مسلم بن عقیل بعد از ورود به کوفه، وارد منزل مختار بن ابی عبید گردیدند، و برای مردم نامه امام حسین علیه السلام را خواندند. در این هنگام عابس بن ابی شبیب شاکری از جای برخاست و بعد از حمد و ثنای الهی گفت: من از دیگران سخن نمیگویم و نمیدانم در دلهای آنها چه میگذرد و از جانب آنها وعده فریبنده نمیدهم، به خدا سوگند از چیزی که تصمیم گرفتهام سخن میگویم، به خدا سوگند اگر دعوتم کنید اجابت میکنم و با دشمنانتان خواهم جنگید، و در راه خدا با شمشیرم میجنگم تا به شهادت برسم
تشویق شوذب
در روز عاشورا شوذب را که همراه خود به کربلا آورده بود. مخاطب قرار داد و گفت: ای شوذب! امروز چه در خاطر داری؟
شوذب گفت: می خواهی چه در خاطر داشته باشم؟ قصدکرده ام با تو در رکاب پسر پیامبرخدا(ص)مبارزه کنم تا کشته شوم.
عابس گفت: گمان من هم به تو همین بود. هم اکنون به خدمت آن حضرت بشتاب تا تو را چون دیگر یاران در شمار شهدا به حساب گیرد; زیرا در این ساعت اگر کسی همراهم بود که من به او از تو نزدیکتر بودم به رفتنش بسیار خرسند می شدم، بدان که از پس امروز چنین سعادتی به دست هیچ کس نیاید. بدین جهت، سزاوار است در چنین روزی در حد توان به دنبال اجر و ثواب برویم، زیرا از پس امروز عملی در کار نیست و روز جزا فرا می رسد. شوذب خدمت حضرت شتافت و پس از رخصت میدان رفتن، سلام وداع گفته، روانه میدان شد و جنگید تا به فیض شهادت نائل آمد.
پس از شهادت شوذب وارد میدان رزم شد و در برابر امام ایستاد. به آن حضرت سلام کرد و این گونه گفت: ای اباعبدالله! آگاه باش، به خدا سوگند، بر روی زمین خواه نزدیک یا دور، کسی نزد من عزیزتر از شما نیست، و کسی را چون شما دوست ندارم. اگر قدرت داشته باشم که ظلم را از شما به چیزی که عزیزتر از جان و خونم باشد دور کنم، چنین خواهم کرد. سلام بر شما ای اباعبدالله! شهادت میدهم که بر هدایت شما و هدایت پدرتان استوار هستم.
علامه مجلسی اضافه می کند: عابس فریاد می کشید: «الا رجل،الا رجل; آیا هماوردی نیست، آیا مردی نیست که به جنگ من بیاید؟» لشکر ابن سعد همچنان از نزدیک شدن به او خودداری می کرد، این کار برابن سعد ناگوار آمد. بدین جهت، فریاد کشید: او را سنگباران کنید. سپاه به دستور او از هرسو عابس را سنگ باران کردند.
عابس وقتی هجوم ناجوانمردانه دشمن را دید، زره از تن به در کرد و پشت بند را گشود و به دور انداخت و کلاه خود را هم از سر بیفکند تا بلکه جرات کنند به نبرد او بیایند
ربیع گوید: چون چنین دیدم، به عابس گفتم: آیا پرهیز نمی کنی و وحشتی نداری که در گرماگرم جنگ سربرهنه ای؟! عابس در پاسخ گفت: آنچه از سوی دوست به دوست برسد، آسان است.
ربیع می گوید: به خدا قسم می دیدم که عابس به هر طرف که حمله می کرد، زیاده از دویست تن از پیش او می گریختند و بر روی یکدیگر می ریختند.
به تعبیر مرحوم ملاحبیب الله شریف(به نقل از برخی راویان): «فوالله لقد رایت الناس یجفلون من بین یدیه کما یجفل الغنم من الذئب وهو یفرس فیهم مثل الاسد و هو یضربهم یمینا و شمالا فقتل منهم تسعمائه فارس.»
به خدا قسم، دیدم لشکر را در پیش انداخته و ایشان چنان فرارمی کردند مانند گوسفندانی که از گرگ فرار می کنند و او مانند شیرژیان میزند و می کشد و از چپ و راست می اندازد. او همچنان می غریدو می رزمید تا آن که لشکر ازهرسو او را به محاصره خود در آورده و از کثرت جراحت سنگ و زخم شمشیر و سنان وی را از پای درآوردندو به شهادت رساندند.
او با نبرد قهرمانانهاش بیش از دویست نفر از آن ذلیلان را به خاک انداخت. سرانجام، طاقتی برای او نمانده بود که به محاصره دشمن درآمد.
