#شهدای_پیشمرگ_کرد
شهيد جميل شهسواري
شهيد جميل شهسواري در سال 1342 در روستاي علي آباد از توابع شهرستان ديواندره به دنيا آمد، مقطع ابتدايي را در روستاي زادگاه خود به پايان رساند و براي تحصيل در مقطع راهنمايي به شهرستا ديواندره رفت. در همان مقطع بود كه مانند بسياري از جوانان ديگر، با نور و شور انقلاب همراه شد و در راه تحقق اهداف آن در حد توان خود تلاش كرد.
هنوز يكسال از پيروزي شكوهمندانه انقلاب اسلامي نگذشته بود كه گروهكهاي ضد انقلاب در چند استان مرزي كشور به ويژه كردستان مظلوم سر برآوردند و بسياري از مردم بي گناه آن استان را مورد اذيت و كشتار قرار دادند.
در اين راه، خانواده شهيد شهسواري متحمل اذيت و آزار فراواني شدند، شهيد شهسواري كه اراده اي سيل آسا داشت و با صخره هاي ناچيز مسدود نمي شد درنگ را جايز ندانست و به همراه پدر بزرگوار خود در اواخر سال 1360 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان ديواندره در آمد.
مدتي پس از ورود به سپاه، مسئول يكي از مقرهاي عملياتي شد، در سال 1362 به عنوان مسئول عمليات گردان حضرت رسول (ص) شهرستان ديواندر انتخاب گرديد، در همان سال ازدواج كرد كه ثمره آن پيوند، يك فرزند پسر و دو فرزند دختر مي باشد.
در سال 1363 جانشين فرمانده گردان حضرت رسول (ص) شهرستان ديواندره شد و از سال 1364 تا سال 1369به عنوان فرمانده گردان ياد شده انجام وظيفه كرد. در سال 1365 طي يك درگيري شديد با نيروهاي ضد انقلاب از ناحيه سر به شدت مجروح شد و با اينكه پزشكان متخصص او را از حضور در درگيري ها و امور رزمي ممنوع كرده بودند، اما بازهم به كارهاي قبلي خود ادامه داد و در ميدان هاي نبرد حاضر شد.
در سال 1369 به دنبال سازماندهي جديد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به تيپ يكم انبياء (ع) انتقال يافت، ابتدا به عنوان كارشناس نظامي انتخاب شد و در سال 1371 فرماندهي گردان تكاوران تيپ يكم لشكر 8 نجف اشرف را پذيرفت.
پس از گذراندن آموزش هاي ويژه به همراه نيروهاي تحت امر خود براي امن كردن منطقه سروآباد مريوان به آنجا رفت و مدت دو سال و نيم در آنجا بود. در تاريخ 27 اسفندماه سال 74 براي منهدم ساختن مركز تجمع نيروهاي ضد انقلاب به كردستان عراق اعزام شد و در آنجا طي يك مبارزه شجاعانه با نيروهاي ضد انقلاب به شهادت رسيد.
مزار مطهر شهيد در گلزار شهداي شهرستان ديواندره مي باشد.
خصوصيات شهيد:
نگاه هاي نافذ او توجه هر كسي را جلب مي كرد؛ مانند دريا آرام بود؛ اما موجهاي خروشاني را در سينه خود نهفته داشت؛ نگاه عميقش هميشه به دور دستها بود؛ با كمي دقت مي شد رنج و محروميت سالهاي تلخ و ديجوري را در چهره اش خواند، خيلي زود با ديگران گرم مي گرفت كه حاكي از پرورش او در دامان روستا و دل كوههاي پرصلابت كردستان بود.
او اخلاصش را از روستا كه تبلور پاكي و صداقت است و شجاعت و صلابتش را از كوههاي بلند كردستان به ارث برده يود.
توكل عميقي به خداوند تبارك و تعالي داشت و در هر كاري از خداوند يكتا استعانت مي طلبيد؛ همين خصيصه بارز او سبب شده بود كه او از هيبت و شكوه خاصي برخوردار گردد؛ به طوري كه دشمنان اسلام با شنيدن نام او بر خود مي لرزيدند و احساس خوف عجيبي مي كردند.
