eitaa logo
✳️محفل قرآنی رحیق
3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
619 فایل
🌷دانش دامنه گسترده ای دارد به آموخته ها قناعت نکنیم🌷 واژه رحیق برگرفته از آیه ۲۵ سوره مطففین به معنی شراب خالص بهشتی. گرداننده محفل گرچه تجربه و مطالعه ای ۳۰ ساله در مباحث قرآنی داردلیکن باور دارد هنوز در گام اول هست. @s_m_a57 @Sayyedali_1997
مشاهده در ایتا
دانلود
برشی از کتاب (96) ✳ اصل چهارم. حق محوري نظام آفرينش و حقيقت مداري ساختار خلقت انسان، آثار فراواني دارد كه در هرجا به وضع خاص ظهور مي يابد؛ به طوري كه اگر كمال هماهنگ با هندسه آفرينش بهره كسي شد و او همان كمال را در راستاي تنعّم صحيح به كار گرفت و باور راست خويش را بارور كرد، و عقيده سالم خود را عُقده گشاي مُعضِل قرار داد، چنين كمال هماهنگ و چنان بهره مندي مناسب، بركات بي شماري را به همراه دارد كه شكوفايي آن كمال، و درخشندگي اين بهره وري درست، از نتايج آن خواهد بود، و اگر كسي شبيه كمال را كمال واقعي انگاشت، و برابر اين پندار آفِل، در جهتِ مخالف نهرِ سيّالِ حقيقت شنا كرد، عِرض خود مي برد وزحمت ديگران مي دارد. 🔹 اگر [كسي] خواست جهل عملي خود را بر نظام مستحكم حكيمانه خلقت تحميل كند، فوراً شكست خورده، و ناداني او روشن مي گردد، و اگر اراده نمود، جهالت عملي خويش را به صورت قهر و زور بر ساختار مُتْقَنِ آفرينش ترجيح دهد، سريعاً مُنْهَزم شده و عجز او معلوم مي گردد، و اگر مصمّم شد نيرنگ و فريب خود را به صورت دسيسه سياسي بر سياستِ حق مدار تكوين چيره نمايد، طولي نمي كشد كه بوي رياي وي از بورياي زهدفروشانه او، فضاي جامعه را آلوده مي كند و سبب رسوايي وي مي گردد، زيرا تار و پود فرد و جامعه، و ملك و َفلَك، با حقيقت تعبيه شد و همه اين امور، واكنش سريع نسبت به ناداني و نابخردي اهل طغوي و تدليس و تلبيس دارند و در اين عكس العمل فوري، فرقي بين كار پيدا و پنهان، و تفاوتي ميان سِرّ و جَهْر، و درون و بيرون نيست. 🔹 رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نموداري از اصل مزبور را چنين ارائه فرمود: «ثَلاثٌ مَن كنّ فيه فهي راجعةٌ علي صاحبها، اَلْبَغيُ، والمكرُ وَالنَّكْثُ» [نهج الفصاحه، ج2، ص944.] ؛ سه خصلتِ ناپسند است كه در هر كس يافت شود، بدون آنكه به ساختار خلقت آسيبي برساند، به خود او برمي گردد؛ يكي ظلم و ديگري نيرنگ و سومي پيمان شكني و بد عهدي. 🔹 «مَن غَالَبَ اللّهَ غَلَبَهُ ومَن خادَعَ اللّهَ خَدَعَهُ» [همان، ج1، ص285.]؛ هر كس بخواهد بر خداوند كه حق محض، و از ذات اقدس وي جز حق نيايد،غالب گردد، مغلوب مي شود و هركس بخواهد با خداوند به نيرنگ بپردازد،فريب مي خورد؛ يعني همان توانِ قهرآلود يا دسيسه گر او، ابزاري است به زيان خود او، چون نظامِ آفرينش، در حدوث و بقا، تحت تدبير ربوبي است، هرگونه كژانديشي و تبه كاري، مبارزه مستقيم با مدبّر حكيم اين نظام است؛ چنين غافِل عاطلي، وَرَمِ مذموم را فربهي محمود مي پندارد و آماس را نمو تلقّي مي كند؛ برو اي خواجه خود را نيك بشناس كه نبود فربهي مانند آماس [گلشن راز شبستري.] بَرِ عاقل كه يافت عقل و بصر فربهي ديگر و وَرَم ديگر [حديقةالحقيقه و شريعة الطريقه، ص429.] قهراً چنين خامان كژانديشي زود غروب مي كنند: زين كدو گردان بي پر و بال چون كدو زود بال و زود زوال [حديقةالحقيقه و شريعة الطريقه، ص289.] 