🕯❣
"داود عابدی، خيلی دوست داشت مثل حضرت زهرا (س) #شهيد بشه؛ هميشه اين را می گفت. صبح روز عمليات بدر، در مسيری كه دوشكاهای دشمن بدجوری شليک می كردند، داود را ديدم كه چهارزانو روی زمين نشسته.
كلاه مشكی ای روی سر، موهای كوتاهش را پوشانده بود و ريش انبوه و مشكی اش همچنان زيبا می نمود.
چفیهی سفيدی به دور كمر بسته بود. جلو كه رفتم، ديدم گلولهای از پهلوی چپ او وارد و از پهلوی راستش خارج شده، خون داشت بيرون می زد، اما داود خونسرد نشسته بود. انگشتان دستهايش را درهم پيچيده بود و فشار می داد. خيلی بهخودش فشار می آورد.
در همان حال نشسته، باصدايی گرفته و سخت، زمزمهای به گوشم رسيد. داود بود كه می خواند :
ذكر دل بُوَد يا علی مدد
بی حدّ و عدد يا علی مدد
اين را كه به پايان رساند، آرام با صورت بر زمين افتاد و بهشهادت رسيد. همانگونه كه خودش دوست داشت، باعشق به حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع).
حمید داودآبادی
#شهید_داود_عابدی مزار : بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۷ ، ردیف ۱۱۷ ، شماره ۹
راوی: #شهید_غلامحسین_رزاقی مزار : بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۹ ، ردیف ۸۴ ، شماره ۱۸
#آھ_اے_شھادت...
💔
#قرار_دلتنگی 😔
مشکل همین بود دیگه!
باید بلند میشدیم برای ظهورش
کاری میکردیم ولی نشستیم و فقط
غروب جمعه ها چرا نیامدی استوری کردیم!
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#خاطره_شهید 🎤🌿
_
تلویزیون فیلم دفاع مقدس گذاشته بود...📺
و تو کانال یاب از دستت نمی افتاد! با چه شوقے نگاه میکردی!😍
بعد از تمام شدن فیلم از این کانال به آن کانال میزدے تا شاید فیلم دیگرے با همین مضمون ببینے...
_کاش بازم فیلم دفاع مقدس نشون بدن!😕 دیدنش برای نسل امروز خوبه✨
+آقا مصطفے خیلے دنبال جبهه و جنگے ها! جریان چیه؟!
_بعدا میفهمی عزیز💞
بعد ها فهمیدم که وارد فاطمیون شدے و در سوریه خودت را افغانستانی جا زدے (:
همچنین فهمیدم که در آنجا کسے جز حفاظتی ها خبر نداشتند تو ایرانی هستے!
فهمیدم که روزی تو را میخواهند و میگویند به تو شک دارند!
اما فرمانده ات ابوحامد ( #شهید_علیرضا_توسلی 🌱) وساطت میکند و نمی گذارد تو را برگردانند🖐🏻
دلیل اینکه تمام تلاش تو این بوده که حتے حفاظتے ها را گول بزنی و در سوریه بمانے ؛
"عشق به خانم زینب س بوده :)♥️"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی همسرشهید
_____
همیشه آدم با چیزایے که
خیلے دوست داره امتحان میشه!💯🍃
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#سالروز_شهادت
#سردار_رشید_اسلام
#سرتیپ_پاسدار
#شهيد_مدافع_حرم
#حاج_حسین_همدانی
تاریخ تولد : ۲۹/۹/۲۴
تاریخ #شهادت : ۹۴/۷/۱۶
محل #شهادت : حلب ، سوریه
مزار #شهید : همدان
#فرازی_از_وصیتنامه
🌹بنده حقیر #حسین_همدانی شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم رابه خوبی انجام ندادم
🌹 بعضی مواقع این #نفس_سرکش سراغم می آمد ، وسوسه می شدم و نق میزدم
🌹 اما خدا من را متوجه می کرد و پشیمان می شدم و از خدا طلب #عفو و بخشش می کردم و این اواخر هم دلم خیلی #هوای_رفتن کرده بود …
🌹 از آقا #حلالیت می طلبم که نتوانستم #سرباز خوبی باشم . عشق به ولایت و تبعیت از ایشان ، #سعادتمندی را به همراه دارد .
