eitaa logo
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
5هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
74 فایل
🕊️این کانال دلی است و شما دعوت شهدایید🕊️ سروش ، شاد ، روبیکا ، ویراستی⇣ @rahiankhuz مدیر⇣ @jamandehazsoada گروه مطالب ارزشی⇣ https://yun.ir/t1vozb کانال فاتحان نُبُل و الزهرا⇣ @fatehan94 برای تبادل⇣ @Rahyan_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🍃🌸ازش سوال کردند رمز موفقیت شما در زندگی چه بود؟ گفت: من هر موفقیتی به دست آوردم از نماز اول وقت بود. اذان ظهر به افق اهـواز 12:00 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
هر 1000 عضو قرعه کشی می کنیم و ان شاء الله چند جایزه تقدیم می کنیم. پس... دعوت شهدا هستید 🌹 عزیزان شهدا را دعوت کنید 🌹 لیست هدایای قرعه کشی اول: 1⃣. آرم خادم الشهید 2⃣. پیکسل خادم الشهید ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘☘🌱🌱☘☘🌱🌱 ✨یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام✨ (ای‌صاحب‌جلال‌و‌بزرگواری) 0⃣0⃣1⃣مرتبه ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰اطلاع_رسانی | یکشنبه_ها 🔸میلاد پیامبر گرامی اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلّم و امام صادق علیه السلام برتمامی محبان اهل بیت مبارک و فرخنده باد. 🔹به همین مناسبت و تعطیل رسمی بودن این روز بزرگ امروز پخش زنده از یادمان شهدای عملیات والفجر ۸ اروندکنار نخواهیم داشت. 🔻ان‌شاءالله یکشنبه آینده حوالی ساعت 17:00 منتظر پخش زنده ما باشید. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
خستگی کار هیچ گاه مانع شادی شهیددرمنزل نمی شد. شیفته و عاشق مادرش بود به طوری که وقتی برای دست بوسی مادر به منزل پدریش می رفت هیچ کس جز مادرش رانمیدید. بارها به ماموریت وسفرکاری می‌رفت تا این که تصمیم گرفت ماموریت آخرش رابرای دفاع ازحرم و ناموس دین اسلام به پایان برساند. آری این بود که عاشقانه و خالصانه دعوت الله را لبیک گفت و به سوی سرزمین آرزوهایش شتافت، تا اینکه به دست شقی ترین تفکیری های از دین جدا شده در کشور سوریه منطقه حلب در تاریخ دوم آبان 94 به شهادت رسید. مزار مطهرش در گلزار شهید آباد دزفول است. شهید امیرعلی هویدی ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🕋 🌟🍀 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ 🌟🍀 در برابر ناملایمات و سختى‏‌ها، از و ڪمک بگیرید. 📖 بقره/153 📿 🤲 اذان مغرب به افق اهواز 17:52 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕برشی از کتاب کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم، حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من! 📕کتاب سراسر عاشقانه رو حتما مطالعه بفرمایید. 🕊🌹شهید مدافع حرم 🌷شادی روح شهدا صلوات 🌷 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
#شهید_مصطفی_صدرازاده #فرمانده_لشکر_فاطمیون🕊 قسمتی از وصیت نامه شهید: بی‌بی زینب آن زمانی که شما در
✍یک جوان تو دل برویی بود، آدم لذت می برد نگاهش کند. من واقعا عاشقش بودم... 🌷سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مصطفی صدرزاده ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فـرازی‌ازوَصیت‌نـٰامہ‌یِ‌ حـٰاجی(: عزٺ‌دستِ‌خداست‌؛ وبدانیداگـرگمنـٰام‌ ترین‌هم‌باشیدولی‌نیتِ‌شمایارۍمردم‌باشد می‌بینیدخدٰاوند؛ چقدربـٰاعزت‌وعظمت‌ شمآرادر‌آغوش‌می‌گیرد:")🌹😊 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای از شهید مدافع حرم عباس کردانی در قطعه شهدای مدافع حرم خوزستان ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
