برداشت از آيات ۱۹۸ ـ ۱۹۶ #سوره_آل_عمران
📌#دنيای_کفّار
#سالک الی #اللّه نبايد ظاهربين باشد و اگر ديد #کفّار چند روزی که در #دنيا هستند وضع مالی خوبی دارند بداند که #دنيا در مقابل #زندگی ابدی #آخرت که خدای تعالی به #بشر وعده فرموده بسيار ناچيز است. اينها اگر #دنيا دارند #آخرت را از دست داده و جايگاهشان #جهنّم است که بسيار بد جايگاهی است ولی اگر اهل #تقوی به راهشان ادامه دهند، دنيای زودگذر می گذرد ولی در #زندگی #ابدی قرار می گيرند آن هم در #باغ و #بوستان های سرسبزی که از زير #قصرهای آنها آب جاری است و اين هديه را از جانب #خدای تعالی دريافت می نمايند.
🔅تفسیر و قرآن پژوهی
@rahighemakhtoom
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما و آباد سازی جهان
#جهان_بانی آن است که هیچ لطمه ای به #جهان نزنیم، یک؛ حافظ #اسرار_عالم باشیم، دو؛ حافظ حقائق جهان باشیم، سه؛ که ما موظفیم جهان را بیارائیم و زیبا کنیم.
اصل بعدی آن است که از انسان خواست که جهان را بیاراید. فرمود: (هو الذی انشاکم من الارض و استعمرکم فیها)*. #آباد کنید؛ آباد کردن زمین به ساختن بنا و امثال ذلک ختم نمی شود، به #باغ و #بوستان و #پارک ختم نمی شود؛ آراستن #زمین به ایجاد #صلح است و #امنیت است و #اتحاد است و #عدالت است و #دوستی است که کسی جایی را #تخریب نکند و کسی هم به حق کسی تعدّی نکند.
________________________________________________
* سوره هود / آیه ۶۱
✅ ارتفاعات روستای احمد آباد دماوند _ تابستان ۱۳۸۶
#آیت_الله_جوادی_آملی
#علامه_جوادی_آملی
#جوادی_آملی
#آبادانی
#انسانیت
🔰@rahighemakhtoom
هدایت شده از 🎇تماشاگه راز🎇
#خودآگاهی
🔅گوهر سخن،صندوق دل
سعدی در باب هفتم #بوستان، که با عنوان عالم تربیت است داستانی از #سلطان_تکش و فاششدن #راز او به دست غلامش برای ما آورده است و به ما نشان میدهد که چرا نباید رازمان را برای کسی فاش کنیم.
تَکِش با غلامان یکی راز گفت
که این را نباید به کس بازگفت
به یک سالش آمد ز دل بر دهان
به یک روز شد منتشر در جهان
بفرمود جلّاد را بیدریغ
که بردار سرهای اینان به تیغ
یکی زآن میان گفت و زنهار خواست
مکُش بندگان کاین گناه از تو خاست
تو اوّل نبستی که سرچشمه بود
چو سیلاب شد پیش بستن چه سود؟
تو پیدا مکُن رازِ دل بر کسی
که او خود نگوید برِ هر کسی
جواهر به گنجینهداران سپار
ولی راز را خویشتن پاس دار
سخن تا نگویی بر او دست هست
چو گفته شود یابد او بر تو دست
سخن دیوِ بندی است در چاهِ دل
به بالای کام و زبانش مَهِل
توان بازدادن رهِ نرّهدیو
ولی باز نتوان گرفتن به ریو
تو دانی که چون دیو رفت از قفس
نیاید به لاحولِ کس باز پس
یکی طفل برگیرد از رخش بند
نیاید به صد رستم اندر کمند
مگوی آن که گر بر مَلا اوفتد
وجودی از آن در بلا اوفتد
به دهقانِ نادان چه خوش گفت زن:
به دانش سخن گوی یا دم مزن
مگوی آنچه طاقت نداری شنود
که جوکِشته گندم نخواهی درود
چه نیکو زدهست این مَثَل بَرهَمَن
بوَد حرمتِ هر کس از خویشتن
چو دشنام گویی دعا نشنوی
به جز کِشتهٔ خویشتن نَدرَوی
مگوی و منه تا توانی قدم
از اندازه بیرون وز اندازه کم
نباید که بسیار بازی کنی
که مر قیمتِ خویش را بشکنی
وگر تند باشی بهیکبار و تیز
جهان از تو گیرند راهِ گریز
نه کوتاهدستی و بیچارگی
نه زجر و تطاول بهیکبارگی
#تماشاگه_راز