دل من بی تاب است
روز و شب، غرق خیال حرم ارباب است
و دعای سحرم دیدن تو در خواب است...
چه کنم ؟
حسرت دل را به کجا من ببرم...
چه کسی حال خراب منِ دیوانه خَرد؟!
دل من غم دارد
و غمش کوه شده
کوه، در زلزله ی یک نگهت میریزد...
تو مرا میبینی
من تو را میخواهم
سهم عشقم نکند گرداب است؟!
و چه عشقی که وصالش وسط یک قاب است...
#زهره_قاسمی
#وصال
جا مانده ام از قافله من کوه دردم
می خواستم با زینبت دورت بگردم
عکس حرم مرهم شده بر داغ قلبم
شش گوشه ات را در بغل ، من گریه کردم
«حال و هوای کربلا دارم ولیکن»
رؤیای من ویران شده هر روز و هردم
گفتند اذن کربلا دست رضا است
رنگ تمنا شد همه رخسار زردم
هر شب ستون های مسیر عاشقی را
با پای دل تا کربلایت می نوردم
اهل شکایت نیستم قسمت ولی نیست
عالم شده خاکستر از یک آهِ سردم...
#زهره_قاسمی
#وصال