شاید همه از تو، آن شبی را در خاطر
داشتهباشند که درخیمه سبز اباعبدالله
بادیگر یاران،گردهم جمع شدید و امام
پرده از حقایقی برداشت که فقط اهل
معرفت، به شناختش نائل آمدند. همان
شب تجدید عهد را میگویم که اولین
نفر، با امام بیعت کردی.
امامنهمیشهفکرم باتو به زورد میرود
جهاد اکبر تو در زرود بود. زرود میقات
شد و تو در آن محرم شدی وبه طواف
عشق رفتی.
زرود برای تو، طور بود برای موسی...
شاید تو را باید در زمانی دورتر جست
و جو کرد.
عثمانی مذهبی که در صفین شمشیرش
علیه علی بود. نمیدانم چه کرده بودی
که کارت بهجایی رسیدکه باکاروان نور
هممنزل شدی وامام خودبه طلبت آمد!
همانوقت که دلهم تو را واداشتهمراه
فرستاده به اردگاه امام ره بسپاری
«عاقبتت سپید میشود زهیر!
تعجیل کن!»
اینک روز آخر فرارسیده و تو میانه
کارزار ایستادهای، مرامت این است
کهپیشازشروع نبردپند دهیتاشاید
بتوانی حتی ذرهای تأثیر بگذاری اما
خانه اندیشه ومعرفت کوفیجماعت
ویران است و تکیه بر دیوار شکسته
دارد.
قدم به میدان میگذاری:
«أنا زهیر و أنا ابن القین،
اذودکم بالسیف عن حسین»
میتازی و همان گونه که هراس به
دلهای خفته کوفیان میاندازی به
دل اهلحرم قرار میبخشی.درمیانه
کارزار کسی حریف تو نمیشود و
قاتَلَ قِتالاً شَدیدا...
اینک زمان رفتن فرا رسیده است.
راه آسمان به رویت گشوده شده و
برای پرواز بیتابی!
ظلمتها زدوده شده و روشنیها در
نظرت عیان است. سبکروح و سبک
بال، طی معراج میکنی. در حالی که
دیدهات به دیده فرزند رسولخداست.
میگویی:عطر رسولخدا در مشامجانم پیچیده،دیدهام به نگاه محمد منورشده
و تاب از کف دادهام.
امام حسین بر بالینت حاضر می شود:
دیدی زهیر! سرانجامت جاودان شد و
از این پس تمام مردمان در تمام اعصار
حسرت این دقایق تو را خواهند کشید.
آغوش جدم رسول خدا به رویت باز
است و انتظار تو را میکشد.
دست امام روی پیشانیات کشیده
میشود و میشنوی که میگوید:
انالله و انا الیه راجعون
عاقبتت سپید شد زهیر...
#زهیرابنقینبجلی