🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻 من خانه مادرم بودم که محمد زنگ زده بود منزل همسایه؛ مادرم البته نمی دانست من هم انجا هستم. وقتی همسایه مان مادرم را صدا زد و من را دید گفت چه خوب اینجایی شوهرت زنگ زده با مادرم دویدیم. وقتی گوشی را گرفتم محمد با خوشحالی و تعجب گفت تویی؟! چه خوب شد هستی و باهات حرف زدم.
رفتی دکتر؟ گفتم: آره
هنوز از بچه دار شدنمان مطمئن نبودیم.
گفت مبارکت باشه! گفتم چرا مبارک من؟ گفت چون من نمی بینمش خودت باید بزرگش کنی. گفتم این جای دلداری دادنته؟ عوض این که یک خانم باردار رو دلداری بدی این طوری می زنی توی ذوقم؟
گفت ناراحت نشو این واقعیته. منم گفتم هر چی خدا بخواد. گفت، خدا همینو می خواد. تو هم بی قراری نکن.
این تلفن آخرین صحبت ما با هم بود و فردایش در طلاییه شهید شد.....
🚩 فرماندهٔ گردان سلمان لشکر ۲۷محمدرسولالله (ص)
#شهیدسیدمحمد_اینانلو
📕 ستارگان خاکی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News