ما به تکلیف زنده ایم و
نفس میکشیم ما به رسیدن موظف
نیستیم ما راه درست را برویم دیگر
همه جا برای ما رسیدن است ،
ما میدانیم که هر چیز را خدا میدهد
و هرچه میرسد از سوی خداست و
رزق اوست،
ما باید در راه حق بمانیم،
چگونه از راه حق گمراه نشویم؟!
ما وقتی حق را شناخیتیم و باطل
را هم دیگر گمراه نمیشویم ما باید
سعی کنیم راه حق را بشناسیم نه
نفراتی که حق میگویند چون نفرات
تغییر میکنند اما حق خیر همیشهیکی
است.میخواهیم این آگاهیها ماندگار
باشد باید آگاهی بدهیم اگر علمی وبه
حقیقتی به دست آوردیم باید به بقیه
هم آگاهی بدهیم و گرنه ایـن حقیقت
از دست ماهم میرود...
شرط ماندگاری آگاهی ،
آگاهی دادن است..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرح غمت به وصف
نخواهد شدن تمام...
#آرمان_الله_وردی
🚨 یک نه گفتن مشترک
🔰 میثم، طیب و آرمان، هر سه در یک "نه" گفتن مشترک بودند!
⭕️ به میثم گفتند به علی دشنام بده، زنده میمانی، گفت نه
به طیب گفتند به خمینی دشنام بده زنده میمانی، گفت نه
به آرمان گفتند به خامنهای دشنام بده، زنده میمانی، گفت نه
گاهی "نه" گفتنها هزینه سنگینی دارد ولی در تاریخ میماند.
#حمید_رسایی
آرمان با شهادت خود
به ما یادآوری کرد که برای
حفظ آرمانهایمان و دفاع از #ولایت
تا کجا باید بایستیم....
#آرمان_علیوردی
🚨 روایتی از مردی که پسر ۸ سالهاش مقابل چشمانش شهید شد!
موقع اذان مغرب بود، دور ضریح خلوتتر از باقی اوقات، فرصت مناسب بود برای عکس گرفتن. از سیرجان اومدیم با خانواده، بچهها رو جلو ضریح گذاشتم، گفتم دستتون رو بذارید رو پنجرههای ضریح آقا، به گوشی نگاه کنید من عکس بگیرم. داشتم آماده میشدم که ازشون عکس بگیرم، یکدفعه صدای جیغ و داد همهجا رو برداشت. فقط جیغ و اینکه میشنیدم فرار کنید. گیج شدم، نمیدونستم چیشده تا اینکه صدای تیراندازی نزدیکتر شد. بچه بزرگم ۸ سالش بود، دستشو گرفتم و این کوچیکه رو هم بغل کردم دویدیم. رفتیم پشت یکی از این کولرگازیهای ایستاده، پناه بگیریم. بچهها رو خوابوندم زمین و خودمو انداختم روشون که تیر نخورن. اون نامرد ما رو دید و شروع کرد تیراندازی، هی داد میزدم نزن بچهست، نزن، ولی کارشو کرد. پسر بزرگم یک لحظه سرشو از زیر بدن من آورد بالا ببینه چیشده که تیر خورد بهش و ...😭😭
بعد از گریه مفصلش گفت زنش رو هم از دست داد و حالا خودش مونده و این بچه سه سالهش که هردو مجروح هستن. این پسر سهسالهاش حرف نمیزد، ترس و تنهایی همه وجودش رو گرفته بود. پرسیدم تونستی آخرین عکس رو از پسرت بگیری یا نه که بغض هردومون ترکید.😭
#شهید_علیاصغر_گوئینی
رسانه مدرن در خدمت جاهلیت مدرن
پیشتر درباره جشن های هالووین در ایران مطلبی نگاشته بودم و توضیح داده بودم که واقعا سوال است که چرا چنین جشن هایی در برخی مدارس کشور ما برگزار می شود؟
راهیابی هالووین در برخی مدارس ایران ناشی از چیست؟
تقلید بدون تفکر
ضدیت با فرهنگ خودی
ناآشنا بودن با جشن های اصیل فرهنگی خودمان
مسائل اقتصادی
مد بودن و بیانگر به روز بودن!
خودباختگی
تمایل به دیده شدن
ناآگاهی
نمیدانم!
👈 در خبرها آمده که بر اثر ازدحام جمعیت در جشن های هالووین ۲۰۲۲، در کشور کره جنوبی، بین ۱۴۰ تا ۱۵۰ نفر کشته شده و تعداد زیادی هم مجروح شده اند!