🔹 خامان كژانديش، به جاي اينكه خود را به طور مستقيم بشناسند و يا به طور غيرمستقيم در آيينه، جهانِ منظّم خارج از خويش مشاهده نمايند، بدون آنكه حقيقت اصيل خود را بيابند، همين وضع موجود خودي را اصل پنداشته و آن را مرآت جهان بيرون قرار داده و واقعيت عيني خارج از خويش را در آيينه خود مي نگرند، و چون خودشان اهل جهل، سهو، نسيان، عصيان، نيرنگ، دسيسه و كتمان هستند، جهان بيرون را نيز اين چنين مي بينند و خيال مي كنند، نظامِ مُتْقَن بيرون، برخي از سيّئآت آنان را به نسيان يا كتمان مي سپارد، لذا كاري را كه در حضور ديگران قبيح مي دانند، چون به خلوت مي رسند، آن كار ديگر مي كنند، غافل از اين كه نظام عيني خلقت مَظْهر اَمينِ خداوندي است كه هرگز اهل نسيان و دسيسه نخواهد بود؛ (وما كان ربّك نسيّاً) [سوره مريم، آيه 64.]، (اَمْ حسب الذين في قلوبهم مرض اَنْ لن يُخْرِجَ الله أضغانهم) [سوره محمّدصلي الله عليه و آله و سلم، آيه 29.] ؛ يعني هرگونه بيماري اعتقادي و اخلاقي و رفتاري و گفتاري كه ريشه در نهاد بيماردلان داشته باشد، خداوند آن را بيرون خواهد آورد و افشا خواهد نمود. 🔹 البته ستّاري خداي غَفّار جايگاه مخصوص دارد كه تائبان و مُنيبان و خاضعان درگاه ربوبي از آن متنعّم اند. تبه كاري كه پرده پوشي كرده است، بايد بداند كه براي عالِم غيب و شهادت، درون و بيرون يكسان است، گذشته از آنكه پرده نيز داراي روزنه هاي فراوان است: از دل سوراخ چون كهنه گليم پرده‌اي بندد به پيش آن حكيم پرده مي‌خندد بر او با صد دهان هر دهاني گشته اشكافي بر آن [مثنوي معنوي، دفتر دوم، ابيات 1581 ـ 1582.] ادامه دارد... @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (97) 🔅🔅🔅 ✳ اصل پنجم. حق مداري نظام آفرينش از سنخ تكوينْ و بود و نبود است، نه از صنف تشريعْ و بايد و نبايد، لذا بيش از يك حال ندارد و آن پيروزي مقتدرانه حق است؛ توضيح آنكه در مسائل فقهي يا حقوقي و اخلاقي كه از گذرگاه اعتبار مي گذرند و اختلاف و تخلّف در آنها ممكن است و نسيان و عصيان در آنها ممتنع نيست، هنگام نبرد حق و باطل، زشت و زيبا، صدق و كذب و...، سه حال ممكن است؛ يكي پيروزي حق بر باطل، و ديگري ظفرمندي باطل هر چند محدود بر حق، و سومي تساوي دو رقيب و غالب نشدن هيچ كدام بر ديگري؛ چه اينكه در جريان پيروزي هر كدام از جناح حق و باطل، آن جناح مغلوب يا كشته مي شود، يا اسير و مانند آن. 🔹 اين حالت هاي تثليثي هم در جهاد اصغر راه دارد و هم در جهاد اكبر؛ يعني همان طوري كه در صحنه نبرد با دشمنِ مهاجمِ بيروني، انسان مجاهد، يا فاتح مي شود يا شهيد و يا اسير، در جبهه جهاد با دشمن دروني نيز يا فاتح مي گردد و نَفْس را به اسارت مي گيرد؛ عشق ديوانه است ما ديوانه‌ي ديوانه‌ايم نَفْس امّاره است ما امّاره‌ي امّاره‌ايم [ديوان شمس تبريزي.] يا مُنْهَزم مي شود و تحت اسارت نَفْسِ اَمّاره درمي آيد، چنان كه اميرمؤمنان(عليه‌السلام) فرمود: «كَمْ مِنْ عقلٍ أسيرٍ تحت هوي أميرٍ» [نهج البلاغه، حكمت 211]، و يا تا آخرين نفس به مبارزه ادامه مي دهد، و اگر نتواند خاطرات تلخ را مهار كند، تسليم آنها نخواهد شد، و اگر نتواند اسير بگيرد، اسير نمي شود، و در همين حال كه در ميدان جهاد با اهريمنِ شيطنت است، مي ميرد كه به منزله مرگ در ميدان مقاتله است. اين بيان اجمالي براي روشن نمودن اوضاع نبرد حقّ و باطل در صحنه درون يا بيرون است، البته در قلمرو تشريع. 🔹 امّا در جهت تكوين، جريان جنگ حق و باطل داستان نبرد حُباب و عُباب، نَمْ و يَمْ و زَبَد و آب خروشان و موّاج است كه هرگز مجالي براي تثليث مزبور نبوده و باطل، هرچند كوتاه، قدرت درهم كوبيدن حق را ندارد؛ چه اينكه توان مقابله و استحقاق تساوي با آن را نخواهد داشت. 🔹 اگر لحظاتي باطل خودنمايي كند و چند روزي حاكم شود و با نيرنگ يا زور سلطه پيدا كند، اين گونه از رخدادهاي تلخ يا كيفر الهي است كه براساسِ (كذلك نولّي بعض الظالمين بعضاً) [سوره انعام، آيه 129.]