پس او را به شهادت رسانیدند و سر مبارکش را از بدن جدا ساختند. پس از شهادتش دیدم که بزرگ هر گروه میگفت: من او را کشتهام و دیگری میگفت: من او را به قتل رسانیدهام. هر یک از آن سپاه سنگدل برای فخر و شرف خویش تلاش میکرد تا کشتن او را به خود منسوب کند و سر بریدهاش را به خود اختصاص دهد. ابن سعد به این نزاع پایان داد و گفت: او را یک نفر نکشته است. سپس دستور داد سر او به سوی کاروان کوچک کربلا پرتاب کنند.
عابس در زیارت رجبیه و ناحیه مقدسه این گونه مورد خطاب امام قرار گرفته است:
السلام علی شوذب مولی شاکر؛ سلام بر عابس پسر شاکری.
شوذب، مولی شاکر،
از اصحاب امام حسین (ع) و شهدای روز عاشورا، و از بزرگان شیعه در کوفه، پدرش عبدالله همدانی شاکری از بنی همدان بود. شوذب، جزو حفاظ حدیث بود، از امیرالمؤمنین امام علی (ع) حدیث شنیده و نقل می کرد. مجلسی در کوفه داشت که شیعیان به آنجا می آمدند تا از او حدیث بشنوند. او ایرانی تبار و بسیار جنگجو و شجاع و از چهره های شاخص مردم کوفه بود. در زمانی که مسلم بن عقیل وارد کوفه شد تا از مردم برای حسین بن علی (ع) بیعت بگیرد، شوذب با او بیعت کرد. سپس مسلم طی نامه ای برای حسین (ع) گزارشی از مردم کوفه داد و آن نامه را توسط «عابس بن ابی شبیب شاکری» یکی دیگر از یاران امام حسین به مکه فرستاد. شوذب در این سفر، همراه عابس به مکه رفت و در آنجا به امام خود، ملحق شد. از مکه نیز همراه امام بود تا به کربلا رسید.
روز عاشورا را به هنگام جنگ، او از پیشتازان جنگ بود، وقتی که عابس به او گفت: چه در دل داری و چه میخواهی بکنی؟ شوذب گفت: چه کنم؟ دفاع از فرزند رسول خدا. می جنگم تا کشته شوم. عابس به او گفت: من هم همین فکر را در مورد تو می کردم. پس بلند شو و نزد حضرت برو، تا او تو را در شمار یاران خود ببیند. زیرا که امروز روز عمل است و فردا، روز حساب و پاداش، برخیز و برو تا من پاداش مصیبت تو را از خدای خود، برای خودم بخواهم. شوذب به حضور امام خود رفت و از آن بزرگوار اجازه میدان گرفت، آنگاه شجاعانه جنگ کرد تا به شهادت رسید. پیکر مطهرش، به وسیله حضرت حسین (ع)، از میدان به خیمه شهدا، منتقل و بعد به وسیله قبیله بنی اسد، در مقبره دسته جمعی زیرپای اباعبدالله الحسین، مدفون است. نام او در زیارت ناحیه مقدسه آمده است.
👤 رهبر معظم انقلاب: قصور بزرگی در به تصوير كشيدن دوران دفاع مقدس اتفاق افتاده است
📝 شما مىبینید که این حضرات کُرهاىها - من از کار اینها خوشم مىآید - تاریخ ندارند؛ لذا میگویند «افسانهى جومونگ»، افسانهى فلان. یعنى از اوّل حساب را تصفیه میکنند؛ [میگویند] افسانه است، واقعیّت نیست.
🔻 یکچیزى در مىآورند، یک تاریخ براى گذشتهى خودشان درست میکنند، که وقتى یک جوان کُرهاى به این فداکارىها و به این شجاعتها و به این کارهاى عجیب غریبِ سینمایى نگاه میکند، خب احساس هیجان میکند، احساس هویّت میکند، احساس افتخار میکند.
🔻 ما اینها را در واقعیّت زندگى خودمان داریم، اتّفاق افتاده، پیش آمده؛ چرا از اینها استفاده نمیکنیم؟ بهنظر من یک قصور بزرگى - نمیگوییم تقصیر؛ لااقل قصور بزرگى - اتّفاق افتاده است، باید جبران بشود.
