eitaa logo
مرکز عکاسان راهیان نور 📸
2.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
34 ویدیو
266 فایل
مرکز عکاسان اینجا محلی است برای اشتراک گذاری لحظات زیبای شما در مهمانی شـهــــــدا... ارتباط با ما و ارسال عکس👇 @admin_rahianpic ستاد مرکزی راهیان نور کشور
مشاهده در ایتا
دانلود
عکس شماره 9️⃣1️⃣ 📝متن عکس: ; خبر رفتن‌ را که دادند دنیا روی سرم خراب شد،یعنی زمان دلبری‌های عاشقانه تمام شد، یعنی زمان چشم در چشم شدن با شهدا، زمان نگاه‌های پرمعنا و مفهوم آن‌ها به ما تمام شد... تمام شد اشک‌های مخفیانه! این آه حسرت و سوز دل است که مرا می‌سوزاند؛ گاهی خیلی زود دیر می‌شود، طوری که فکر می‌کنی خواب بوده‌ای ، بساط نوکری و خادمی برچیده می‌شود و فقط حسرت است که باقی می‌ماند، مگر می‌شود وداع کرد...؟! گوشت و پوست و تک تک نفس‌هایم گره خورده است به نام شهدا؛ آنقدر شیار های کانال کمیل دنج و با صفا است که نمی‌شود دل کند و وداع کرد. آنقدر بارگاه فیروزه‌ای‌ شلمچه، دلربا و زیبا است که نمی‌شود گفت خدانگهدار. فقط می‌توان گفت: رهایم نکن ای شهید، ای انتخاب شده‌ی خدا. به امید دیداری دوباره از جنس عاشقی... ___________________ دلنوشته: زهرا ابویسانی عکاس: منصوره معتمدی 👉 @rahianenoor_pic
عکس شماره 0️⃣2️⃣ 📝متن عکس: در شهر شهره شدم من به نام تو ...! شرمنده ام که باعث بدنامی ات شدم ... شرمنده ام که به سیم خاردارهای نفس گیر کردم و زخمی شدم ! شرمنده ام که هرروز شمارا میبینم اما ... شرمندگی چه فایده چه فایده که عکس علم الهدی ها و علمدار ها و ابراهیم هادی هارا هرروز میبینم اما عکسشان عمل میکنم ...! از خودم خجالت میکشم ؛ دلم برای روزهای خادمی در هویزه تنگ شده ... برای سحرهای عاشقی اش ! برای دردودل های شبانه با محمدحسین سرمزارش مینشستم ، میگفتم و او گوش میکرد اما حالا همدمی برای شب هایم ندارم دیگر به حرف هایم گوش نمیدهد ...! دیگر نگاهم نمیکند شاید حق دارد و من به قرارهایم عمل نکردم اما چقدر سخت است که نه لایق شهادت باشی و نه لایق بودن با شهدا ... خسته ام از این بی لیاقتی ؛ خسته ام از روزهای غرق گناه شهدا دستم را بگیرید و دوباره مرا یاری ام دهید ...! ______________________ دلنوشته: محمد کمیل نوری 👉 @rahianenoor_pic
عکس شماره 3️⃣2️⃣ 📝متن عکس: «فكه مثل هيچ‌جا نيست»... نه شلمچه، نه طلائيه، نه... فكه فقط فكه است! با قتلگاه و كانال‌هايش، با تپه ماهور و دشت‌هايش. فكه قربانگه اسماعيل‌هاست به درگاه خداي مكه. سوغات فكه؟ چه مي‌تواند باشد جز مشتي سيم خاردار وحشي؟ تحفه از فكه، چه مي‌توان برگرفت جز پرچمي سه رنگ خوني؟ يادآوري از فكه، چه مي‌توان با خود داشت جز پلاكي سوراخ شده بر سينه از تركش؟ در فكه بود كه حلقوم‌ها، شمشيرها را دريدند. در فكه بود كه پيكرها، كمان‌ها را شكستند. در فكه بود كه سرها،‌ نيزه‌ها را بالا بردند. در فكه بود كه جان‌ها، خاكيان را جان بخشيدند. در فكه بود كه پيكرها، كمان‌ها را شكستند. در فكه بود كه سرها، نيزه‌ها را بالا بردند. در فكه بود كه جان‌ها خاكيان را جان بخشيدند. در فكه بود كه ارواح مطهر، مردگان را جان دادند. در فكه بود كه هر كه اهل فكه بود، روحش به اوج پر كشيد. در فكه بود كه هر كه آرزو مي‌كرد چونان مادرش مفقود بماند، پيكري از او باز نيامد و گمنام خفت. فكه نمادش يك مشت شن كه هر چندوقت يك‌بار كنار مي‌رود و مين‌ها يعني نشانه ظلم دشمنان را نشان مردم مي‌دهد و دوباره آن‌ها را مي‌پوشاند ___________________ نويسنده: طاهره جوانبخت از شهرستان گناباد عکس: فکه اسفند 96 👉 @rahianenoor_pic