، تنظيم شده است، يا بر پايه آزمون خداست: (ولايحسبنّ الذين كفروا أنّما نُمْلي لهم خيرٌ لأنفسهم إنّما نمْلي لهم ليزدادوا إثماً) [سوره آل عمران، آيه 178.]، و چون كيفر عادلانه خدا حق است و نيز آزمون حكيمانه خداوندي حق است، به استناد اين تحليل، باطل به هيچ وجه در نظام تكوين راه نمي يابد. براي تشخيص حق و باطل، راه هايي است كه به نزديك ترين آنها بعداً اشاره مي شود. ادامه دارد... @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (98) 🔅🔅🔅 ✳️ اصل ششم. نظام هستي، حق مدارانه پديد آمد و حق محورانه ادامه مي يابد؛ در اين مطلب بين قلمرو طبيعت و منطقه فراطبيعت تمايزي نيست. تنها امتيازي كه براي بخش فراطبيعي وجود دارد، اين است كه در آن مرحله برين، اصلاً مجالي براي باطل، هر چند به طور لَحْظه وَ لَمْحه، جهتِ آزمون نيست، زيرا موجودهاي فراطبيعي منزّه از روث عصيان و لوث نسيان هستند و نيازي به امتحان ندارند، ولي موجود طبيعي محتاج به آزمايش است و در امتحان چاره اي جز آميختگي سَرَه و ناسَرَه نيست؛ لذا در بخش طبيعت، وجودِ لحظه اي باطل جهتِ آزمون ضروري خواهد بود. باطل چون ناهماهنگ با حق است، قهراً به نبرد با او مبادرت مي نمايد و سريعاً مَدْموغ و مغزكوب مي گردد و از بين مي رود: (فَيدْمَغُه فإذا هو زاهق) [سوره انبياء، آيه 18.]، و راه سركوب آن در محدوده خارج از هويّتِ انسان يكنواخت نيست و تفصيل آن نيز هدف اين پيام نيست. 🔹آنچه مقصود اصلي ما است، توجه به كيفيتِ مغزكوب نمودن باطل در قلمرو هستي انسان است تا روشن شود، وظيفه ما در پرهيز از هر بطلان گرايي چيست و خطر تهاجم باطل تا كجا است و راه علاج از كاستي هاي اخلاقي كدام است؟ ▪️ طبق اصول گذشته، ساختار هويّتِ انسان بر مدار حق است، اگر كسي باطل را به حريم هستي خود راه داد، ورود بطلان در دل او مانند ورود غذا در ظرف خالي نيست، زيرا ظرف ساختارش براي پذيرش مظروف است، خواه آن مظروف سودمند باشد چون عسل، يا زيانبار باشد چون سمّ، لذا هر دو را يكسان قبول مي كند و هيچ كدام را برنمي گرداند، ليكن ظرف دل و وِعاي هويّت انسان، همانند دستگاه گوارشِ كودكِ غيرمعتاد و نوزادِ سالم است كه اگر شير طيّب بنوشد، آن را مي پذيرد و با آن فربه مي گردد، و اگر مسموم شود و سمّ به خورد او دهند، آن را نمي پذيرد و بالا مي آورد. ▪️ اين تهوّع، نشان باطل بودن سمّ و پيروزي حق، يعني سلامت هاضمه بر غذاي سمّي است كه آن را از حريم خود طرد كرد. در اين بالا آوردن، فرقي بين آشكار و نهان نيست؛ يعني غذاي سمّي بالا مي آيد و كودك سالم آن را تهوّع مي كند، خواه آن غذاي مسموم را در حضور ديگران بلع كند، يا در نهان، چون عامل مهم در بر نتافتن غذاي مسموم، حق طلبي دستگاه گوارش است. ▫️ از اين مثال مي توان به مُمثَّلْ باريافت و آن اينكه فطرت انسان همانند طبيعت وي، ظرفي است ملكوتي با ويژگي حق محوري، اگر خيانت يا خباثتي به درون او راه يافت، در صورت سلامت آن فطرت و صحّت آن هويّت، هرگز دسيسه مسموم و نيرنگ مذموم در آن نمي ماند، بلكه قلب سالم آن را تهوّع نموده، بالا مي آورد و بالاخره از مجاري گفتار، رفتار، نوشتار و... او ظهور كرده و سند خِزي و رسوايي او را ارائه مي نمايد. ادامه دارد... @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (99) 🔅🔅🔅 ✳ اصل هفتم. جريان حق و باطل كه مورد تحليل اين پيام است، غير از جريان ملائم و منافي، نافع و ضارّ و مانند آن است كه از مدار بحث كنوني خارج است؛ هرچند در بسياري از موارد با هم مطرح مي شوند. ساختار آفرينش بر اين است كه برابر اصول علم و حكمت اداره مي شود. 