📔 | 📚 عنوان: فرشته ای که بال نداشت 🔻گذری بر خاطرات زندگی مادر شهید ناصر عبدالی خانم فاطمه همایون مقدم ✍🏼 نویسنده: شیرین زارع پور ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🎨 | ✍🏻 شهید مهدی طهماسبی ؛ شهید مدافع حرم متولد مسجدسلیمان 🔻به فرموده ی خدای متعال چه کشته شویم و چه بکشیم پیروزیم و این بزرگ ترین لطف حق است که ما در همه ی حال پیروزیم و شکست برای ما بی معنی است. مواظب باشید با حرکات و رفتارتان دشمن شاد نشویم. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹 🍃عملیات‌زین‌العابدین🍃 "قسمت‌شصت‌وپنجم" 🔺راوی:جواد‌مجلسی آذر ماه 1361 بود. معمولا هر جا كه ابراهيم می‌رفت با روی باز از او استقبال می‌كردند. بسياری از فرماندهان، دلاوری‌و شجاعت‌های ابراهيم را شنيده بودند. يكبار هم به گردان ما آمد و با هم صحبت كرديم. صحبت ما طولانی شد. بچه‌ها برای حركت آماده شدند. وقتي برگشتم فرمانده ما پرسيد: كجا بودی؟! گفتم: يكی از رفقا آمده بود با من كار داشــت. الان با ماشــين داره ميره. برگشت و نگاه كرد. پرسيد: اسمش چيه؟ گفتم: ابراهيم هادی. يكدفعه با تعجب گفت: اين آقا ابراهيم كه ميگن همينه؟! گفتم: آره، چطور مگه؟! همينطور كه به حركت ماشــين نگاه می‌كرد گفــت: اينكه از قديمی‌های جنگه چطور با تو رفيق شــده؟! با غرور خاصی گفتم: خب ديگه، بچه محل ماست. بعد برگشت و گفت: يكبار بيارش اينجا براي بچه‌ها صحبت كنه. مــن هم كلاس گذاشــتم و گفتم: ســرش شــلوغه، اما ببينم چی می‌شــه. روز بعــد برای‌ ديدن ابراهيم به مقــر اطلاعات عمليات رفتم. پس از حال و احوالپرسی و كمی صحبت گفت: صبركن برسونمت و با فرمانده شما صحبت كنم. بعد هم با يك تويوتا به سمت مقرگردان رفتيم. در مسير به يک آبراه رسيديم. هميشه هر وقت با ماشين از آنجا رد می‌شديم، گير می‌كرديم. گفتم: آقا ابراهيم برو از بالاتر بيا، اينجا گير ميكنی. گفت: وقتش را ندارم. از همين جا رد می‌شيم. گفتم: اصلا نمی‌خواد بيايی، تا همين جا دستت درد نكنه من بقيه‌اش را خودم می‌رم. گفت: بشين سر جات، من فرمانده شما رو ميخوام ببينم. بعد هم حركت كرد. با خودم گفتم: چه طور ميخواد از اين همه آب رد بشه! تو دلم خنديدم و گفتم: چه حالی ميده گير كنه. يه خورده حالش گرفته بشــه! اما ابراهيم يک‌ الله‌اکبر بلند و يک بسم‌الله گفت. بعد با دنده يک از آنجا رد شد! به طرف مقابل كه رسيديم گفت: ما هنوز قدرت الله‌اكبر رانمی‌دانيم، اگه بدانيم خيلی از مشكلات حل می‌شود. گردان براي عمليات جديد آمادگی لازم را به دســت آورد. چند روز بعد موقع حركت به سمت سومار شد. من رفتم اول سه راهی ايستادم! ابراهيم گفته بود قبل از غروب آفتاب پيش شــما میايم. من هم منتظرش بودم. گردان ما حركت کرد. من مرتب به انتهای جاده خاكی نگاه می‌كردم. تا اينكه چهره زيبای ابراهيم از دور نمايان شد.هميشه با شلوار كُردی و بدون اسلحه می‌آمد. اما اين دفعه برخلاف هميشه، با لباس پلنگی و پيشابند و اسلحه كالش آمد. رفتم جلو و گفتم: آقا ابراهيم اسلحه دست گرفتی!؟ خنديد و گفت: اطاعت ازفرماندهی واجبه. من هم چون فرمانده دستور داده اين طوری‌آمدم. بعد گفتم: آقا ابراهيم اجازه ميدی من هم با شما بيام؟ گفت: نه، شما با بچه‌های خودتان حركت كن. من دنبال شما هستم. همديگر را می‌بينيم. چند كيلومتر راه رفتيم. در تاريكی شــب به مواضع دشــمن رســيديم. من آرپیجی‌زن بودم. برای‌ همين به همراه فرمانده گردان تقريباً جلوتر از بقيه راه بودم. حالت بدی بود. اصلاً آرامش نداشتم! سكوت عجيبی در منطقه حاكم بود. 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نماز📿خوبان خیلی هنر کنیم، نصفه‌شب دل از رختخواب می کنیم؛ اگر خسته و کوفته نباشیم؛ اما حاجی مثل ما نبود. روز درگیر مبارزه با اشرار شرق بود، دل شب هم بلند می‌شد. از آخر شب به وقت استراحت بود تا اذان صبح چند بار بیدار می شد دو رکعت نافله می خواند و می خوابید. دوباره بلند می شد وضو می گرفت دو رکعت نماز می خواند و می خوابید. یازده رکعت را یکجا نمی‌خواند، بخش بخش می‌کرد مثل پیامبر که نیمه های شب چندین بار برای نماز از خواب برمی‌خاست. 📚 کتاب سلیمانی عزیز، نشر حماسه یاران، صفحه ۳۱. راوی حجت‌الاسلام عسگری امام جمعه رفسنجان ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا