eitaa logo
راه زلفا
72 دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
49 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش من مثل زهرا مادرت آزار دیدم یک لحظه یادم رفت اسمِ من رقیه است سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
نه نان، نه آب، مرا دیدن پدر کافی ست برای سوختن من همین شرر کافی ست به جای زانوی بابا سرم به دیوار است برای من غم دنیا همین قَدَر کافی ست نزن به جان من آتش، زبان طعنه ببند مرا شرار همان موی شعله ور کافی ست چه میزبان رئوفی که سیلی آورده ست! مرا هراس ز سوغات این سفر کافی ست نه... من نگفتم، او دید زخم گوشم را برای بابا همین شرح مختصر کافی ست چقدر خسته شدم، خسته از تو ای دنیا اگرچه عمر من اندک ولی دگر کافی ست کسی شبیه خودم گفت وقت رفتن شد مرا شنیدن تنها همین خبر کافی ست ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش من مثل زهرا مادرت آزار دیدم یک لحظه یادم رفت اسمِ من رقیه است سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
نه نان، نه آب، مرا دیدن پدر کافی ست برای سوختن من همین شرر کافی ست به جای زانوی بابا سرم به دیوار است برای من غم دنیا همین قَدَر کافی ست نزن به جان من آتش، زبان طعنه ببند مرا شرار همان موی شعله ور کافی ست چه میزبان رئوفی که سیلی آورده ست! مرا هراس ز سوغات این سفر کافی ست نه... من نگفتم، او دید زخم گوشم را برای بابا همین شرح مختصر کافی ست چقدر خسته شدم، خسته از تو ای دنیا اگرچه عمر من اندک ولی دگر کافی ست کسی شبیه خودم گفت وقت رفتن شد مرا شنیدن تنها همین خبر کافی ست 🖤🖤🏴🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
❁﷽❁ اے داغ غمــٺ لالـہ بہ باغ دل ما نام ٺـو رقیّـــہ جـان، چـراغ دل ما دلسـوخٺـگان غــم خود را دریـاب بگـذار ٺـو مـرهمــے بہ داغ دل ما ‎ 💔 🍂🏴
از غم دهد آسمان گریبان را چاک جان داده رُقیّه با دو چشمِ نمناک در نیمه ی شب، زینب و سجّاد و رباب با گریه نهادند جسمِ او را در خاک   ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
نه نان، نه آب، مرا دیدن پدر کافی ست برای سوختن من همین شرر کافی ست به جای زانوی بابا سرم به دیوار است برای من غم دنیا همین قَدَر کافی ست نزن به جان من آتش، زبان طعنه ببند مرا شرار همان موی شعله ور کافی ست چه میزبان رئوفی که سیلی آورده ست! مرا هراس ز سوغات این سفر کافی ست نه... من نگفتم، او دید زخم گوشم را برای بابا همین شرح مختصر کافی ست چقدر خسته شدم، خسته از تو ای دنیا اگرچه عمر من اندک ولی دگر کافی ست کسی شبیه خودم گفت وقت رفتن شد مرا شنیدن تنها همین خبر کافی ست ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش من مثل زهرا مادرت آزار دیدم یک لحظه یادم رفت اسمِ من رقیه است سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از غم دهد آسمان گریبان را چاک جان داده رُقیّه با دو چشمِ نمناک در نیمه ی شب، زینب و سجّاد و رباب با گریه نهادن جسمِ او را در خاک   ●➼‌┅═❧═┅┅───┄