🔹 ممكن است در اين جزر و مدّ، عدّه اي منتفع و بعضي متضرّر گردند. همان طوري كه قوانينِ متقنِ طبّي كه بازگوكننده گوشه اي از اسرار عالمانه طبيعت است، بر اين استوار است كه اگر سمّ مهلكي وارد دستگاه گوارش گردد، اوّل قدرتِ مقاومت و دفاع را از هاضمه سلب مي كند، آنگاه او را از پاي درآورده و هلاك مي نمايد، قواعد مستحكم اخلاق كه طبّ روحاني است، چنين فتوي مي دهند كه اگر اعتقاد سوء و اخلاق زشت از نصابِ قابل تحمّل گذشت، شئون عقل نظري و عملي را تباه مي كند و مايه هلاكت آن مي گردد؛ (ليَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيّنةٍ).[ سوره انفال، آيه 42.] 🔹 در اين حال، شخص معتقدِ به كفر و نفاق، يا مبتلا به خدعه وخيانت، حياتِ معقول خود را از دست مي دهد و از جهت فقدان كمال انساني مي ميرد. چنين رخدادي حق است، نه باطل؛ يعني پيروزي قوي بر ضعيف و هلاكت تن پرور معتاد و ملحد حق است، نه باطل؛ چه اينكه سُلطه ميكروب سمّي بر سلامت انسان بي باك در حفظ صحت و رعايت بهداشت، حق است، نه باطل؛ (...وإن يُهْلِكون اِلّا اَنْفُسَهم)[ سوره انعام، آيه 26.]. حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «ما هَلَك امرُءٌ عَرَفَ قَدْرَه» [نهج الفصاحه، ج2، ص1051.]؛ هر كس كه قدر خود را شناخت، هلاك نشد. 🔹 كينه توزي و بُغْض پروري نسبت به برادر ايماني به مثابه تيغ كردن جوانه نورس بوته دين است و هرگز نمي گذارد كه آن بوته ضعيف رشد كند. سرانجام چنين كاري جز افسردگي و پژمردگي و خشك شدن، آينده ديگري نخواهد داشت؛ «دَبَّ إليكم داءُ الاُمَم قَبْلكم، الحَسَد والبغضاءُ هي الحالِقَة، حالِقَةُ الدِّينِ لاحالِقَةُ الشَعْر» [همان، ص884.] ؛ يعني كينه يك ديگر، به منزله تيغ كردن است، البته نه تيغ كردن مُو، بلكه تيغ كردن بوته دين. 🔹 در اين حال، شخص كينه توز حيات معنوي خود را در اثر سلطه بيماري اخلاقي از دست مي دهد و مي ميرد، و چنين رخدادي حق است، نه باطل؛ يعني مسلّط شدن قوي بر ضعيف و هلاكت تبه كار فرومايه حق است در نظام تكوين. 🔹 ممكن است در نظام تشريع مسئول يا مسئولاني قصور يا تقصيري روا داشته و از نظر حقوقي يا فقهي، متعدّي يا عاصي تلقّي شود و مورد حكم خاص قرار گيرد؛ غرض آن است كه حق و باطل غير از نافع و ضارّ است اوّلاً، و آنچه از اين عنوان در نظام تكوين مطرح است، با آنچه در نظام تشريع طرح مي شود، تفاوت دارد ثانياً، و مسئول بودن برخي مانع نفوذ قوانين تكويني در طبّ بدن و طبّ روح نخواهد شد ثالثاً، و اوّلين مسئول براي حفظ صحتِ بدن و سلامتِ روح، خودِ شخص مكلّف است رابعاً، و جامعه وظيفه خاصي براي نجات نابخردان دارد خامساً؛ رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «خُذوا علي أيدي سفَهائكم» [نهج الفصاحه، ج1، ص267.]؛ دست سفيهان را بگيريد، و فرمود: «اِصرم الأحمق» [نهج الفصاحه، ج1، ص267.]؛ احمق را منقطع كن. 🍁🍁🍁 🔅به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (100) 🔅🔅🔅 ✳ اصل هشتم. قرآن حكيم كه از حق نازل شد و بر دل حق مدار فرود آمد و هبوط آن نيز حق محورانه بود، به طوري كه نه در مبدأ فاعلي و نه در مبدأ قابلي، و نه در مسير فرود و طريق نزول، آسيب آميختگي به بطلان در آن راه نيافت: (بالحق أنزلناه وبالحق نزل) [سوره اسراء، آيه 105.]، (نزل به الروح الأمين عَلي قلبك لتكون من المنذرين) [سوره شعراء، آيات 193 ـ 194.]