عکس شماره 4️⃣2️⃣ 📝متن عکس: ؛ سخت است کوله بار سفر بسته باشی بلیط قطار یا اتوبوس رزرو کرده باشی لحاظات را یکی پس از دیگری بشماری به پاهایت وعده آغوش خاک و رمل دهی عصری به یک باره پیام لغو سفر را ببینی این خبر را چگونه باور کند بیچاره دلی که آن را ماه ها آرام میکنی به وعده وصالی اما نه! در این راه نوری هست و در دل امیدی شهیدان مارا راهی کنید با یک نگاهی ___________________ نويسنده: رقیه یعقوبی، تهران عکس: کانال کمیل، اسفند 96 👉 @rahianenoor_pic
عکس نوشته0⃣3⃣ 📝متن عکس بسم رب الشهداء ; راهی سرزمینی شده ام که خودم را از آنش نمی دانستم دیاری که بوی خوش جنون می دهد با هر قدمی که روی این خاک های نرم می گذاشتم ؛ رها می شدم از فریاد هایی که به سان زنجیر به پر و پایم پیچیده بود رها می شدم از روزمرگی و عادت هایی که با تار و پود وجودم تنیده شده بود... می توانستم ساعت ها در این دشت های سکوت به نقطه ای نامعلوم خیره شوم و ذره ذره ی هوای این آسمان را در سینه ام حبس کنم . خاک اینجا مقدس است ، نه برای اینکه غرق خون است ، نه... (ادامه دلنوشته در کامنت اول...) ____________ دلنوشته: مریم رحمتی فرد، تهران ▪️یادمان کانال کمیل ،فکه 👉 @rahianenoor_pic
عکس شماره 3⃣3⃣ 📝متن عکس بسم رب الشهداء قصه قصه ای دلتنگی است رفیق... دلتنگم دلتنگ غروب شلمچه... دلتنگِ خاک های نرم فکه ویادمان آوینی.. دلم تنگ است تنگِ نسیم آرام شب های هویزه در کنار مزار علم الهدی که به روح مرده ای ما جان تازه میبخشید رفیق! دلم لک زده است برای شب های بله برون وصدای حاج حسین یکتا که هنوز نوای روایت های آن شبش در شلمچه در چند قدمی کربلا میان گوش هایم همچون موج خروشان جریان دارد... از کدام قصه دلتنگی بگویم از کدام یادمان.. از کانال کمیل و صدای ابراهیم هادی که بلند فریاد می‌زد برخیز که وقت جهاد رسیده برخیزو با نفس خود جهاد کن برخیز که زمان آن رسیده امام خود را یاری کنی واین صدای زیبا ودلنشین در تمام کانال می‌پیچید و به گوش ما می‌رسید و ما با اشکاهایمان جواب برخیز های اورا می‌دادیم تو بگو رفیق از کجای سرزمین عشق بگویم آن سرزمینی که کوله باری از خاطره در آن جا گذاشتیم و کوله باری از دلتنگی برای این شهرغرق در آشوب و گناه برای هم سوغاتی آورده ایم ازکجا بگویم که قصه قصه دلتنگی است رفیق. ________________ یادمان عملیات کربلای 5 ، شلمچه : خانم زهره ملکی 👉 @rahianenoor_pic
عکس شماره 6️⃣3️⃣ 📝متن عکس بسم رب الشهداء شهدا آمده ام... زندگی را دوباره بیاموزم از واژه ی آب تا لبان تشنه ی تو از سردی خاک تا گرمی خون تو از نیستی انسان تا ابدیت شهید آمده ام دوباره شروع کنم بودن را اما این بار با شما بودن را آمده ام نبودن بودن را به بودن بودنتان بپیوندم ... تا باشم ، پر از معنا پرا از معنا با عشق شما پر از وجود ، به عشق شما آمده ام عشق آرمانی ام را آسمانی کنم، همچون شما آمده ام دلم را بدهم بگیرم تا عشق بگیرم آمده ام بی دل ِ عاشق باشم امده ام در پی معشوق گم شوم گم شوم در ازل تا همانند تو ابدی شوم همچون تو گمنام _______________________ دلنوشته: خانم دنیا ملک قاسمی یادمان شلمچه، اسفند نود و پنج ➕تصاویر،دلنوشته ها و خاطرات خود از سفر راهیان نور را با ما به اشتراک بگذارید. 👉 @rahianenoor_pic
عکس شماره 7️⃣3️⃣ 📝متن عکس ; بسم رب الشهداء فکه دلتنگی برای تو را کجا فریاد زنم.. آنجا که خادمانت عاشقانه خوش رقصی میکنند برایت ... یکی کفش ها را واکس میزند، یکی اسپند دود میکند و خوش آمد میگوید به زائرانت و دیگری شربتی گورا که گویی از بهشت به زمین آمده را تعارف میکند که مبادا ثانیه ای تشنه بمانیم مانند شما، اما ما کجا و شما کجا... آه فکه هر چه را فراموش کنم آه فکه هر چه را فراموش کنم رمل هایت را هرگز، آنگاه که قدم هایم با صدای آوینی در رمل هایت فرو میرفت... گوش کن! صدایش را می شنوی: چه میجویی عشق اینجاست... آه.. چه زمان لذت بخشی بود انگار از زمین کنده شده بودی فکه بگو آیا بار دیگر قسمتمان میشود نوازش گیسوان رملیت... _______________________ دلنوشته : بی قرار شهدا عکاس : منصوره معتمدی ➕تصاویر،دلنوشته ها و خاطرات خود از سفر راهیان نور را با ما به اشتراک بگذارید. 👉 @rahianenoor_pic
