eitaa logo
°ࢪاهیـان‌نوࢪِخوزسټـاݩ°
343 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
531 ویدیو
9 فایل
"سفـــࢪبھ‌سࢪزمیـݩ‌آسمانےھا" قــدمـ‌،با‌احٺــࢪام‌آھســٺہ‌بࢪداࢪ اندࢪاین‌ۅادےببۅس‌‌ این‌خاڪ‌ࢪابۅڪــݩ‌ڪـہ‌؏ــطࢪگݪ‌فشاݩ‌ایݩجـــاسٺ خادݦیـــݩ‌ڪاناݪ↶ ‌ ↬ @farshad_abn ‌ ˼ایݩجــــابِیْتُــــــــ‌الشُّھَـــداسٺ⸀
مشاهده در ایتا
دانلود
🕯❣ "داود عابدی، خيلی دوست‌ داشت‌ مثل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) بشه؛ هميشه‌ اين‌ را می گفت‌. صبح‌ روز عمليات‌ بدر، در مسيری كه‌ دوشكاهای دشمن‌ بدجوری شليک می كردند، داود را ديدم‌ كه‌ چهارزانو روی زمين‌ نشسته‌‌. كلاه‌ مشكی ای روی سر، موهای كوتاهش‌ را پوشانده‌ بود و ريش‌ انبوه‌ و مشكی اش‌ همچنان‌ زيبا می نمود. چفیه‌ی سفيدی به‌ دور كمر بسته‌ بود. جلو كه‌ رفتم،‌ ديدم‌ گلوله‌ای از پهلوی چپ‌ او وارد و از پهلوی راستش‌ خارج‌ شده‌، خون ‌داشت‌ بيرون‌ می زد، اما داود خون‌سرد نشسته‌ بود. انگشتان‌ دست‌هايش‌ را درهم پيچيده‌ بود و فشار می داد. خيلی به‌خودش‌ فشار می آورد. در همان‌ حال‌ نشسته‌، باصدايی گرفته‌ و سخت، زمزمه‌ای به‌ گوشم‌ رسيد. داود بود كه‌ می خواند : ذكر دل‌ بُوَد يا علی مدد بی حدّ و عدد يا علی مدد اين‌ را كه‌ به‌ پايان‌ رساند، آرام‌ با صورت‌ بر زمين‌ افتاد و به‌شهادت‌ رسيد. همان‌گونه‌ كه‌ خودش‌ دوست‌ داشت، باعشق‌ به‌ حضرت‌ زهرا (س‌) و حضرت ‌علی (ع‌). حمید داودآبادی مزار : بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۷ ، ردیف ۱۱۷ ، شماره ۹ راوی: مزار : بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۹ ، ردیف ۸۴ ، شماره ۱۸ ...
۱۶ مهر ۱۴۰۰
💔 😔 مشکل همین بود دیگه! باید بلند می‌شدیم برای ظهورش کاری میکردیم ولی نشستیم و فقط غروب جمعه ها چرا نیامدی استوری کردیم! یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ...
۱۶ مهر ۱۴۰۰
🎤🌿 _ تلویزیون فیلم دفاع مقدس گذاشته بود...📺 و تو کانال یاب از دستت نمی افتاد! با چه شوقے نگاه میکردی!😍 بعد از تمام شدن فیلم از این کانال به آن کانال میزدے تا شاید فیلم دیگرے با همین مضمون ببینے... _کاش بازم فیلم دفاع مقدس نشون بدن!😕 دیدنش برای نسل امروز خوبه✨ +آقا مصطفے خیلے دنبال جبهه و جنگے ها! جریان چیه؟! _بعدا میفهمی عزیز💞 بعد ها فهمیدم که وارد فاطمیون شدے و در سوریه خودت را افغانستانی جا زدے (: همچنین فهمیدم که در آنجا کسے جز حفاظتی ها خبر نداشتند تو ایرانی هستے! فهمیدم که روزی تو را میخواهند و میگویند به تو شک دارند! اما فرمانده ات ابوحامد ( 🌱) وساطت میکند و نمی گذارد تو را برگردانند🖐🏻 دلیل اینکه تمام تلاش تو این بوده که حتے حفاظتے ها را گول بزنی و در سوریه بمانے ؛ "عشق به خانم زینب س بوده :)♥️"  راوی همسرشهید
۱۶ مهر ۱۴۰۰
۱۶ مهر ۱۴۰۰
تاریخ تولد : ۲۹/۹/۲۴ تاریخ : ۹۴/۷/۱۶ محل : حلب ، سوریه مزار : همدان 🌹بنده حقیر شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم رابه خوبی انجام ندادم 🌹 بعضی مواقع این سراغم می آمد ، وسوسه می شدم و نق میزدم 🌹 اما خدا من را متوجه می کرد و پشیمان می شدم و از خدا طلب و بخشش می کردم و این اواخر هم دلم خیلی کرده بود … 🌹 از آقا می طلبم که نتوانستم خوبی باشم . عشق به ولایت و تبعیت از ایشان ، را به همراه دارد . 🌹 گذشته بدهکار انقلابیم نه طلبکار امروز پاس صحبت یار قدیم دار فردا چه سود که بگویند “حبیب” رفت 🌹 🌹  