، هرچند معارف حق را تبيين مي نمايد، ولي چون تذكيه علمي را با تزكيه عملي همراه مي كند و تَذْهِيِه[الذَّه: ذكاء القلب وشدّة الفطنة]دل را با تضحيه نفس هماهنگ مي سازد، لذا هم در جهت كمال، ضمن تحليل معناي آن به معرّفي كامل ها مي پردازد، و هم در سَمْتِ نقص، ضمن تشريح مفهوم آن به ارائه ناقص ها مبادرت مي نمايد، و در اين راستا، گذشته از برهان عقلي و گزارش شواهد حسّي و تجربي، به تمثيل ادبي عنايت مي نمايد، زيرا مَثَلْ سهم خاص خود را در ادبيّات قرآني دارد. ▫ به عنوان نمونه، برخي از امثال قرآن پيرامون بطلان و باطل گرا ارائه مي شود؛ باطل همانند كف طبيعي پديد آمده از سيل است و نظير كف صنعتي حاصل شده از طلا يا نقره گداخته است: (فَاحْتَمَل السيلُ زبداً رابياً وممّا يُوْقِدُون عليه في النار ابتغاء حليةٍ أو متاعٍ زَبَدٌ مِثْلُه كذلك يضرب الله الحقّ والباطل).[ سوره رعد، آيه 17.]باطل شبيه خانه عنكبوت است كه باطل گرا و بيگانه پرست آن را براي ترقّي خود اتخاذ كرده است؛ (وإنّ اَوْهَن البيوت لَبَيْتُ العَنْكَبوت)[ سوره عنكبوت، آيه 41.]. باطل نظير خانه بنا نهاده بر لبه مكان خاصي است كه زير آن را سيل برد و خالي كرد و ايستادن روي آن همان، و سقوط به تحت آن همان. مضافاً به اينكه زير آن جايگاه فرو ريختي، جهنم سوزان تعبيه شد؛ (...اَمّن اَسَّسَ بنيانه علي شَفا جُرُفٍ هارٍ فَآنهارَ به في نارِ جَهَنَّمَ).[ سوره توبه، آيه 109] خانه بطلان يا مانند بيت عنكبوت است كه صدر و ساقه آن سست است، يا شبيه خانه بي پايه است، هر چند سقف و ديوار آن محكم باشد، بر خلاف خانه حق كه هم تار و پود نسيج آن و ابزار و وسايل ساختماني آن مرصوص است و هم پايه دارد و بر جايگاه مستحكم قرار گرفته است، لذا پايدار خواهد بود؛ (إنّ الله يُحِبّ الذين يُقاتِلونَ في سبيله صفّاً كانّهم بنيانٌ مرصوصٌ).[ سوره صف، آيه 4.] بدانديشان كژراهه رو را از نظرِ ضعفِ فكر، همانند حمار مي داند: (كمثل الحمار يحمل أسفاراً) [سوره جمعه، آيه 5.]و در جهت درندگي و تهاجم به جان و مال و عِرض ديگران، شبيه كلب مي شمارد: (كمَثَل الكلب إن تحمل عليه يلهث أو تتركه يلهث) [سوره اعراف، آيه 176.]؛ بنابراين، از نظر تمثيل، وضع باطل و مبطل به خوبي آشكار شد. ▫ براي تشخيص حق و باطل راه هاي فراوان علمي وجود دارد، ولي براي خود شخص بهترين راه، سالم نگهداري قلب است كه مرجع فتوا در اين موارد است. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «...البِرُّ ما اطْمأنّ به الصدر والإثم ما تردّد في الصدر وجال في القلب واِنْ اَفتاك الناسُ واَفْتُوك» [وسائل الشيعه، ج27، ص166.]؛ نيكي آن است كه دل به آن آرام گيرد و گناه آن است كه در آن مضطرب باشد؛ پس پيمبر گفت استفتوا القلوب...گرچه مفتيتان برون گويد خُطُوب[مثنوي معنوي، دفتر ششم، بيت 380.] ▫ پيام را با تقدير مجدّد، به نيايش ختم مي كنيم: پروردگارا! نظام اسلامي، مقام معظم رهبري، مراجع تقليد، حوزه و دانشگاه، دولت و ملت و مملكت و جوانان، به ويژه دانشجويان را در ظلّ ولي عصر(عج) حفظ فرما! ارواح مؤمنان، امام راحل و شهدا را با انبيا محشور فرما! 🍁🍁🍁 🔅به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. 💻به کانال قرآنی رحیق بپیوندید @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (101) 🔅🔅🔅 ▪ دانشگاه هم منبع دانش هاي گونه گون است و هم مخزن آن؛ به طوري كه قلمرو صدور دانش بعد از جوشش، اعمّ از داخل و خارج است؛ چه اينكه منطقه اختران آن بعد از پذيرش، اعم از درون و بيرون است. اختران پرفروغ دانشگاهي فراميهني فكر مي كنند، زيرا علم موجودي است سپهري و همانند نجوم آسمان مشرق و مغرب را روشن مي كند و سبب اصلي چنين نگرشِ جامعي، رشته هستي علم از يك سو و تجرّد عالم از سوي ديگر است؛ نه در شناسنامه علم مُهرِ اقليم خاص ثبت شد، و نه در هُويّتنامه عالِمْ خاتَم مرز و بوم مخصوص زده شد. ▪ اكنون كه هم دانش و هم فطرت دانش پژوه و روح ملكوتي انديشمند، همانند شجر طوباي زيتون هسته مركزي باغ عقل و