عزیزانی که مایلندازاول رمان لیلای توبه بخوانند قسمت های رمان بالای صفحه ی کانال سنجاق شده
اینم بخاطر شما عزیزانی که رمان رو دنبال میکنید
چهره ی خیالی توبه بن حمیر
نقش اول رمان لیلای توبه
همینجوری سرسرکی وعجولانه کشیدم😊
نقاش:خودم
@rahimiseyed
رمان #لیلای_توبه_قسمت_دوازدهم
موضوع:عاشقانه
توبه نامه را مقابل چشمانش گرفته بود و میخواند پنج شش نفر پشت سرش نشسته وبه او نگاه میکردند پسرسلمان به مسلم نگاه کرد وآهسته گفت:فکر میکنی موافقت کند؟
مسلم شانه بالا انداخت و گفت:نمیدانم محمد توبه عجیب ترین آدمی است که غیر قابل پیش بینی است او بشدت لجباز است شاید به خاطر لج بازی تا جهنم هم برود
یونس که مشاور پسرسلمان بود آهسته در گوش پسرسلمان گفت:خدا کند موافقت کند وگرنه علی الظاهر ما را قدرت مقابله با او نیست
پسرسلمان با آرنج زد به پهلوی یونس،یونس ساکت شد
توبه نامه را بست و رو به جمع کرد و گفت: بفرمایید ازخودتان پذیرایی کنید
عبدالله نگاهی به توبه کرد توبه با یک لبخند به عبدالله نگاه کرد و آمد در کنار جمع نشست
خالد سینی پر از آجیل را میچرخاند پسرسلمان به توبه چشم دوخت و گفت:جسارت است جناب توبه نامه را خواندید؟
_آری پسر سلمان خواندم چیز تازه ای نبود این درخواست همیشگی شماست
اسماعیل پرسید:مگر چه نوشته جناب توبه؟
توبه نامه را به مسلم داد و گفت:بده به اسماعیل تا بخواند این صحبت ها مال امروز و دیروز نیست پسر سلمان سالهاست شما منطقه ی خودتان را دارید وما منطقه ی خودمان قبل تر هم گفته بودی که بیایید با هم راهزنی کنیم که من موافق نبودم حالا هم حرف همین است
_اگر موافقت نشود منطقه ها از هم پاشیده خواهدشد
توبه از جا برخاست و گفت:من را تهدید میکنی بی پدر؟
پسر سلمان چشمانش گرد شد و گفت:نه جناب توبه به خدا نه قصد تهدید نداشتم فقط خواستم ببینم پای بند به منطقه هستید یا نه
توبه جای خود نشست و گفت: معلوم است که پایبندم توبه بن حمیر قولش را با خونش امضا میکند ولی تو هم این را بدان اگر توبه میخاست منطقه را زیر پا بگذارد تا کنون هزار بار قبرت را هم با خاک یکسان کرده بود
محمد پسر سلمان بسیار خشمگین شد و جرات نداشت سخنی بگوید
توبه به اسماعیل اشاره کرد وگفت:نامه را به آنها بده
پسر سلمان نامه را گرفت و به توبه نگاه کرد توبه به تسبیح دانه درشتی که دردست داشت نگاه میکرد و گفت: پیمان ما همان پیمان قبلی است منطقه ها جدا اما اگر دشمن مشترکی داشتیم هردو با هم حمله میکنیم
_آخر درنامه از جنگ نزدیک با حاکم گفته بودم سخنی نگفتید
_نه هیچجنگی با کسی ندارم یعنی آنقدر حوصله ندارم که بخواهم جنگی کنم جنگشود این کاروان بی سر پناه میمانند
پسر سلمان سکوت کرد توبه از جا برخاست تا از خیمه خارج شود، به دمنوش ها اشاره کرد و گفت:دمنوش هایتان را بخورید من باید به خارج از خیمه بروم
سپس توبه از خیمه خارج شد
#####
دور آتش نشسته بودند ابراهیم گفت:بااین اوصاف ما به حداقل دویست نفر آدم جنگ آور محتاجیم
اسماعیل پوست تخمه از دهانش درآورد و روی آتش ریخت و گفت: دویست نفر که کاری ندارد جنگ های قبلی بیش از پانصد نفرداشتیم
توبه همانطور که چند ریسمان به هم میبافت گفت: این مکرم گور به گوری هنوزنیامده؟