در طراحي عمليات هاي نظامي به ويژه جنگ هاي نامنظم بسيار نيرومند بود و همرزمانش او را به عنوان صاحب نظري نمونه در منطقه مي شناختند. داراي قدرت پيش بيني و آينده نگري قابل توجهي بود به طوري كه در بيشتر مواقع همانگونه مي شد كه او پيش بيني كرده بود.
مسايل و كارهايي كه به او محول مي شد آنچنان دلسوزانه پيگيري مي كرد كه حتي حاضر نبود ساده ترين آنها هم مورد كم توجهي واقع گردد؛ بسيار با تساهل و تسامح برخورد مي كرد و به نيروهاي تحت امر خد درس عملي نظم را مي آموخت.
مراعات سلسله مراتب فرماندهي در او به گونه اي بود كه اگر دستوري را از مافوق خود دريافت مي داشت اگر آن دستور هم برخلاف ميل باطني وي بود اما باز در صدد آنجام آن برمي آمد مگر اينكه دراجراي آن، معصيتي وجود مي داشت كه در آن صورت به هيچ وجه اقدام به انجام آن نمي كرد.
او نمونه كامل اخلاص و بي ادعايي بود؛ اگر كار ارزشمندي را انجام مي داد سعي مي كرد به نام او تمام نشود؛ در حاليكه بيشترين تلاش و مجاهدت را انجام مي داد اما كمترين بهره مادي را در نظر نداشت؛ با آنكه خود مشكلات زيادي داشت اما هميشه سعي مي كرد تا مشكلات ديگران را مرتفع سازد.
هميشه دوست داشت نخستين كسي باشد كه با دشمن روبرو مي شود و نيروي ديگري جلوتر از او نباشد؛ آرزو مي كرد هر خطري كه هست متوجه او گردد و ديگران بالاخص برادران سربازي كه تجربه كمتري در جنگ و مبارزه داشتند مصون بمانند.
از نام و شهرتهاي كذايي بيزاري مي جست و آنها را فاني و نابود شده مي دانست، به طوري كه در يكي از دفترهاي يادداشت خود با خط درشت اين بيت را نوشته بود:
يك نام به خون نوشته بر سنگ // بهتر زهزار نام آلوده به ننگ
شهيد شهسواري در آخر
ين لحظات عمر دنيايي خود به يكي از همرزمانش كه در كنار او بوده است چنين گفته بود: تماشا كن ببين اين برادر كوچكت آنچنان جنگ كند كه در تاريخ جنگ ها بنويسند؛ آنچنان پوزه دشمن را به خاك بمالد كه باقيمانده ها بروند تعريف كنند.
#سرزمین_مجاهدت_خاموش
#راهیان_نور_غرب_شمالغرب
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#حدیث_روز
حکمت 81 :
وَ قَالَ [عليه السلام] قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ
قال الرضى و هى الكلمة التى لا تصاب لها قيمة و لا توزن بها حكمة و لا تقرن إليها كلمة .
ميزان ارزش انسان ها (ارزش تخصّص و تجربه) (اخلاقى،معنوى)
و درود خدا بر او ، فرمود : ارزش هر كس به مقدار دانايى و تخصّص اوست .
(اين از كلماتى است كه قيمتى براى آن تصور نمى شود ، و هيچ حكمتى هم سنگ آن نبوده و هيچ سخنى والايى آن را ندارد).
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🚩 #ما_ملت_امام_حسینیم
🇷🇺 #زائر_بین_الملل_روسیه_مسکو
🗒دلنوشته ای از "رادیون حسین" جوان تازه شیعه شده روسی از حال و هوای محرم امسال در شهر مسکو
امسال نمی تونستم هرشب برای مراسم برم ولی شب تاسوعای و شب عاشورا
روز عاشورا و شام غریبان با برادران ایرانی و افغانی عزیزم در مسجد بودم
از صمیم قلبم خیلی خوشحال شدم و خداروشکر میکنم که ملت امام حسینیم و امام حسین و اباالفضل علیه السلام رو داریم
گریه کردیم ، دعا کردیم عزاداری کردیم... خداروشکر
خیلی مراسم خوبی بود و خدا رو هزار مرتبه شکر ما در این اوضاع سخت پای هئیت ها هستیم و امام خامنه ای را تنها نزاشتیم و نمیزاریم
امسال هم اینجا دوستان خوب ایرانی و شیعه جدیدی پیدا کردم
همه چی رو رعایت کردیم حتی به دوستان گفتیم ماسک بزنن موقع ورود به مسجد که خداروشکر همه چیز رعایت شد و ان شالله اقا امام حسین علیه السلام باز ما را بطلبد و راهی کربلا بشویم .