یادتان هست که در مراسم حاج قاسم سلیمانی در کرمان، متاسفانه حدود ۵۶ نفر از عزیزانمان را بر اثر ازدحام جمعیت از دست دادیم. رسانه های دشمن تمام تمرکز خود را بر مدیریت ضعیف در جمهوری اسلامی، چرایی تشییع های میلیونی در شهرهای مختلف و ... گذاشتند تا اصل رویداد عظیم حضور میلیونی مردم در تشییع حاج قاسم را تحریف کنند. برای نمونه، انتقادات #بی_بی_سی_فارسی از نحوه مدیریت شلوغی جمعیت:
https://www.bbc.com/persian/live/51016701/page/2
خب، منتظر هستیم ببینیم این رسانه ها برای مدیریت ضعیف کره ای ها چه قلم فرسایی ها یی خواهند کرد! فعلا #یورونیوز_فارسی، خیلی شیک و مجلسی، نوشته که مردم و پلیس دست در دست هم داده اند تا تلفات کاهش پیدا کند!:
https://www.euronews.com/2022/10/29/south-korea-dozens-crushed-in-halloween-crowd-surge-in-seoul
#دشمن را باید شناخت
دکتر محسن عزیزی ابرقوئی، روانشناس
پروفسور هانری کوربن فرانسوی:
همه ادیان با مرگ پیامبران خود، مُردند.
👈 یهود با مرگ موسی
👈 مسیحیت با مرگ عیسی
👈 سُنیها با مرگ محمد (ص) مردند.
👈 فقط شیعیان از مرگ امتناع کردند.
⏪ آنها نامزد مرگ نیستند، چون حسین را در ابتدا و مهدی را در انتهای راه دارند.
👈 امام حسین از عمق تاریخ آنها را هُل میدهد و امام مهدی آنها را به آینده دعوت میکند.»
🔚 «چنین جامعهای نمیتواند بمیرد، چون رهبری و آرمانهای آن زنده و در حال تجدید شدن است.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حسین فهمیده از آن مواردی است که شخصیتهای حقیقی، به نماد و به حقایق اسطورهگون تبدیل میشود. ۱۳۷۷/۰۸/۰۸
محمّد حسین روز تولّدش مصادف با سوم محرم بود، قصد داشتیم که نام این نوزاد را مسعود بگذاریم؛ زیرا نام برادر بزرگ تر او نیز داوود بود، امّا پدرش گفت که این نوزاد نامش را با خودش آورده است، چون در محرم به دنیا آمده، نامش را حسین گذاشتیم. محمّد حسین، بچّه ی خیلی خوبی بود، درس خوان بود و برادر بزرگ ترش همیشه می گفت که با توجّه به هوش و استعداد زیادی که دارد باید تخصّص و شغل بسیار خوبی داشته باشد و ورد زبانش این بود که محمّد حسین باید خلبان شود.
پسر پرشر و شوری بود، دو دفعه با دست بردن در شناسنامه اش خواسته بود که برای حضور در خطّ مقدم به خرّمشهر برود تا با دیگر همرزمان مانع از سقوط این شهر شوند.
او زیاد قرآن می خواند و به مسجد می رفت و همیشه در هیأت های عزاداری شرکت می کرد. او اخلاق خیلی خاصّی داشت، تعصّب خاصی روی خواهران و برادرانش داشت، مخصوصاً روی خواهرانش که حتماً تأکید داشت آن ها با حجاب، در مجامع عمومی حاضر شوند، آن زمان در قم، زندگی می کردیم و با وجود سنّ کم، خستگی ناپذیر بود و در اغلب فعّالیت های مذهبی محلّه مان شرکت می کرد و این فعّالیت ها را پس از عزیمت به کرج نیز با همان جدّیت و پشتکار ادامه داد تا این که واقعه ی شهادت او پیش آمد.
زمانی خود را به حوادث و اتّفاقات کردستان رساند که دوازده ساله بود، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز می گردانند و در صدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهّد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود، ولی او رضایت نمی دهد.
محمّد حسین خطاب به برادران کمیته می گوید:خودتان را زحمت ندهید، آماده ی رفتن به هر جایی هستم که امام بگوید.
شهید محمد حسین فهمیده بسیار خوش برخورد و خنده رو بود، خیلی زود با افراد صمیمی می شد و ارتباط خوبی بامردم داشت .
شهید محمد حسین فهمیده خیلی اهل ادب واحترام بود،چنان چه با برادرخود ،علاوه برروابط برادری متعارف ،با احترام برخورد میکرد .
شهید محمد حسین فهمیده خیلی رک و صریح بود اگر نمیخواست کاری را انجام دهد صریحا می گفت : انجام نمی دهم .
از خصوصیت بارز شهید محمد حسین فهمیده این بود که تظاهر و خودنمایی نمی کرد و به طور کلی بی غل و غش بود و آنچه بود خودش بود و در یک جمله یک رنگ و صادق بود . قولی را که می داد عمل می کرد و نسبت به وفای به عهد حساس بود و هرگز تخلف نمی کرد .