اسماعیل با خنده صدا زد: انگار از زنها حسابی بی خبری پسر حمیر! وقتی کنیزی را در بر داشته باشی محال است به این زودی ها به مخفیگاه برگردی
_هرچه گفتی درست ولی مکرم امروز وعده داشته با عده ای از اراذل دور و برش صحبت کند او گفته بود پنجاه نفر را میتواند تضمین کند
مسلم با جدیت گفت:اصلا من مانده ام وقتی در به در دنبال افراد میگردیچرا پیشنهاد پسر سلمان را نمیپذیری مرد؟
ابراهیم گفت: پسر سلمان با ما باشد حداقل سیصد نفر به ما اضافه میشوند
عبدالله که ایستاده بود و به آنها نگاه میکرد گفت:پسر سلمان سابقه ی خوبی ندارد نه جنگآور هایش جنگیدن بلدند نه خودش حرف شنوی دارد
مسلم کماکان به توبه چشم دوخته بود و گفت:جوابم را نگرفتم توبه
توبه اینبار غضبناک به مسلم نگاه کرد و گفت:های مسلم یادت رفته با که صحبت میکنی؟
مسلمنگاهش را گرفت و به آتش چشم دوخت و گفت:نه توبه فقط خواستم علتش را بدانم
_یادم نمی آید به کسی علت کارهایم را بگویم و یادم نمی آید کسی از افرادم علت کارهایم را بپرسد همه گوشوچشم بوده اند
_بله حق داری درست میگویی
توبه ریسمان بافته شده را جلو مسلم انداخت و گفت:بیا گردن کشِ گردن شکسته بباف ببینم چقدر عرضه داری
مسلم ریسمان را برداشت و مشغول بافتن شد
عبدالله گفت:حالا واقعا چرا نامه ی پسر سلمان را ردکردی؟
توبه با تعجب و غضب نگاه عبدالله کرد
همه از این جسارت عبدالله ونگاهتوبه خنده یخود را پنهان کردند
توبه هم لبخندش زیر سبیل بلندش دیده نشد
_ببین عبدالله پسرسلمان همیشه منطقه اش را مشخص کرده بود حالا وقتی که دم از یک پارچه شدن ما میزند شک نکن نقشه ای خطرناک است
ابراهیم از سرما خودش را جمع کرده بود سرش را بلند کرد و گفت:فی المثل چه نقشه ای دارد توبه؟
ابراهیم از سرما خودش را جمع کرده بود سرش را بلند کرد و گفت:فی المثل چه نقشه ای دارد توبه؟
_نقشه را نمیدانم ولی بوی جنایت و بوی همدستی با حاکم را استشمام میکنم
توبه تاملی کرد و گفت:گمان میکنم حاکم عمدا او را اجیر کرده تا با ما متحد شود و بعد حرکات و سکنات ما را زیر نظر بگیرد.
اسماعیل قولنج کمرش را شکست و گفت: پس بااین حساب باید مخفی گاهمان را عوض کنیم
توبه سرش را تکان دادوگفت:آری فکرش را کرده ام عوض میکنیم اما بعد از حمله به کاروان حاکم
اسماعیل با خنده گفت:فکر همه جارا کرده ای مرد انگار در زرنگی بی نظیری توبه
توبه از جا برخاست تا به خیمه رود مسلم صدا زد حالا کی قرار است با کاروان حاکم درگیر شویم؟
_بزودی مسلم تقریبا هشت روز دیگر
خالد برخاست و دنبال توبه رفت توبه واردخیمه شد خالد پرسید:پی چه میگردی؟
_پی قلم ومرکب میخواهم نامه ای بنویسم
_نامه؟ برای که؟
توبه به خالد نگاه کرد وآهسته گفت:برای لیلا
به قلم : #سید_محمد_تقی_رحیمی
#شرعا_و_قانونا_کپی_از_رمان_جایز_نیست
@rahimiseyed
عدم رفاقت با پنج نفر:
👇👇👇👇👇
امام زین العابدین علیه السلام به فرزندش (امام محمد باقر علیه السلام) فرمود:
– فرزندم! با پنج کس همنشینی و رفاقت مکن:
✅از همنشینی با (دروغگو) پرهیز کن؛ زیرا او مطالب را برخلاف واقع نشان می دهد. دور را نزدیک و نزدیک را به تو دور جلوه می دهد.
