#روایت_دم_افطار
🔸 دم اذان مغرب براي افطار دور هم جمع میشدیم و سفره بزرگی انداخته و با خواندن دعا، روزه خود را افطار میكردیم.
دعا را معمولا فرماندهان میخواندند و ما كه جوانتر بوديم بيشترين ادعيه ماه رمضان را در جبهه و از زبان فرماندهانمان ياد میگرفتيم. قرآن خواندن بعد از افطار و به ويژه شبهاي قدر هم از لحظات فراموش نشدنی جبههها بود.
بعضی از اوقات هم در زمان افطار، دشمن بعثی حملاتش را تشديد می كرد و توپخانهاش پشت سر هم گلوله روي سرمان ميريخت. يك بار هم تانكر آب را نزديك به زمان افظار هدف گرفتند و در نتيجه ديگر آبی براي خوردن در افطار نداشتيم.
یک بار دم افطار آنقدر به سمت ما گلوله شليك كردند كه تركش يكی از گلولهها پاي يكي از رزمندگان را در كنار سفره افطار قطع كرد...
#راوی
#محمد_حسن_بخشی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
sapp.ir/Rahianenoor_News
eitaa.com/Rahianenoor_News
🆔 @Rahianenoor_News
------------------------•○◈❂
#روایت_دم_افطار
هر وقت خونه بود، توی بچه داری کمکم می کرد. از شستنِ بچه گرفته تا پهن کردنِ لباسهاش رویِ بند، خلاصه از هیـچ کمکی دریغ نمیکرد. هیچوقت هم سختگیری نمیکرد که چیزی بخرم یا نه ... البته من هم اهلِ ریخت و پاش نبودم ، عبدالله هم این رو می دونست ...
@rahianenoor_news
📌خاطرهای از زندگی شهید عبدالله میثمی
📚منبع: کتاب نیمه پنهان ماه11، صفحات 26 و33
#روایت_دم_افطار
🔸 دم اذان مغرب براي افطار دور هم جمع میشدیم و سفره بزرگی انداخته و با خواندن دعا، روزه خود را افطار میكردیم.
دعا را معمولا فرماندهان میخواندند و ما كه جوانتر بوديم بيشترين ادعيه ماه رمضان را در جبهه و از زبان فرماندهانمان ياد میگرفتيم. قرآن خواندن بعد از افطار و به ويژه شبهاي قدر هم از لحظات فراموش نشدنی جبههها بود.
بعضی از اوقات هم در زمان افطار، دشمن بعثی حملاتش را تشديد می كرد و توپخانهاش پشت سر هم گلوله روي سرمان ميريخت. يك بار هم تانكر آب را نزديك به زمان افظار هدف گرفتند و در نتيجه ديگر آبی براي خوردن در افطار نداشتيم.
یک بار دم افطار آنقدر به سمت ما گلوله شليك كردند كه تركش يكی از گلولهها پاي يكي از رزمندگان را در كنار سفره افطار قطع كرد...
#راوی
#محمد_حسن_بخشی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
sapp.ir/Rahianenoor_News
eitaa.com/Rahianenoor_News
🆔 @Rahianenoor_News
------------------------•○◈❂