عدل اند كه نه شرقي است و نه غربي، رسالت دانشگاه، هم در خيزش و رويش، هم در پذيرش و پالايش، در جامع نگري و شرح صدر و نيل به معالي امور و رهايي از سفساف آنها است تا جهاني سازي را وقف ديگران نداند و دلمايه الهي خويش را به دست نسيان نسپارد و در صحنه انساني خود را همسان ديگران بداند، به طوري كه هم از گزند افراطِ خودبرتربيني مصون باشد، و هم از آسيب تفريطِ خودكم بيني محفوظ بماند و اعتماد به نفس و خودكفايي را با غرور و غفلت اشتباه نكند و فروتني را به فرومايگي مبدّل ننمايد و از اقسام مغالطه در هويّت شناسي در امان باشد. ▪ رهنمود قرآن حكيم هماره بر رعايت اعتدال در امور است، زيرا خداي سبحان اقتصاد و ميانه روي را صريحاً تدوين و ارائه كرد؛ (...وعَلي الله قَصْدُ السبيل)، هرچند عدّه اي جائرانه كژراهه مي روند؛ (ومنها جائرٌ) [سوره نحل، آيه 9.]، و ليكن مقتصدان و ميانه روهاي هر گروهي و هر كيش و آييني شايسته تقديراند؛ (منهم أُمّةٌ مقتصدة)، چنانكه تندروان در هر مرامي درخور نكوهش؛ (...وكثيرٌ منهم ساء ما يعملون).[ سوره مائده، آيه 66.] ▪ فضاي حاكم بر دانشگاه، بعد از استقرار بر پايه عدل و رهايي از تقدّم بر ولايت اهل بيت وحي(عليهم‌السلام) و نجات از تأخّر و عقب افتادگي از آن، هماهنگ با هدايت و حمايت ويژه آن، هم وراثت از رهبران ديني را در نشر مآثر كتاب آسماني و حكمت حفظ مي نمايد، و هم در گسترش آثار تزكيه نفوس، و هم وظيفه خويش را گشودن در به روي افكار ناب بشري و پذيرش ره توشه انديشه هاي انساني كه آنها نيز چيزي جز افاضه معلّم غيبي نخواهد بود، مي داند تا آنچه خود مي داند، بدون ضِنّت به دانش پژوهان ديگر عطا كند و آنچه خود نمي داند، بدون تعلّل از انديشوران ديگر اخذ نمايد. ▪ و اين تعاطي متقابل، آيين جهاني انديشيدن و منطقه اي زيستن را به همگان منتقل مي كند تا وسعت چشم انداز علمي مستلزم چشم طمع دوختن به ذخائر ديگران نباشد و سِعَه نگرش دانشوري سبب بدچشمي نگردد، زيرا خداي سبحان، نه تنها از خيانت هاي گونه گون چشم به معاني مختلفِ آن آگاه است؛ (يَعْلَم خائنَة الاَْعْيُن)، بلكه از آنچه در نهان خانه دل مي گذرد، باخبر است؛ (وما تُخْفي الصدور)[ سوره غافر، آيه 19.]. به هر تقدير تا جامعه، جام جهان نما نشود و از جام جم ننوشد، جهاني شدن سخت سست بنياد است؛ او زتو داند آنچه در دل توست زانكه او خالق دِل و گِل توست [حديقة الحقيقه و شريعة الطريقه، ص103.] ستد و داد را مباش زبون مرده بهتر كه زنده و مغبون مرد باشي به گاه بيع و شِري از ثُريّا نيوفتي به ثَري[همان، ص307.] 🍁🍁🍁 🔅به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. 💻به کانال قرآنی رحیق بپیوندید @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (102) 🔅🔅🔅 ✳ اصل دوم. نهاد محترم ولي فقيه كه مسئول سوق انديشه به صَوْب انگيزه و انقياد گرايش در برابر دانش ناب است، بايد جمع ميان علم نظري و عقل عملي را نهادينه كند تا بهره بهينه از فضاي دانشگاهي ميسور دانشگاهيان عزيز شود. استاد در تعليم، تدوين و هدايت فكري كامياب گردد و دانشجو از برنامه هاي جامع درسي و شكوفايي روحي سيراب شود تا سراب استعمارسياه را سرِ آب تمدّن سَرَه به حساب نياورد؛ دور است سَرِآب از اين باديه هشدار تا غول بيابان نفريبد به سَرابَتْ[ديوان حافظ.] و نه گوش به صفيري كه از خانه صياد مي آيد برون، فرا دهد و نه چشم به مار خوشرنگ فرنگ بدوزد و نه به تعبير حضرت ختمي مرتبت به عِفريتِ نفريت كه مبغوض ترين خلق خداست، اعتنا كند.