📲ارسالی از
#خبرنگار_جهاد_رسانه_شهید_رهبر
🇷🇺داوود اسدی/روسیه/مسکو
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#شهدای_پیشمرگ_کرد
شهید دلاور قادرخانزاده
شهید دلاور قادرخانزاده در اولین روز از خردادماه سال 1341 در روستای دارو خان عراق دیده به جهان گشود. پدرش حاج مجید بزرگ خاندان قادرخانزاده و از مردان نامی و بزرگ منطقه بود و مادرش سعدیه خانم نام داشت.
سابقه مبارزاتی خاندان قادرخانزاده با حکومت ظلم و جور به سال ها قبل برمی گردد؛ بعد از قیام محمد رشید خان ـ پدر بزرگ دلاور ـ بر علیه رضا شاه پهلوی، این خانواده به کشور عراق مهاجرت می کنند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به ایران اسلامی بازمی گردند و با تمام وجود از نظام نوپای ایران اسلامی دفاع می کنند.
دلاور تحصیلات ابتدایی را در روستای داروخان به پایان رساند و بعد از اینکه به اتفاق خانواده اش به شهر پنجوین مهاجرت کرد، چند سالی هم در این شهر به تحصیل مشغول شد. در همین زمان بود که دلاور با علوم دینی نیز آشنا شد.
از زمانی که خانواده قادرخانزاده به ایران بازگشتند، همگی به عنوان پیشمرگ مسلمان کرد در مقابل عوامل استکبار صف آرایی کردند و به استقبال شهادت رفتند.
دلاور که پنج برادرش را در سال های قبل و در راه آرمان های انقلاب اسلامی از دست داده بود و برادر دیگرش هم جانباز دفاع مقدس بود، مدتی مسئولیت پایگاه حسن سالاران سقز را عهده دار شد، مدتی نیز مسئولیت گردان محمد رسول الله(ص) را بر عهده گرفت. سرپرستی بسیج عشایری نیز از دیگر مسئولیت های دلاور بود.
دلاور ابتدای سال 1364 دوباره به بانه بازگشت. چند سالی می شد که ازدواج کرده بود، ولی هنوز صاحب فرزند نشده بود. دلاور با آمدن دوباره به شهر بانه مسئولیت گروه ضربت منطقه عباس آباد بانه را بر عهده گرفت و در روز سی ام فروردین ماه ـ سال 1364 ـ در مصاف با ضد انقلاب در حوالی روستای بویین سفلی به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
همسر شهید دلاور قادرخانزاده تعریف می کرد: همسرم شب قبل از شهادتش، تا نزدیک صبح بیدار ماند و نماز خواند و با خدای خود به راز و نیاز مشغول شد. انگار به ایشان الهام شده بود که زمان رفتنش فرا رسیده است.
شش فرزند حاج مجید در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند و یک فرزندش نیز به درجه جانبازی نائل آمد. شهید بختیار قادر خان زاده در روز بیست و پنجم آذرماه سال 1359 در پنجوین عراق، شهید کامیار قادر خان زاده در روز بیست و دوم مهرماه سال 1361 در روستای حسن سالاران سقز، شهیدان اردشیر، بهنام و کورش قادر خان زاده در روز پانزدهم خردادماه سال 1363 در بمباران هوایی شهرستان بانه و شهید دلاور قادر خان زاده در روز سی ام فروردین ماه سال 1364 در شهرستان بانه به درج رفیع شهادت نائل آمدند.
#سرزمین_مجاهدت_خاموش
#راهیان_نور_غرب_شمالغرب
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#حدیث_روز
حکمت 82 :
وَ قَالَ [عليه السلام] أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْ ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِى جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا فِى إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ .
ارزش هاى والاى انسانى (اخلاقى)
و درود خدا بر او ، فرمود : شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى آن ها شتران را پر شتاب برانيد و رنج سفر را تحمل كنيد سزاوار است : كسى از شما جز به پروردگار خود اميدوار نباشد، و جز از گناه خود نترسد، و اگر از يكى سؤال كردند و نمى داند ، شرم نكند و بگويد نمى دانم ، و كسى در آموختن آنچه نمى داند شرم نكند و بر شما باد به شكيبايى كه شكيبايى ، ايمان را چون سر است بر بدن و ايمان بدون شكيبايى چونان بدن بى سر ، ارزشى ندارد.
