقت فکر نمیکردم یک نگاهِ ساده در فضای مجازی بتواند مسیر زندگیام را عوض کند. اما آن روز، وقتی در یک پیامرسان، بیهدف بالا پایین میرفتم، ناگهان چهره جوانی نورانی به چشمم خورد. لبخندش به عمق جانم نشست. همان لحظه بود که محو نگاهش شدم … نمیدانم چرا احساس کردم جایی او را دیدهام.
وارد صفحهاش شدم و شروع کردم یکییکی پستها را دیدن، خاطرات و ویژگیهایی که دیگران از او نوشته بودند.
توصیفهایی ساده ولی زنده، از مهربانی و ایمانش. یکییکی میخواندم تا چشمم افتاد به جملهای که انگشتم را روی صفحه گوشی متوقف کرد:
«شهید عباس دانشگر در برنامه عبادی روزانهاش ذکر هر روز را میگفت و زیاد صلوات میفرستاد.»
این جمله را چند بار خواندم. اشک در چشمانم جمع شد. چند وقت قبل، در جلسه سخنرانی شنیده بودم که جوانی با همین ویژگی که برنامه عبادی روزانه داشته، در دفاع از حرم اهلبیت علیهمالسلام در سوریه به شهادت رسیده، همان زمان من هم این عادت زیبا را وارد برنامه روزانهام کرده بودم و هر روز صد مرتبه ذکر میگفتم؛ بیآنکه بدانم الگوی من در انجام این عمل نیک، کیست.
حالا تازه فهمیده بودم… او همین جوان نورانی است که تصویر چهره خندانش نصیبم شده؛ عباس دانشگر.
در دل با او نجوا کردم: «پس تو بودی که جرقه این عمل خیر را در مسیر زندگی من زدی... خیلی مردی، خدا خیرت بده.»
از وقتی اسمش را فهمیدم، هر روز نامش را جستوجو میکردم، هشتگ میزدم و داستانهایش را میخواندم. صفحهای بود که مدام از زندگی و خلقوخوی عباس دانشگر پست میگذاشت. خدا اجرشان بده. من هم هر روز منتظر بودم تا ببینم امروز چه مینویسند.
یک روز ادمین همان صفحه اعلام کرد بین کسانی که پستها را لایک میکنند، قرعهکشی میشود و جوایزی هدیه داده خواهد شد و من یکی از برندههای خوششانس بودم. هدایا را که گرفتم، هر کدامشان برایم جذاب بود و از برکتشان استفاده کردم. جاسوئیچی با عکس شهید، یک تسبیح سبزرنگ و از همه مهمتر کارت معرفی شهید.
چند ماه بعد، در ایام اربعین ۱۴۰۱، توفیق زیارت کربلا نصیبم شد. کارت معرفی شهید و تسبیحی که همراه عکسش بود را با قرآن جیبیام در کولهپشتی گذاشتم و به راه افتادم. مسیر نجف تا کربلا به یادش بودم. هر جا که میایستادم و رو به بینالحرمین به امام حسین علیهالسلام، سلام میدادم، نایبالزیاره شهید عباس دانشگر و همان بنده خدایی بودم که هدیهها را برایم فرستاده بود.
قدم، قدم که نزدیکتر میشدم، احساس میکردم عباس دانشگر هم در بین جمعیت همراه من است. در هوای غبارآلود جاده، در صدای پای زائران، در هر «لبیک یا حسین» انگار صدای نجوا گونهاش را میشنیدم. با موج جمعیت که نزدیک ضریح امام حسین علیهالسلام رسیدم، تسبیح و تصویرش در دستم بود، اشک ریختم و به آقا گفتم: من نائب الزیاره شهید عباس دانشگرم.
برایم دعا کنید در مسیر نورانی شهدا ثابتقدم بمانم و در زمینهسازی ظهور امامزمان عجلالله تعالی فرجه الشریف، مؤثر باشم.
برگشتم ایران و مدتی بعد، دوباره ادمین همان صفحه مجازی، هدیهای برایم فرستاد؛ این بار کتاب «راستی دردهایم کو!» دربارهی زندگی شهید. وقتی خواندم که او چه عشق ساده، خالص ولی پرشوری به همسرش داشت و چگونه عاشق خدایش بود، ارادتم به او بیشتر شد. برایم عباس دیگر فقط یک شهید مدافع حرم نبود؛ او الگویی زنده برای عاشقی، بندگی و زیستن بود…
هر چه آشناییام با برادر آسمانیام عباس بیشتر میشود، مطمئنتر میشوم که یکی از بهترینها رو بهعنوان الگوی خودم تو زندگی انتخاب کردم.
هنوز خیلی مانده تا با همه ابعاد شخصیتی عباس آشنا بشوم. وقتی کتابش را خواندم تازه فهمیدم هیچی بهاندازه کتابهای شهید نمی تواند، شناختم رو نسبت به شهید کامل کند. خدا رو شکر میکنم که چند عنوان کتاب دربارهاش نوشته شده است.
از خداوند متعال میخواهم بهترینها تو زندگی نصیبم شود، مثل برادر آسمانیام عباس.
📗
نویسنده: مصطفی مطهرینژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹به یاد رفیق شهیدم 🌹
از استان دهدشت
🏴مشهد مقدس🏴
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#بیاد_رفیق_شهیدم
#موسسه_شهیددانشگر
💠@shahiddaneshgar
🔹️کانون شهید عباس دانشگر استان فارس شهرستان جهرم ۳۰
پیاده روی اربعین حسینی
📸 #تصاویر_ارسالی
#قدم_قدم_به_نیابت_ازرفیق_شهیدم
#نائب_الزیاره_شهدا
#بیاد_رفیق_شهیدم
#اربعین۱۴۰۴
#موسسه_شهیددانشگر
💠@shahiddaneshgar
🖼#تصویرسازی
🔹شهدا در راهپیمایی اربعین ...
✏️طراح : ارسلان عیوضزاده
#اربعین
#شهدا
#راه_شهدا_ادامه_دارد
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🚩
#موسسه_شهیددانشگر
💠@shahiddaneshgar
16.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 زائران عراقی پیادهروی اربعین به یاد شهدای جبهه مقاومت هستند
#اربعین
#شهدا
#راه_شهدا_ادامه_دارد
#قدم_قدم_به_نیابت_از_شهدا
#نائب_الزیاره_شهدا
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🚩
#موسسه_شهیددانشگر
💠@shahiddaneshgar
مَداح¦حاجمهدیرسولی •4_5956520367060158926.mp3
زمان:
حجم:
3.77M
لایقنَبُودَمزائرتباشَم
ایناربَعین مجاورت باشم
🎙رسولی
#اربعین
حضرت #امام_حسین ﷺ
#دلدادگان_حسینی
#موسسه_شهیددانشگر
💠@shahiddaneshgar