🔻 بهنظر من ما پنجاهسال دیگر هم بایستى دربارهى دفاع مقدّس بنویسیم، بگوییم، توصیف کنیم، تشریح کنیم، انواع و اقسام هنرها را به خدمت بگیریم، براى اینکه این حادثهى عظیم را تبیینکنیم. / نسرا لرستان
#تحریف_دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
🌷 @IslamlifeStyles
بسم ربّ المنتظَر
موضوع: دعا در غیبت امام زمان ارواحنافداه
جلسه: ۱۱
«وَ لَا كَشْفَ مَا سَتَرْتَ وَ لَا الْبَحْثَ عَمَّا كَتَمْتَ وَ لَا أُنَازِعَكَ فِي تَدْبِيرِك»
«تا نخواهم پردهبرداری از آنچه تو پوشاندهای و جستجوی آنچه را تو نهان داشتهای و با تو در تدبیرت نزاع کنم.»
خدایا! ما را به این باور برسان که معبودمان مدبر الاموری است علیم و حکیم، اگر با این يقین همراه باشیم دیگر برای ندانستهها و ندیدههایمان به خداوند شکوه نمیکنیم؛ اگر زمان ظهور برایمان مجهول است جزع و فزع نمیکنیم؛ اگر خداوند امام زمانمان را از دیدههایمان پنهان کرده، به ساحت مقدساش معترض نمیشویم.
سلامتی و فرج حضرت ولیعصر ارواحنافداه صلوات🌷
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
📓#عزادار_حقیقی24
🖊#فصل_چهارم
🎴#وظیفه_شناسی در برابر مصیبت اعظم
🔻#معناى_وِتْرومَوْتُور
⬅️تعبير ديگرى كه در زيارت عاشورا پس از عبارت« ثارالله وابن ثاره » شده، عبارت « وَالْوِتْرَ الْمَوْتُور »است كه به معناى مصيبت زده و مظلومى است كه انتقام او گرفته نشده باشد.
⁉️ممكن است اين سؤال مطرح شود كه مگر مختار ثقفى با كشتن قاتلين امام حسين « علیه السلام» انتقام خون آن حضرت را نگرفت؟ مگر آنها در جهنم به عقوبت الهى و شديدترين عذابها كه فوق تصور ما است، گرفتار نيستند؟
🔸 آنچه در كربلا ونيز در زمان شهادت ساير معصومين «علیهم السلام» اتفاق افتاده دو چيز است:
1⃣ - مصيبت عظيم يا شهادت مظلومانه ايشان كه با ريخته شدن خون مطهر و شريفشان و يا مسموم شدن آنها به دست دشمنان صورت گرفته است؛
▫️ در مقابل چنين مصيبتى كشته شدن ابن ملجم و ابن سعد و شمر و... و گرفتار شدن آنها به عذاب الهى به عنوان قصاص خون كافى است.
2⃣ - مصيبت اعظم كه همان محروميت جامعه انسانى از رهبرى و حاكميت خليفه خدا و امام معصوم و متخصص الهى با كنار زدن آنها از مقامى كه خداوند براى آنها تعيين كرده است.
🔺 شكى نيست نسبت به اين ظلم و جنايت بزرگ هرگز انتقام آنها گرفته نشده و جنايت و خسارت عظيمى كه بر جامعه انسانى در طول تاريخ شده است، هرگز جبران نشده است.
🔹آنچه كه مختار انجام داد، انتقام خون بدن امام حسين « علیه السلام» به عنوان شخص حقيقى - و نه به عنوان امام و خليفه خدا - بود.
✨ادامه دارد....
📓#عزادار_حقیقی25
🖊#فصل_چهارم
🎴#وظیفه_شناسی در برابر مصیبت اعظم
🔻#پيدايش_روح_انتقام
🔹عبارت «و الوتر الموتور» نشان میدهد كه ماجراى عاشورا يك امر شخصى و تاريخى نبوده است كه تمام شده باشد بلكه امرى مربوط به همه جامعه انسانى و همه زمانها است و انتقام سيدالشهدا « علیه السلام» با كشته شدن قاتلين حضرت گرفته نشده است.
🔹سخن از خون بدن حضرت نيست بلكه سخن از »خون خدا« است كه در وجود همه انسانها جريان دارد.
🔸سخن از حسين « علیه السلام» به عنوان يك شخص حقيقى نيست بلكه سخن از مظهر خدا و خليفه و نماينده او در روى زمين و يك شخصيّت حقوقى است كه به همه مردم روى زمين تعلق دارد.
🔻به همين علت است كه در زيارت عاشورا از خداوند میخواهيم كه انتقام خون خودمان را همراه حضرت مهدى (عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف) روزيمان كند و چنين عرض میكنيم
«فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَكْرَمَ مَقامَكَ وَ اَكْرَمَنى بِكَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِى مَعَ اِمامٍ هُدىً ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْكُمْ»
🔹انتقام حسين « علیه السلام» به كشتن شمر و همدستان شمر نيست بلكه به ريشه كن كردن ظلم از سراسر جهان و نابود كردن طاغوت ها و يزيديان زمان است.
