.•
ابراهیم، هم اسماعیل را خود
به قربانگاه برد؛ اما فرزندش را
قربانی نکرد. کار به آنجا نرسید....
سر حد ابراهیم تا همان نقطه بود.
اما حسین قصهاش فرق دارد!
.
امام، علی اصغر را روی دست بلند
میکند و بانگ میزند: "يا قَوْمِ، إِنْ
لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ"
آب بدهید هم می میرد آب ندهید هم...
اما در میان شما حتی یک انسان نیست؟
عالیترین شکوه عرفانی حسین اینک، با
علی اصغر هویدا میشود. وقتی پسر
روی دست پدر قربانی میشود.
.
حسین سر حد بندگی را عبور
میکند و به اوج آن میرسد:
هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللّهِ؛
خدایا تو شاهد باش....
.
رباب لبانش خشکیده و حنجرهاش
میسوزد اما لالایی میخواند...
کودک را در گهواره گذاشته و آرام
آرام تکان میدهد و لالایی میخواند؛
عجیب با خودش ستیز میکند که
علی را در آغوش نگیرد... می ترسد
کودکش به بوی شیر، سر به سینه
مادر بساید و او شرمندهتر شود.
بند بند وجودش برای علی پر میزند
اما نگاهش را از چشمان علی میدزدد.
میداند پسرک طلب آغوش میکند و
رباب میماند و شیر خشکیده و کام
تشنه کودک شش ماههاش...
.
علی را که در آغوش پدر میگذارد،
میداند نگاه آخر است...
میداند کودکش سیراب خواهد شد.
اما طاقت رباب هم حدی دارد...
تیر خلاص، سه شعبه است و
گلوی کودک سپید و نازک.
رباب این یکی را طاقت نمی آورد.
.
"يا نَفْسُ اِصْبِري فيما أَصابَكِ،
اِلهي تَرى ما حَلَّ بِنا في الْعاجِلِ
فَاجْعَلْ ذلِكَ ذَخيرَةً لَنا في الاْجِلِ"
#علیاصغر
تصویر تلخیست.
غم و درد این چشمهای معصوم.
این زخمها.
این ناله ضعیف که حتی
توان گریه شدن هم ندارد ؛
قلب هر انسان آزادهای را
پاره پاره میکند.
تصویر کشنده و تلخیست؛
اما بگذار اینجا ثبت شود؛
برای تاریخ و برای آنها که
هنوز چشم امیدشان به معاهدهها و
قراردادهای بینالمللی دروغین است.
و باور ندارند که در جنگل بیصاحب
بینالملل فقط باید قوی باشی وگرنه
بیرحمانه و مظلومانه دریده میشوی
و نالهات هم دیگر به گوش کسی نمیرسد…
چه میگذرد این روزها در #غزه
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
#علیاصغر
#غزهالآن