YEKNET.IR - roze - shadate hazrat roghayeh1398 - banifatemeh.mp3
6.51M
🔳 #روضه #شب_سوم #محرم
روضه حضرت رقیه(س)
گفتند کی بود باباش میخواست؟
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
●➼┅═❧═┅┅───┄
#الدخیلڪ_یا_رقیه🌹🍃
بیٺ الغزل هر غزل ناب رقیہ سٺ
خورشید علے اصغر و مهتاب رقیہسٺ
نزدیڪ ترین راه به الله حسین اسٺ
نزدیڪ ترین راه بہ ارباب رقیہسٺ
#ریحانة_الحسیݧ_ع🥀
#شب_سوم #محرم💔🥀
#رقیہ_خاتوݧ🥀
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
ای نام توشیرین
ای ذات تودیرین
خوشم که معبودم تویی
خرسندم که مقصودم تویی
┄┅─✵💝✵─┅┄
#سلام_امام_زمانم
ما عهد ڪرده ایم، بہ هر بزم روضہ ای
اول برای روز ظهورٺ دعا کنیم
صاحب عزا بیا ڪہ بہ اذن نگاه تو
در سینه باز خیمہ ی ماتم بپاڪنیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
●➼┅═❧═┅┅───┄
#روز_سوم_محرم
اصلا رقیه نه. به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بخوابد چه می کنی؟
😭😭
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند چه می کنی؟
😭😭
اصلا خیال کن کسی دختر تو را
در بین جمعیت بکشاند چه می کنی؟
😭😭
اصلا خدا نکرده کسی روی صورتش
سیلی محکمی بنشاند چه می کنی؟
😭😭
یا فرض کن که دختر تو جای بازی اش
هرشب دعای مرگ بخواند چه می کنی؟؟
😭😭
اصلا کسی بیاید و با تازیانه اش
خاک از لباس او بتکاند، چه میکنی؟
😭😭
#یا_رقیہ_بنٺ_الحسین_ع
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
●➼┅═❧═┅┅───┄
#السلام_علیک_یا_بنت_الحسین_ع
دشت و شب و طفل نابَلد ,واویلا
گر زجر حرامی برسَد ,واویلا😭
از صاحب روضه معذرت می خواهم
پهلوی رقیه و لگد ,واویلا😭
#سید_مجتبی_شجاع
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
●➼┅═❧═┅┅───┄
4_5911406627583428693.mp3
3.43M
🔳 #زمینه #روز_سوم #محرم
دیشب خواب بابامو دیدم دوباره
نور بهشتی دیدم بر چهره داره
🎤 #حمید_علیمی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
●➼┅═❧═┅┅───┄
#آجرکاللهیاصاحبالزمان
بابا یکی من را به قصد کشت میزد
هربار گفتم #یاعلی بامشت میزد
یک بار گفتم اسم #زهرا مادرت را
دیدم که #نامردی_لگد_از_پشت_میزد😭
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
●➼┅═❧═┅┅───┄
AUD-20210910-WA0001.mp3
4.55M
▪️سلام مارو رقیه ببر به محضر بابا...
🎤حاج مهدی رسولی
●━━━━━──────
⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻
#محرم
#امام_حسین
#هیئت_مجازی
.•
تصور کن سهساله باشی
و لب تشنه باشی...
و میان خیمهات دردانه هم باشی..
خودت شمع همه باشی..
خودت پروانه هم باشی..
برادرها نباشند و تو باشی..
خسته هم باشی..
تمام دلخوشی عمه و اهل حرم باشی..
عمویت رفته باشد بیعمو باشی..
کنار عمه خود بارها هم شاهد
تیر و گلو باشی...
.
تصور کن علیاکبر
آنوقتی که راز تشنگیاش برملا شد،
رفت و اربا اربا شد؛
تو بابا را کنار جسم او دیدی..
که گویا داشت جان میداد
علیاش را تکان میداد!
تو در خیمه دعا کردی و
بابا از سر نعش پسر برگشت!
پدر تا جان بگیرد،
یارقیه گوئیا
زیر لبش میگفت در برگشت!
پدر میآمد
این دفعه رقیه برد بالا
دستهایش را و
در گوش خدای
خویش چیزی خواند
.
نمیدانم چه شد؟
اما ورق را دست های کوچک
این طفل برگرداند!
میان این همه کودک
چرا این دختر کوچک
همیشه لحظه حساس...
میآمد به یاری مثل وقت رفتن عباس
تمام بچهها را توی خیمه جمع کرد
و گفت: باید آبروداری کنیم و
تشنگی را پشت لب پنهان نگه داریم
همه با هم عمو را بین نخلستان نگه
داریم به سقا گفت ببین آب با تو
بچهها گفتند تنها تو...
همیشه تو دوباره تو
جواب تشنگیها تو
تو مثل آب دریا تو
عموجانم کجا ما آب را بیتو
نمیخواهیم....
قرار و تاب را بیتو نمیخواهیم...
.
عمو رفت و همانطوری که میدانست
این طفل سهساله نه خودش آمد نه
آب آمد...
نه در خیمه قرار آمد نه تاب آمد...
همه رفتند...
وقت رفتن باباست در روضه...
دوباره کودکی در لابهلای گریهها
پیداست در روضه دم رفتن گرفته
سخت پای ذوالجناحش را...
پدر از اسب پایین آمد و بوسید..
روی طفل ماهش را...
همین سرباز مانده از سپاهش را...
رقیه ظاهرا اینجا ز بابا آب میخواهد..
ولی در اصل آغوش پدر را بوسه را..
یعنی قرار و تاب میخواهد...
پس از اینها پدر هم رفت
سه ساعت بعد سر هم رفت
رسیده روضه حالا در بیابان
نگو راوی از بیابان و مغیلان
صداهای پس از این لحظه
به ترتیب این چنین بشنو
صدای ممتد افتادن طفلی ز ناقه
در بیابان صدای زجر وقتی میفشارد
روی هم دندان به دندان
صدای قرمز شلاق روی پیکر زخمی
و بیجان صدای گریه در کنج خرابه
وقت خوابیدن صدای خوردن سر بر
زمین و حس ترسیدن...
صدای بوسه آبدار از
گونه خشک پدر چیدن
شنیدن آخرین حسیست که
از کار میافتد
و اینگونه صدای پای بابایش
که میآید رقیه پیش بابا با
کبودیهایش زهراوار میافتد
حسینبنعلی این طفل را میبیند
و یاد در و دیوار میافتد
شنیدن آخرین حسیست که از کار میافتد!