[ نهج الفصاحه، ج2، ص1038.] ▫ براي دستيابي به چنين مقصد سامي، صدري مشروح لازم است كه شارح آن همان فاطرش است؛ چه اينكه فاطر آن همان خداي الهام بخش است كه با تعبيه تقواي صالحان و جدا ساختن آن از مرز طغواي طالحان، روح انساني را مستوي الخلقه كرد و در اين زمينه چنين فرمود: (ونفسٍ وما سوّاها فَألْهَمَها فجورها وتقواها).[ سوره شمس، آيات 7 ـ 8.]شرح صدر كه مهم ترين جانمايه رهبران الهي است، مورد درخواست حضرت موساي كليم(عليه‌السلام) بود؛ (رَبّ اشرح لي صدري)[ سوره طه، آيه 25.]. خداي سبحان به منظور براندازي نظام سلطه، استعباد، استبداد و استثمار آل فرعون، اين خواسته را همراه با سائر خواسته هاي برخاسته از نياز ضروري امامت وخلافت به او عطا فرمود و آن حضرت را با تعبير نمكينِ (قد أُوتيتَ سؤلك يا موسي) [سوره طه، آيه 36.]، مجهّز و ضمناً مسرور فرمود. ▫ همين كرامت، يعني برخورداري از صدر مشروح، از موهبت هاي ابتدايي حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بود و عبارت آهنگينِ (اَلَم نشرح لك صدرك) [سوره شرح، آيه 1.]، مژده چنين گشايشي را به همراه دارد. كسي كه جام شرح صدر نوشيد و جامه صدر مشروح پوشيد، بر سرير نور الهي نشسته است و پايه نوراني و مايه نورافكني خواهد داشت؛ (اَفَمَنْ شَرَحَ الله صَدره للاسلام فهُو عَلي نورٍ من ربّه).[ سوره زُمَر، آيه 22.] ▫ اين سرمايه والا براي رسالتي برين است، زيرا حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم براي تفسير حقائق و شرح آنها انتخاب شد و چنين سِمَتي بدون چنان سِعَه وجودي ميسور نخواهد بود. اميرمؤمنان(عليه‌السلام) درباره اصطفاي رسول گرامي براي چنين مقصد عالي فرموده اند: «...ورسولُهُ المجتبي مِنْ خلائقه والمُعْتامُ لشرح حقائقه والمختصُ بعقائل كِراماته».[ نهج البلاغه، خطبه 178.] ▫ عالمان دين كه هر يك در اثر جمع بين علم و عقل، تركيب صلاح دانش و فلاح منش، وارثان انبياي الهي اند، لازم است مشروح الصدر بوده،و به لوازم لذيذ آن ملتزم باشند، وبارزترين نشان شرح صدر، تجافي از دار غرور و اِنابه به سوي دار خلود است. اين دنياگريزي و آخرت گروي آن چنان جاذبه دارد كه صد قافله دلِ دانشجويي كه گمشده خويش را در صحابه اين كِسوَه و در اصحاب اين جامه مي جويد، او را كو به كو صدا مي زند: «اَيْنَ وارث الأنبياء» وچون تبلوري از آن را در امام راحل)قده( ديدند يا شنيدند، هم اكنون تشنه آن كوثرند: جانا زمي عشق يكي قطره به دل ده تا در دو جهان يك دل بيمار نماند ▫ اگر راهنماياني كه با سيرت و سنت نَبوي و عَلَوي مزين اند، با بَنان و بَيان خويش فضاي دانشگاه را معطر نمايند، كاروان دانشجويي ره به كوي محبوب حقيقت مي برد و محقّقانه دانش پيدا مي كند و متحقّقانه گرايش مي يابد و نغمه آشنا مي شنود و مترنّمانه چنين انشاد مي نمايد: زِلاف فتنه تاتار كم كن زناف آهوي تا تار برگو برو پهلوي قصرش خانه اي گير كه تا ايمن شوي از درد پهلو از او يابد طَرَب هم مست و هم مي از او گيرد نمك هم رو و هم خو[ديوان شمس تبريزي.] 🍁🍁🍁 🔅به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. 💻به کانال قرآنی رحیق بپیوندید @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (103) 🔅🔅🔅 ✳ اصل سوم. نهاد عزيز دانشجويي كه بخش وسيعي از اين پيام، محاوره فرهنگي با آن است، مهم ترين عناصر فعّال دانشگاه را در اختيار دارد. كاميابي چنين بنيان مرصوصي در جمع بين نياز مصرف و ناز توليد است كه هر دو صفت، سِمَت رسمي نسل جوان است، زيرا وي هم محتاج بهره وري از ميراث فكري پيشگامان علمي كشور است و هم مشتاق تكميل نقص سَلَف و تتميم كمبود آن، و هم مسئول تصحيح عيب به جا مانده از عهد كهن، و هم مأمور ابتكار و فنّ آوري. ▫ اگر دانشجويان عزيز تنها پاس دارنده محصول فرهنگي گذشته باشند، بوي بايگان بودن و