🌹 #مثل گذشته بدهکار انقلابیم نه طلبکار
امروز پاس صحبت یار قدیم دار
فردا چه سود که بگویند “حبیب” رفت
🌹 #سالروز_شهادت🌹
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#خاطره
#امام_حسن(ع)
▫️به روایت همسر بزرگوار آقامهدی
وقتی گفت خانه مان بیت الحسن باشد، نگاهی با عمق وجودم به چشمانش انداختم. تا یادم می آمد، دستش را کریم دیده بودم. می گویند کریم یعنی کسی که می بخشد بدون آن که منتظر جبران باشد و مهدی می بخشید بدون آن که در انتظار جبران باشد
این جمله اش خوب توی ذهنم مانده که می گفت:
امام حسن غریبه، تا میتونیم باید کاری براشون انجام بدیم
و همین بود که هر سال شب میلاد امام مجتبی افطاری می دادیم.
#شهید_مهدی_حسینی
#ولادت_امام_حسن(ع)
#سالروز_شهادت
#خاطره_شهید ♥️🎙
_____
یک بار با یکے از دوستانشان که مشکل اعصاب و روان داشت، رفته بودند هتل و در لابے منتظر بودند تا پذیرش شوند...
ڪه یک دفعه او را موج میگیرد و بلند داد میزند : "مصطفے بخواب روی زمین دارن خمپاره میزنن!"
بعد خودش روی زمین دراز می کشد و مدام داد میزند : "مصطفے بخواب! دشمن خمپاره زد!"
با گریه این چیز ها را می گفت...
بعدش گفت : "ملت وایستاده بودن و میخندیدن!🥀
انگار یادشون رفته بود چرا اینا اینطور شدن!🚶🏻♂💔"
آنموقع بود که فهمیدم مصطفے برخلاف قیافه ی جدی اش چقدر روحیه ے لطیفے دارد :)🍃
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی دوست شهید
.مادرِشهیدعمادمغنیه:
در سفری ڪه به جنوب داشتیم، عماد فقط چهل روز داشت و در آغوشِ من بود.👶🏻
با هفت نفر از اقوام، سوارِ ماشین شدیم و به جاده زدیم. طولی نڪشید که در یڪ منطقهِ ڪوهستانی تصادف ڪردیم. در لحظات اولیه بعد از تصادف شوڪه شده بودیم. نمیدانستیم چه ڪار باید انجام بدهیم. بالاخره هرطور بود به خودمان آمدیم و از ماشین پیاده شدیم. زمان زیادی از پیاده شدن ما نگذشت که ماشین منفجر شد و آتش گرفت.
واقعا عنایات خدا را دیدیم. در تصادف ڪسی صدمه ندید. ماشین سوخته را همان جا رها ڪردیم، سوار اتوبوس شدیم و تا جنوب رفتیم.
پدر بزرگم فردی بسیار متدین و روحانی بود. به طوری که در ڪل خانواده، همه برای او احترام خاصی قائل بودند. این پیرمردِ اهل دل، به محض اطلاع یافتن از ماجرا، به «عمادِ» چهل روزه اشاره ڪرد و گفت:
" این بچه باعث نجات شما شد. با وجودی که همین امروز، نماز صبحتان قضا شد، همه شما به برڪت وجود این فرزند از این حادثه جان سالم به در بردید."
با شرمندگی به هم نگاه میڪردیم. او درست میگفت. متاسفانه آن روز نماز صبح همگی ما قضا شده بود.
#شهیدعمادمغنیه🌱
#ابوجهاد
🌷شادیروحپاکشهداءصلوات🌷
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَالْفَــرَج
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
🕊شهدا
نجواهای ما را میشنوند، اشک هایی که در خلوت به یادشان میریزیم را میبینند
چنان سريع دستگيری ميکنند که مبهوت میمانی
اگر واقعا به آنها دل بسپاری با چشم دل، عناياتشان را ميبينی...
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
بہ فڪر مثل شھدا مردن نباش !
بہ فڪر مثل شھدا زندگی کردن باش
#شهیدابراهیمهادے♥۰