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#شهدای_پیشمرگ_کرد
نام : عثمان احمدی
تاریخ تولد : 1330/3/10
محل تولد : روستای آرندان سنندج
تاریخ شهادت : 1357/8/9
محل شهادت : سنندج
شهید عثمان احمدی
شهید عثمان احمدی در روز دهم خردادماه سال 1330 در روستای آرندان سنندج در خانواده ای کشاورز دیده به جهان گشود.
عثمان کودکی بیش نبود که پدرش الله مراد بدرود حیات گفت و به دیار باقی شتافت و مادرش بانو زینب سرپرستی عثمان را عهده دار شد. با توجه به شرایط خاص تحصیل علم در زمان حکومت ستم شاهی و هم چنین محرومیت از نعمت پدر و نداشتن سرپرست و حامی مالی، امکان تحصیل علم برای عثمان فراهم نشد. هر چند عثمان توانست در حد خواندن و نوشتن را در مکتب خانه بیاموزد.
به دلیل شرایطی بسیار بدی که بر خانواده عثمان و بیشتر اهالی زادگاهش حاکم بود، عثمان خیلی زود با سختی های زندگی روبرو شد و از همان دوران نوجوانی شروع به کار کرد تا گوشه ای از نیازهای خود و خانواده اش را تأمین نماید.
عثمان که بعد از فوت پدرش، مادر صبور و مهربانش سرپرستی اش را به عهده گرفته بود؛ امروز می بایست عصای دست مادرش می شد. عثمان با تمام وجود به مادرش خدمت می کرد و قدردان زحمات مادرش بود. عثمان بعد از معافیت از خدمت سربازی در سال 1352 در شبکه بهداشت و درمان سنندج مشغول به کار شد.
چند صباحی از استخدام عثمان در شبکه بهداشت و درمان سنندج می گذشت که سنت حسنه ازدواج را به جای آورد. عثمان به همراه همسرش در زادگاهش و در کنار مادرش زندگی مشترکش را در عین سادگی آغاز کرد. عثمان با عشق و علاقه به زندگی جدیدش و هم چنین کار شرافتمندانه اش هر روز صبح زود از روستا خارج می شد و در محل کارش حاضر می شد تا مشکلات مردم را برطرف نماید.
هرگاه برای دوستان و آشنایان عثمان مشکلی پیش می آمد، پیشقدم می شد و اگر بین آن ها اختلافی پیش می آمد، پا در میانی می کرد که صلح و آشتی را بین طرفین دعوی برقرار کند. عثمان اصلاح ذات البین را وظیفه خودش می دانست و در این کار سعی می کرد از سایرین سبقت بگیرد.
عثمان در کمک به مردم پیشقدم بود و از هیچ کمکی به دیگران دریغ نمی کرد و با تمام وجود خیرخواه مردم بود.
در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، عثمان بیست و هفت ساله بود و بالغ بر 5 سال از فعالیتش در شبکه بهداشت و درمان سنندج می گذشت. عثمان حالا دیگر صاحب دو فرزند پسر و دو فرزند دختر شده بود و سرپرستی خانواده بزرگی را بر عهده داشت که در روز نهم آبان ماه سال 1357 در حالیکه از محل کارش خارج شده بود تا به منزلش برود، در بین راه هدف گلوله مزدوران رژیم شاه قرار گرفت و به شهادت نائل آمد.
#راهیان_نور_غرب_شمالغرب
#سرزمین_مجاهدت_خاموش
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#حدیث_روز
حکمت 83 :
وَ قَالَ [عليه السلام] لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِى الثَّنَاءِ عَلَيْهِ وَ كَانَ لَهُ مُتَّهِماً أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِى نَفْسِكَ .
روش برخورد با چاپلوسان (اخلاقى، تربيتى)
و درود خدا بر او ، : (به شخصى كه در ستايش امام افراط كرد ، و آنچه در دل داشت نگفت).
فرمود : من كمتر از آنم كه بر زبان آوردى ، و برتر از آنم كه در دل داري.
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