جوانی خردمند از فنون فضایل حظی وافر داشت و طبعی نافر چندان که در محافل دانشمندان نشستی زبان سخن ببستی باری پدرش گفت ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی گفت ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.
نشنیدى که صوفیى مىکوفت
زیر نعلین خویش میخى چند؟
آستینش گرفت سرهنگی
که بیا نعل بر ستورم بند
http://eitaa.com/joinchat/2960850957Ce4570c7ca8
راهی به سوی خدا
#خاموشی
#سعدی_جان