۱۶ مهر ۱۴۰۰
درمواجه‌با‌مرگ‌رسیدن‌به و ‌را‌انتخاب‌کردیم ... ! - شهیدجهادمغنیه🕊💛🌱
۱۷ مهر ۱۴۰۰
(ع) ▫️به روایت همسر بزرگوار آقامهدی وقتی گفت خانه مان بیت الحسن باشد، نگاهی با عمق وجودم به چشمانش انداختم. تا یادم می آمد، دستش را کریم دیده بودم. می گویند کریم یعنی کسی که می بخشد بدون آن که منتظر جبران باشد و مهدی می بخشید بدون آن که در انتظار جبران باشد این جمله اش خوب توی ذهنم مانده که می گفت: امام حسن غریبه، تا میتونیم باید کاری براشون انجام بدیم و همین بود که هر سال شب میلاد امام مجتبی افطاری می دادیم. (ع)
۱۷ مهر ۱۴۰۰
♥️🎙 _____ یک بار با یکے از دوستانشان که مشکل اعصاب و روان داشت، رفته بودند هتل و در لابے منتظر بودند تا پذیرش شوند... ڪه یک دفعه او را موج میگیرد و بلند داد میزند : "مصطفے بخواب روی زمین دارن خمپاره میزنن!" بعد خودش روی زمین دراز می کشد و مدام داد میزند : "مصطفے بخواب! دشمن خمپاره زد!" با گریه این چیز ها را می گفت... بعدش گفت : "ملت وایستاده بودن و میخندیدن!🥀 انگار یادشون رفته بود چرا اینا اینطور شدن!🚶🏻‍♂💔" آنموقع بود که فهمیدم مصطفے برخلاف قیافه ی جدی اش چقدر روحیه ے لطیفے دارد :)🍃  راوی دوست شهید
۱۷ مهر ۱۴۰۰
در راهیان نور دعای عهد یک میلیون بازدید داشت 🙈✨☺️
۱۸ مهر ۱۴۰۰
.مادرِشهیدعمادمغنیه: در سفری ڪه به جنوب داشتیم، عماد فقط چهل روز داشت و در آغوشِ من بود.👶🏻 با هفت نفر از اقوام، سوارِ ماشین شدیم و به جاده زدیم. طولی نڪشید که در یڪ منطقهِ ڪوهستانی تصادف ڪردیم. در لحظات اولیه بعد از تصادف شوڪه شده بودیم. نمی‌دانستیم چه ڪار باید انجام بدهیم. بالاخره هرطور بود به خودمان آمدیم و از ماشین پیاده شدیم. زمان زیادی از پیاده شدن ما نگذشت که ماشین منفجر شد و آتش گرفت. واقعا عنایات خدا را دیدیم. در تصادف ڪسی صدمه ندید. ماشین سوخته را همان جا رها ڪردیم، سوار اتوبوس شدیم و تا جنوب رفتیم. پدر بزرگم فردی بسیار متدین و روحانی بود. به طوری که در ڪل خانواده، همه برای او احترام خاصی قائل بودند. این پیرمردِ اهل دل، به محض اطلاع یافتن از ماجرا، به «عمادِ» چهل روزه اشاره ڪرد و گفت: " این بچه باعث نجات شما شد. با وجودی که همین امروز، نماز صبح‌تان قضا شد، همه شما به برڪت وجود این فرزند از این حادثه جان سالم به در بردید." با شرمندگی به هم نگاه می‌ڪردیم. او درست می‌گفت. متاسفانه آن روز نماز صبح همگی ما قضا شده بود. 🌱 🌷شادی‌روح‌پاک‌شهداءصلوات🌷 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
۱۸ مهر ۱۴۰۰
🕊شهدا نجواهای ما را می‌شنوند، اشک هایی که در خلوت به یادشان میریزیم را می‌بینند چنان سريع دستگيری ميکنند که مبهوت می‌مانی اگر واقعا به آنها دل بسپاری با چشم دل، عناياتشان را ميبينی...
۱۸ مهر ۱۴۰۰
بہ فڪر مثل شھدا مردن نباش ! بہ فڪر مثل شھدا زندگی کردن باش ♥۰
۱۸ مهر ۱۴۰۰