⬅️انتقام حسين « علیه السلام» يعنى بازگرداندن خون خدا در رگهاى جامعه، يعنى قرار گرفتن خليفه خدا در رأس حاكميت جامعه جهانى.
🔻 به همين علت هم انتقام بايد همراه امام زمان « علیه السلام» و به دست او انجام گيرد.
🔸وظيفه ما مقدمه سازى ظهور و برداشتن موانع ظهور براى همراهى با حضرت در عمليات انتقام است كه جز با داشتن «روح انتقام» انجام اين وظيفه ممكن نيست.
✨ادامه دارد...
« یاحبیب الباکین»
🏴نو سروده ای به آستان حضرت رقیه خاتون (س)
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبهء او روز دشمن شد سیاه
قصهء کرب و بلا را دختری تغییر داد
کاخ ها ویرانه شد ویرانه اش شد بارگاه
چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید
سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه
دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است
چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه
دختر انا فتحنا اشک می ریزد ولی
گریه های او ندارد رنگ زاری هیچ گاه
بر سرش می ریخت خاک از بام ها ، می سوختند
دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه
بین طوفان غنچه و گل سر در آغوش هم اند
او به زینب یا که زینب می برد بر او پناه
تا شود زهرا فقط یک کارِ باقی مانده داشت
شانه زد بر آن پریشانِ تنور و قتلگاه
چون زبانش بند می آمد خجالت می کشید
با سرِ بابا سخن می گفت ، اما با نگاه
آه بابا! پا به پایت سوختم ، خوردم زمین
رنگ گیسویم دلیل و زخم پهلویم گواه
ماند داغِ نالهء من بر دل دشمن فقط
خیزران وقتی که خوردی زیر لب می گفتم آه
جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی
عمه می جنگید با دستان بسته ، بی سلاح
اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر
این امانت دار را شرمنده تر از این مخواه
بعد از این هرجا که رفتی با تو می آیم پدر
پای من زخمی ست اما روبه راهم رو به راه...
✍سیدحمیدرضابرقعی
#مولاتی_رقیه_جان
کودک ولی برای همیشه به خواب رفت
وقتی که دید قصه بابا به «سر» رسید...
▪️شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد▪️
●➼┅═❧═┅┅───┄
#یاصاحب_العصر_والزمان
تا بنده ی عشق و مال دنیا هستیم
دور از نفس امام تنها هستیم
افتاده گره به کارمان از بس که
غافل ز دل یوسف زهرا هستیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ۵ صفر، سالروز شهادت جانگداز دردانه سید الشهداء علیه السلام حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد🏴
🌹 فیلم مسیر پیاده روی اربعین ۱۳۹۹ در مسیر بصره - کربلا در فاصله ۴۷۰ کیلومتری تا کربلاء معلی
روز سه شنبه اول مهر ۱۳۹۹ به یاد حضرت رقیه سلام الله علیها 🌹
🎈متن زیارتنامه حضرت رقیه
سلام الله علیها ⬇️⬇️⬇️⬇️
ِ
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْكِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، [اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ]، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الزَّكِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادِكِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِكِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ راحمین
کامل بهائی، تألیف عماد الدین طبری ج ۲ ص ۱۷۹ دارد: در حاویه آمده که زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده مىداشتند و هر کودکى را وعدهها مىدادند که پدر تو به فلان سفر رفته است [و] باز مىآید تا ایشان را به خانه یزید آوردند، دخترکى چهارساله بود، شبى از خواب بیدار شد و گفت : «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان!، زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست، یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد، خبر بردند که حال چنین است.
آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند، مَلاعین، سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهاد، پرسید: این چیست؟ مَلاعین گفت: سرِ پدر توست، آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.
همین طور که ملاحظه کردید، چهار ساله بودن این نازدانه در دو جای این متن آمده و به وضوح پیداست که این اتفاق در خانه یزید بوده نه خرابه، البته باید گفت در ابتدا ورود اسرا به شام آنها را در خرابه بردند، خرابهای که امام صادق(ع) در روایتی که از ایشان کتاب خرائج ج ۲ ص ۷۵۳ نقل میکند، آن قدر سست بود که میخواست بر سرآنان فرو بریزد و کتاب امالی شیخ صدوق ص ۲۳۱ از فاطمه بنت الحسین(ع) متنی به این مضمون نقل میکند، آنها را در جایی زندانی کردند که نه از سرما در امان بودند، نه از گرما، به حدی که صورتهایشان آسیب دیده بود، شاید همین نقلها بعضیها را به اشتباه انداخته و خیال کردهاند این مصیبت در خرابه بوده! به هر حال تنها مدرک این مصیبت است.