عکس شماره 0️⃣4️⃣ 📝متن عکس بسم رب الشهداء و الصدیقین دیگر دلم تاب نمی آورد دوریت را.. بگو به کجا روم و از که جویم نشانی از تو را... بگو به کجا روم و از که جویم نشانی از تو را... هر سال به امید زیارت خاک تو بار سفر مهیا میکردم ، امسال را بگو مهمان که باشم... شلمچه بگو آیا بار دیگرغروبت را میبینیم... زیر آسمانت خواندن نماز با قطرات باران قسمتمان میشود... باران بی امان چشمهایمان چه..نصیبمان میشود... آنجا که حاج حسین یکتا میگفت شهدا ما را به دوش گرفته اند و به اینجا آورده اند چه... دوباره به دوش میگیرند و به اینجا دعوت میکنند...امسال همه جامانده ایم و چه غمی بزرگتر از جاماندن... دلتنگم برای پرچم های سرزمینت که باد آنها را به سمت کربلا به پرواز درمی آورد و سلامی که ما به دست باد میدادیم تا به اربابمان برسد... شلمچه همه دلتنگی هایم را در بقچه ایی در بسته، گوشه دلم گذاشته بودم که به محض دیدنت بگشایم...حال بگو چه کنم ...گریه هایم را برای حاج قاسم کجا ببرم...این بغضم را تا کی سربسته نگه دارم... چگونه سالم را نو کنم... راستی ما را چه شد که شهدا عذرمان را امسال خواستند... ___________________ : بی قرار شهدا عکاس: ابراهیم نوروزی ➕تصاویر،دلنوشته ها و خاطرات خود از سفر راهیان نور را با ما به اشتراک بگذارید. 👉 @rahianenoor_pic
عکس شماره 6️⃣4️⃣ 📝 تابستان که می شود دلم هوای غرب و شمال غرب می کند. دلی که هنوز سرمست از شمیم شهدا در یادمان های سرزمین مجاهدت های خاموش است. ________________________ 🖋. در تاریخ 3 تیر 1359 نیروهای به فرماندهی حاج احمذ از طریق سه محور محور میانی شهر و محور منتهی به پادگان، عملیات پاک سازی مریوان را انجام دادند. 📍یادمان ، اطلاعات ثبت عکس: Canon 60D , 24mm , ISO 100 , F22 , 1/3s 👉 @rahianenoor_pic
عکس شماره 0️⃣5️⃣ 📝 اینجا برای من معراج نیست; و در انتهای آن سفر به معراج الشهدا رسیدیم حس و حال عجیبی بود می توانستم از لا به لای پنجره های کوچک یک ضریح چوبی شهدایی را که تا الان، فقط وصفشان را شنده بودم؛ با چشمانم ببینم... قد هایشان از یک متر تجاوز نمی کرد می گفتند فقط چند تکه استخوان هستند در بین پنبه ولی به نظر من شاید اگر نبودند این ستارگان آسمان ها و شب تاب های زمینی در این روزگار زرق و برق ها و چشمک های شیطان راه را که هیچ خود را گم میکردیم... اینجا شاید برای جوان های دهه شصت معراج بود اما برای من است. میقات با شهدا _________________________ 📜شما از حس و حال خود در معراج الشهدا برامون بنویسید... 📍چهارم فرورین نود و هشت ، اطلاعات ثبت عکس: , , F/1.8 , IS0 640 , 1/100sec 👉 @rahianenoor_pic
🌅 عکس شماره 2️⃣5️⃣ ; این روز ها نفس کشیدن سخت شده است تپیدن قلب سخت شده است زندگی کردن سخت شده است مرهمی می خواهم مرهمی از جنس خون خاک ... کاش این درد من اینقدر دور نبود کاش نسیم می توانست مشتی خاک های را برایم می آورد.. اما من زخمی در دل دارم کاش درمان کنی ،این دلی را که بین سیم خاردار های دنیا گیر کرده است... تو درمــان زخم دل من باش.... _____________________ 📝 دلنوشته از 📍 📸اطلاعات ثبت عکس , , F/1.8 , IS0 100 , 1/8sec ➕تصاویر،دلنوشته ها و خاطرات خود از سفر راهیان نور را با ما به اشتراک بگذارید. 👉 @rahianenoor_pic