شهید محمد حسین فهمیده هنگامی که از چیزی ناراحت می شد در خود فرو می رفت و سرو صدا نمی کرد . وی بسیار رازدار و تودار بود بسیاری از اسرارش نمی گفت و اساسا همه حرف هایش را برای همه نمی زد .
شهید فهمیده به درس خواندن و مطالعه توجه وافری داشت و از بچگی علاقه شدیدی به مدرسه رفتن داشت . هنگامی که درس داشت حاضر نمی شد به کار دیگری بپردازد . غیر از کتب درسی کتب دیگر را نیز مطالعه می کرد و گاهی به بعضی از دوستانش کتاب هدیه می داد .
شهید فهمیده با آن که به سن تکلیف نرسیده بود نماز می خواند و به مسجد رفت . همچنین قرآن تلاوت می کرد و اذان نیز می گفت و همیشه خواهرانش را به نماز خواندن دعوت می کرد . او در غیبت و حضور برای پدر و مادر خود احترام خاصی قایل بود . در خانه اگر از پدرش انتقادی می شد از پدرش دفاع می کرد و هرگز در مقابل پدرش بی احترامی نمی کرد . به مادرش به خصوص بیشتر احترام می گذاشت حتی گاهی خواهرانش را وادار می کرد که کارهای خانه را انجام دهند تا مادرش مجبور نباشد به زحمت بیفتد .
بارزترین تفکّر شهید محمّد حسین فهمیده
بارزترین تفکّر محمّد حسین فهمیده، حفظ حجاب بود به ما که خواهرهای او بودیم با اینکه در دوران کودکی به سر می بردیم می گفت:باید در مقابل نامحرم چادر سر کنید.
حجاب را برای زن چادر می دانست . من کلاس اول دبستان را در شهر قم گذراندم که رژیم طاغوت حاکم بود و اوّلین روزی که به مدرسه می رفتم، روسری سرم گذاشتند و من را راهی مدرسه کردند. مدیر مدرسه روسری من را برداشت و به سطل آشغال انداخت. من بدون روسری به منزل برگشتم و روز بعد باز هم روسری سر من گذاشتند و من را راهی مدرسه کردند. مدیر، این بار با عصبانیّت، روسریم را برداشت. روز سوم که به مدرسه می آمدم ، محمّد حسین، با من به مدرسه آمد و همین که مدیر خواست روسری من را بر دارد، جلو آمد و گفت:به روسری خواهر من دست نزن.
مدیر با دیدن چهره ی جدّی محمّد حسین من را به کلاس فرستاد و بعد از آن با حجاب در مدرسه ظاهر می شدم.
روز هشتم آبان ۱۳۵۹ او به اتّفاق دوست شهیدش محمّد رضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند. همان زمان عراقی ها به خرّمشهر حمله کرده و آن ها را محاصره می کنند. محمّد رضا شمس، زخمی می شود و محمّد حسین با سختی و زحمت زیاد، او را به پشت خط، می رساند و به سنگر خود بر می گردد و می بیند که تانک های عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل عام آن ها هستند.
محمّد حسین، در حالی که تعدادی نارنجک به کمرخود بسته و در دستش گرفته بود، به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می خورد و از ناحیه ی پا مجروح می شود، امّا زخم گلوله، نمی تواند از اراده ی محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی می کند و از لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند و آن را منفجر می کند و خود نیز تکّه تکّه می شود.
افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، همگی روحیه ی خود را می بازند و با سرعت تانک ها را، رها کرده و فرار می کنند. در نتیجه، حلقه ی محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم می رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.
🖋 شعر عرفانپور برای «آرتین»
آرتین! خوشآمدی! ما چشمانتظار بودیم
بهتر شدهست دستت؟ ما بیقرار بودیم
یادت میآید آرتین؟ در آن حرم در آن شب
مثل ستارههای دنبالهدار بودیم
آن شب قطاری از نور سوی بهشت میرفت
ما را تو خوب دیدی، در آن قطار بودیم
آرتین! بگو به خواهر، در جشن ازدواجش
پای قرار هستیم، پای قرار بودیم
آرشام، در بهشت است اما هنوز با تو
همبازیاست و همراه، ما ماندگار بودیم
ما را خدا صدا کرد رفتیم سمت دریا
ما رود رود رفتیم ما آبشار بودیم
بر روی تخت وقتی از ما سؤال کردند
دیدیم بغض کردی، ما آن کنار بودیم
آرتین! ببین برایت باران شدهست ایران
ما نیز گریههای بیاختیار بودیم
آرتین! گلم! از امشب تو مرد خانه هستی
محکم بمان عزیزم! ما استوار بودیم
آرتین! برای ایران، سردار دیگری باش
ما عاشقانه یکعمر با این دیار بودیم
بهتر شدهست دستت؟ بهتر شده ست حالت؟
آرتین خوشآمدی، ماچشم انتظار بودیم