⁉️ دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟
◼️زینب کبری سلام الله علیها فرمود: چه میخواهی؟
⁉️ عرض کرد: این دخترک سه ساله به چه بیماری مبتلا بود که چنین بدنش کبود است؟
⚫️ حضرت زینب علیهاالسلام پاسخ داد: ای زن! رقیه ام بیمار نبود؛ این کبودی ها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمن است!
📚 ناسخ التواریخ، ص۶۰
در نیمه اوّل قرن چهاردهم ، شیخ محمّدهاشم خراسانی (م ۱۳۵۲ ق) در کتاب فارسی منتخب التواریخ ،ضمن این که مزار را متعلّق به رقیه بنت الحسین علیه السلام معرّفی نموده ، داستان آسیب دیدن قبر را با تفصیل بیشتری نقل می کند . متن گزارش او ، چنین است:
و عالم جلیل ، شیخ محمّدعلی شامی ـ که از جمله علما و محصّلین نجف اشرف است ـ ، به حقیر فرمود که جدّ اُمّی بلاواسطه من ، جناب آقا سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی می شود به سید مرتضی علم الهدی و سنّ شریفش علاوه بر نود بود و بسیار شریف و محترم بود ، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند . شبی دختر بزرگشان در خواب دید جناب رقیه بنت الحسین علیه السلام را که فرمود : «به پدرت بگو به والی بگوید : آب افتاده میان قبر و لحد من ، و بدن من ، در اذیت است . بگو بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند» .
دخترش به سید ، عرض کرد . سید ، از ترس حضرات اهل تسنّن ، به خواب ، اثری مترتّب ننمود . شب دوم ، دختر وسطی سید ، همین خواب را دید . باز به پدر گفت . ترتیب اثری نداد . شب سوم ، دختر صغرای سید ، همین خواب را دید و به پدر گفت . ایضا ترتیب اثری نداد . شب چهارم ، خود سید ، مخدّره رقیه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند که : «چرا والی را خبردار نکردی؟» .
سید ، بیدار شد . صبح رفت نزد والی شام و خوابش را به والی شام نقل کرد .
والی ، امر کرد علما و صلحای شام از سنّی و شیعه بروند و غسل کنند و لباس های نظیف در بر کنند . به دست هر کس قفل درب حرم مقدّسه باز شد ، همان کس برود و قبر مقدّسه او را نبش کند و جسد مطهّره را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر کند . بزرگان و صلحا از شیعه و سنّی ، در کمال ادب غسل کردند و لباس نظیف در بر کردند . قفل به دست هیچ یک باز نشد ، مگر به دست مرحوم سید . بعد که مشرّف میان حرم شدند ، مِعوَل هیچ یک به زمین اثر نکرد ، مگر معول سید ابراهیم . بعد ، حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند . دیدند بدن نازنین مخدّره ، میان لحد و کفن آن مخدّره مکرّمه ، صحیح و سالم است ؛ لیکن آب زیادی میان لحد جمع شده . پس سید ، بدن شریف مخدّره را از میان لحد ، بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه روز همین قِسم ، بالای زانوی خود نگه داشت و متّصل گریه می کرد تا آن که لحد مخدّره را از بنیاد ، تعمیر کردند . اوقات نماز که می شد ، سید ، بدن مخدّره را بر بالای شی ء نظیفی می گذاشت . بعد از فراغ ، باز بر می داشت و بر زانو می نهاد تا آن که از تعمیر قبر و لحد ، فارغ شدند . سید ، بدن مخدّره را دفن کرد و از معجزه این مخدّره در این سه روز ، سید ، نه محتاج به غذا شد و نه محتاج به آب و نه محتاج به تجدید وضو . بعد که خواست مخدّره را دفن کند ، سید دعا کرد خداوند ، پسری به او مرحمت نماید . دعای سید ، مستجاب شد و در این سنّ پیری ، خداوند به او پسری مرحمت فرمود ، مسمّا به سید مصطفی .
بعد ، والی ، تفصیل را به سلطان عبد الحمید نوشت . او هم تولیت زینبیه و مرقد شریف رقیه و مرقد شریف اُمّ کلثوم و سَکینه را به او واگذار نمود و فعلاً هم آقای حاجی سید عبّاس پسر آقا سید مصطفی پسر آقا سید ابراهیم سابق الذکر ، متصدّی تولیت این اماکن شریفه است . انتهی . و گویا این قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد بوده است .