✅از همنشینی با (گناهکار و لاابالی) بپرهیز؛ زیرا او تو را به بهای یک لقمه یا کمتر از آن (مثلا به یک وعده لقمه) می فروشد.
✅از همنشینی با (بخیل) پرهیز نما؛ که او از کمک مالی به تو آن گاه که بسیار به او نیازمندی، مضایقه می کند. (در نیازمندترین وقتها، تو را یاری نمی کند.)
✅از همنشینی با (احمق) (کم عقل) اجتناب کن؛ زیرا او می خواهد به تو سودی برساند ولی (بواسطه حماقتش) به تو زیان می رساند.
✅از همنشینی با(قاطع رحم) (کسی که رشته خویشاوندی را می برد) بپرهیز؛ که او در سه جای قرآن (۳۸) مورد لعن و نفرین قرار گرفته است.
📚داستان های بحارالانوار ، ج ۲ ،داستان۳۴
♦️
#نکته #حدیث #سخن #روایت #رفیق #رفاقت
#کشکول_مذهبی
@rahimiseyed
عواقب وخیم بی توجهی به نماز:👇👇👇👇👇
شکی نیست که بی اعتنایی به نماز گناهی است بزرگ. خداوند در قرآن کریم کسانی را که به نماز بی توجه هستند تهدید میکند :«فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»1 ؛ پس وای بر نمازگزاران آنان که از نمازشان غافلند.
بنابراین شناسایی مصادیق این تحقیر ناپسند، مقدمه پرهیز از این عصیان نابخشودنی است. عناوین زیر از مصادیق سبک شمردن نماز است.
👇👇👇👇👇
@rahimiseyed
الف) تأخیر نماز: امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیهی شریفهی قرآن، که در ارتباط با مذمت بی اعتنایی به نماز نازل گردیده است میفرماید:
تاخیر الصّلاه عن اوّل وقتها لغیر عذرٍ 2 ؛ مراد از بی اعتنایی به نماز، «تأخیر آن از اول وقت بدون عذر است.
البته روشن است که مراد از عذر، ضرورتی است که بصورت اورژانسی پیش آید و قابل تأخیر نباشد و الاّ باید به کار گفت نماز دارم نه به نماز بگوییم کار دارم.
#ادامه_دارد
#نماز #عبادت #منبر_آماده #منبر_ده_دقیقه_ای #منبر_بیست_دقیقه_ای
#حدیث #سخن
@rahimiseyed
ب) عدم رعایت آداب آن در خلوت:
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین میفرماید:
من احسن صَلَوتَهُ حین یَراهُ النّاسُ و أَساءَها حینَ یَخلُوا فتلک استهانهٌ ؛
آن کس که در مقابل مردم با دقت نماز بخواند و در خلوت بدون دقت نماز گزارد به نماز بی اعتنایی کرده است.
مروری بر نمازهای خلوت و جلوت ما، روشن مینماید که آیا احترام و توجه ما به نماز بیشتر بوده است یا به ناظران صحنهی نماز.
#سخن #حدیث #حکمت #نماز #عبادت
#منبر_آماده #منبر_ده_دقیقه_ای #منبر_بیست_دقیقه_ای
#کشکول_مذهبی
@rahimiseyed
#ادامه
✅✅✅✅✅
ج) فراهم نکردن مقدمات نماز قبل از اذان: در روایت دیگری میفرماید:
کسی که وضوی نماز را تا وقت اذان به تأخیر اندازد او به نماز بی اعتنایی کرده است. آری کسی که به کار اهمیت میدهد، قبل از رسیدن وقت آن، مقدمات انجام آن را فراهم میکند. کدام ملاقات و میهمانی است که وقت آن فرا رسیده باشد و ما هنوز در فکر پوشیدن لباس و یا آماده کردن شرایط آن باشیم؟!
#سخن #حکمت #روایت #حدیث
#نماز #عبادت #منبر_ده_دقیقه_ای #منبر_آماده #منبر_بیست_دقیقه_ای
@rahimiseyed