eitaa logo
ستاد راهیان نور
1.6هزار دنبال‌کننده
273 عکس
59 ویدیو
2 فایل
🔹️ستاد راهیان نور ستاد شهید صیاد شیرازی ستاد شهید حسن باقری | وب سایت | www.rahiyannoor.ir | ایتا | @rahiyanoor |سروش | sapp.ir/rahiyannoor.ir 09122513824(ستادشهید صیاد شیرازی) 09126540865(ستادشهید باقری) ارتباط با ادمین کانال: @shahid_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹شهید صیاد شیرازی تأکید می کرد که هر کاری را با وضو انجام بدهیم چرا که در آن صورت چنین کاری باعث رضای حضرت حق است، هر بار که وضوی خود را تازه می کرد با خنده می گفت: این وضوی تازه نماز خواندن دارد. آنگاه دو رکعت نماز حاجت می خواند و در برابر خداوند خاضع بود و بندگی می کرد و بزرگترین مشکلات را به راحتی پشت سر می گذارد... 🔸راوی:همسر 🆔 @rahiyanoor 🌐 www.rahiyannoor.ir 📱instagram.com/rahiyannoor.ir
در طول پنج سال زندگی حسین فقط سه سال آن را در کنار ما بود. حسین خیلی به مسائل شرعی اهمیت می‌داد. قبل از پیروزی انقلاب برای خانه تلویزیون و رادیو نخرید. وقتی از او علتش را پرسیدم گفت: «اسلامی نیستند.» در سال ۱۳۶۰ من در مدرسه تدریس می‌کردم که حسین یک قرآن به من هدیه داد. روی آن نوشت: «اهداء می‌نمایم به همسرم تا فرزندانمان و فرزندان اسلام را با این کتاب آسمانی آشنا و طبق موازین و اصول آن، تعلیم و تربیت کند و معلم اسلام باشد و این تنها وصیت من است» حالا هر بار که به قرآن می‌نگرم چهره‌ی حسین در مقابل چشمانم قرار می‌گیرد و سفارشاتی که برای تربیت دو فرزند دخترش داشت. و از خدا می‌خواهم تا بتوانم به صورت شایسته این وظیفه را انجام دهم. راوی:همسر 🆔 @rahiyanoor 🌐 www.rahiyannoor.ir 📱instagram.com/rahiyannoor.ir
وقتی عزاداری می‌کرد، در حال خودش نبود. حتی گاهی از هیأت برمی‌گشت، ولی باز هم در حال و هوای عزاداری بود. یک بار که از هیأت برگشت، دیدم لب‌هایش خشک و سفید شده. گفت: مامان خیلی تشنه‌ام گفتم: این همه آب و شربت پخش می‌کنند، چرا نخوردی؟ چرا به خودت ظلم می‌کنی؟ گفت: مامان مگر امام حسین(علیه السلام) با لب تشنه به شهادت نرسید؟🌷 🆔 @rahiyanoor 🌐 www.rahiyannoor.ir 📱instagram.com/rahiyannoor.ir
🔹شب قبل از عملیات محرم در میان نیروها نگاهم جذب یکی از برادران شد. نزدیک رفتم دیدم حسین مؤمنی است. لباس تمیز و مرتبّی پوشیده است. بوی عطری که به لباسش زده بود به مشامم رسید. دستی به شانه اش زدم و گفتم: «کجا مگه نمی دانی اینجا جبهه است و عملیات. با این تیپ کدام سفر می خواهی بروی ، حسین آقا بوی بهشت می دهی .»حسین خندید. مقابلم ایستاد. چشم تو چشمم دوخت و گفت: ملاقات با خدا. منم خندیدم و به شوخی گفتم:« انشاالله کی و چه وقت؟» گفت: «فردا شب.» فرداشب حواسم به حسین بود و از دور و نزدیک او را تحت نظر داشتم ، هنوز چند ساعتی از شب نگذشته بود که حسین به ملاقات با خدا رفت.🌷 📢راوی: رجب علی چاووشی 📚کتاب :زخم شقایق 🆔 @rahiyanoor 🌐 www.rahiyannoor.ir 📱instagram.com/rahiyannoor.ir
«فرصت شهادت از دست دادنی نیست.» 🔹شب عملیات فرا رسید. ابتدای محور« چم هندی» ایستاده بودم تا گردان ها را به سمت جلو هدایت کنم. برادر مهدی نصر، فرمانده محور«چم هندی» را دیدم که ماشین جیب ایشان در رمل گیر کرده بود و حرکت نمی کرد. ایشان دنبال وسیله نقلیه ای بود تا خود را به جلو برساند. یک دستگاه موتور سیکلت 250 آوردند. برادر نصر با بی سیم چی اش سوار موتور شدند .هنو مسافتی نرفته بود که موتورش هم خراب شد و از حرکت باز ماند. نزدیک ایشان رفتم . با لحن خاصی گفت( خطاب به موتور) «ظاهراً خبر دارند امشب مسأله ما حل می شود، می خواهند مانع شوند، ولی کور خوانده من پیاده هم که شده این راه را می روم؛ فرصت شهادت از دست دادنی نیست؛ چون شاید تکرار شدنی نباشد . مهدی رفت و به آرزوی دیرینه اش رسید ومن در صبحدم عملیات، خبر شهادت آقا مهدی نصر را شنیدم 🌷 📚 کتاب: شوق وصال 🆔 @rahiyanoor 🌐 www.rahiyannoor.ir 📱instagram.com/rahiyannoor.ir
🔰آنقدر حرم می رفت که توی خانه معروف شده بود به کبوتر حرم. چندین بار به خانواده اش گفته بود: «من وقتی جبهه هستم لطف خدا شامل حالم میشه و از همه کس و همه چیز منقطع می شم ولی دلم پر می کشه برای زیارت امام رضا(علیه السلام).» 🔹کنکور که داد دانشگاه علوم مشهد قبول شد. انگار که بال درآورده باشد. خوشحال بود. درس خواندن در جوار علی بن موسی الرضا(علیه السلام) برایش لذت دیگری داشت. 🔸آخرین باری که اعزام شد اول رفت حرم یک دل سیر زیارت کرد. چیزی طول نکشید که پیکر بی جانش برگشت. وقتی وصیتنامه اش را باز کردند نوشته بود: «بدنم را ببرید کنار قبر امام رضا(علیه السلام) و برایم زیارت نامه بخوانید.»🌷 تولد: شیروان - 1343 شهادت: شلمچه – 1365 مزار: امامزاده حمزه شیروان 🆔 @rahiyanoor 🌐 www.rahiyannoor.ir 📱instagram.com/rahiyannoor.ir