غبار مصرفي به بار آمدن و گرد كهنه دوستي او را فرسودگي آورده و افسرده مي كند. توقف و ايستايي سبب رنجوري هر متحرّك پويا است. ▫ بنابراين، چاره اي جز توليد علم و ابداع انديشه در شئون متنوع آن نيست. چنين كاري هم ممكن، و هم واقع شده است؛ سند آن امكان و مدرك اين وقوع، گذشته از مشاهده و آزمون، اين است كه فيض خداي عليم و فوز خداي حكيم مخصوص عصر و مصر معيّن نبوده، و موقوف نسل خاص نخواهد بود، بلكه چونان خورشيد بر همگان مي تابد و همچون باران بهار بر همگي مي بارد؛ تنها منزويان متعمّد و متحاشيان متمرّد از آن تابش و از اين بارش محروم اند، زيرا نه شعاع آفتاب مسئول روشن نمودن زاويه نشين است و نه ريزش باران مأمور طراوت بخشيدنِ حاشيه گرا. اين بيان لطيف پيام مزبور را به خوبي ابلاغ مي نمايد كه «اِنَّ لربّكم في أيّام دَهْرِكم نَفَحاتٍ اَلافَتَعَرَّضوا لَها».[ بحار الانوار، ج68، ص221.] هرچند نوآوري و مظهر خداي بديع شدن و ترقّي را بر توقّف ترجيح دادن در مسائل عقلي محض و نيز پايين تر از آن، مانند دانش رياضي بسيار سخت است، ولي در مطالب حسّي و تجربي و نتايج مادّي آن ميسور است. چون پيشينيان رشته تجربي با حصر عقلي و انسداد راه جديد روبه رو نشدند و هرگز زبان تجربه لسان حصر و انسداد نيست، زيرا يافتن يك اثر سند عدم اثر ديگر نخواهد بود؛ اجتماع چند اثر براي يك موضوع نه مستحيل است و نه مستبعد. ▫ بنابراين، مي توان با سبد آزمون تازه سند اثر نو را ارائه كرد و اين مطلبي است كه اگر كسي اين كار را نداند، به انكار آن مبادرت كرده، و دائمي المصرف مي ماند و از ظهور اسم مبارك مُبْدِع بي نصيب مي شود. دانشجويان عزيز آگاهند كه جامعيت انسان در اين است كه او از يك سو همانند موزه هاي ارزشمندِ عتائقِ اقوام و ملل است كه هر چه ديگران عرضه نمودند، وي گردآوري كرد و در بهره وري از ره آورد صناعي و طبيعي همنوعان، سهيم در خردورزي آنان شد و اين استمداد را وَهن تلقي نكرد، زيرا آنها نيز مجاري فيض خداي بديع اند و هر چه در مائده كتاب يا مأدبَه كتيبه بشري نوشته شد، از قلم قضاي الهي گذشت؛ (ما بِكُم مِنْ نِعْمةٍ فَمِن الله).[ سوره نحل، آيه 53.]و از سوي ديگر، همسان معدن هاي گرانبها است كه در نهان خويش سرمايه هاي مكتوم و گوهرهاي مختوم دارد كه بايد با پژوهش دروني و كندوكاو روحي و قلبي، مستورها مشهور شوند و مُهر شده ها به مَه رويي مِهرباني كنند و از چاه كنعان برآيند و به جاه مصر تمدّن تكيه زنند و آنچه در حديث نبوي نهفته است؛ «الناسُ معادن كمعادنِ الذَّهَبِ والفضّة» [الكافي، ج8، ص177]، با سر انگشتان هنرمند پيامبران(عليهم‌السلام) شكوفا گردند و سبب تحقّق حديث عَلَوي شوند؛ «...ويثيروا لهم دفائن العقول».[ نهج البلاغه، خطبه 1.] در خلايق روح‌هاي پاك هست روح‌هاي تيره‌ي گِلْناك هست اين صدف‌ها نيست در يك مرتبه در يكي دُرّ است و در ديگر شبه واجب است اظهار اين نيك و تباه همچنانكْ اظهار گندم‌ها ز كاه بهر اظهار است اين خلق جهان تا نماند گنج حكمت‌ها نهان كنت كنزاً گفت مخفيّاً شنو جوهر خود گم مكن اظهار شو [مثنوي معنوي، دفتر چهارم، ابيات 3029 ـ 3025.] ▫ تفاوت اصيل ظاهر و مظهر در اين است كه ظاهر، يعني خداي سبحان، كمالِ نامحدود و بالفعل خويش را طبق حكمت اظهار مي كند و مظهر، يعني انسانِ صالحِ سالك كه خليفه خداست، كمالِ محدود و بالقوه خود را طبق حاجت استظهار مي نمايد و آن مبدئي كه قوّه را به فعليّت مي رساند، همان خدايي است كه همه نعمت ها و نعمت هاي همگان، از آغاز تا انجام از ناحيه او است. 🍁🍁🍁 🔅به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. 💻به کانال قرآنی رحیق بپیوندید @rahighemakhtoom