هدایت شده از شهر پاسخ 🌍
⁉ بهشت چند در دارد؟
⚜در های بهشت عبارتند از:
1⃣ باب المجاهدین
2⃣ باب المصلین (در نماز گزاران)
3⃣ باب الصائمین (روزه داران)
4⃣ باب الصابرین (صبر کنندگان)
5⃣ باب الشاکرین (شکر گزاران)
6⃣ باب الذاکرین (یاد آوران خدا)
7⃣ باب الحاجین (حج کنندگان)
8⃣ باب اهل المعروف،
🌼 که امام صادق (ع) در این مورد می فرماید:
🔹«در کارهای نیک با برادرانتان رقابت کنید و از اهل معروف (کار خیر) باشید، زیرا برای بهـشت دری است که به آن در معروف میگویند و داخل آن نمی روند و مگر کسی که در دنیا کارهای نیک انجام داده است»
📚 کتاب نور الثقلین، ج۴، ص۵۰۶
@darshainabazqoran
✍ بسم الله الرحمن الرحیم
🌸 مرحوم حبیبالله چایچیان(حسان) دربارهی ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» میگوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم.
🌺 دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟
🌼 ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا(ع) را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را میگرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.)
🌷 با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمیدانم در ایام تولد حضرت رضا(ع) بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود،
🌟 گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است. گفت: «ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمیچسبد» گفتم: دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهد.
🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمیکند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجهام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید.
🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتوانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را میبوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است...
🌼 شعر کامل به شرح زیر است:
🌷 آمدم ای شاه پناهم بده
🌷 خط امانی ز گناهم بده
🍀 ای حرمت ملجأ درماندگان
🍀 دور مران از در و راهم بده
🌷 ای گل بیخار گلستان عشق
🌷 قرب مکانی چو گیاهم بده
🍀 لایق وصل تو که من نیستم
🍀 اذن به یک لحظه نگاهم بده
🌷 ای که حریمت مَثل کهرباست
🌷 شوق و سبکخیزی کاهم بده
🍀 تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
🍀 گرمی جانسوز به آهم بده
🌷 لشکر شیطان به کمین منند
🌷 بیکسم ای شاه پناهم بده
🍀 از صف مژگان نگهی کن به من
🍀 با نظری یار و سپاهم بده
🌷 در شب اول که به قبرم نهند
🌷 نور بدان شام سیاهم بده
🍀 ای که عطابخش همه عالمی
🍀 جمله حاجات مرا هم بده
🌷 آن چه صلاح است برای «حسان»
🌷 از تو اگر هم که نخواهم بده
🌹 "السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"🌹
میلاد عالم آل محمد، آن امام رئوف بر شیعیان و محبانش تهنیت باد*
🌹🌹🌹🌸🌸
💠 خلقت شناسی
🔹 خیلی ها خیال می كنند که علم و دانش صنعتی سكولار است؛ می گویند صنعت و تولید، اسلامی و غیر اسلامی ندارد! زمین شناسی سكولار است، اسلامی و غیر اسلامی ندارد! معدن شناسی سكولار است، دینی و غیر دینی ندارد! خب این فكر یك سم است، خیال می كنند به اینكه عالم همین طور خودساخته است و زمین طبیعت است، كوه طبیعت است، معدن طبیعت است. می گویند طبیعت شناسی كه اسلامی و غیر اسلامی ندارد؛ حالا این آقا چون مسلمان است، ممكن ایام فاطمیه روضه خوانی هم داشته باشد و جامهٴ مشكی بپوشد، امّا بیرون محدودهٴ كار دارد دینداری می كند، این درونش مشكل جدّی دارد! وقتی درونش اصلاح می شود و وقتی فرهنگ در درون صنعت راه پیدا می كند كه این آقا متوجّه باشد ما چیزی به نام طبیعت نداریم، هر چه هست «خلقت» است. طبیعت بی طبیعت! چیزی به نام طبیعت نداریم زمین مخلوق خداست، آسمان مخلوق خداست، كوه مخلوق خداست، معدن مخلوق خداست. یك زمین شناس، یك معدن شناس و یك كوه شناس دارد «خلقت شناسی» می كند! او در تمام حالات مثل اینكه دارد ذكر می گوید؛ زیرا «خلقت شناسی» معنایش این است كه خدا چنین كرد! این معدن سنگ مرمر كه الآن در دسترس است، چند میلیون سال قبل خاك عادی بود، با نظم و تدبیر الهی، تابش آفتاب، بارش باران، كمكم منجمد شد، سنگ شد، ماند و ظریف شد و تنظیم شد و شده سنگ مرمر. اگر آن بزرگوار گفت كه سال ها باید كه مثلاً یك تكه سنگ «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن»،[1] اینطور نبود كه اوّل كسی در این كوه ها عقیق گذاشته باشد؛ این خاك بود، خاك را مدبّر اساسی و آن «ربّ العالمین»، آن حكیم، آن آگاه مطلق، خاك ها را شناسایی می كند، می داند كدام خاك می تواند بدخشان بشود و كدام خاك می تواند عقیق بشود، كدام خاك در كوه های نیشابور می تواند فیروزه بشود، همان طوری كه می داند كدام خاك طلا می شود، كدام خاك نقره می شود، او طلا می سازد، او نقره می سازد، او فیروزه می سازد، او عقیق می سازد.
🔹 اگر ما باور كردیم چیزی به نام طبیعت نداریم، اگر باور كردیم چیزی بهعنوان شانس نداریم و اینها خرافات و افسانه هست همین طوری كه صبر و جَخد افسانه است طبیعت افسانه است، همان طوری كه طبیعت افسانه است شانس افسانه است، یك مدبّر دارد ادراه می كند! یك حكیم دارد اداره می كند! آن كه آفرید دارد می پروراند! قرآن کریم فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَیءٍ﴾[2] هر چه هست و مصداق شیء است مخلوق او خداست، او آفرید، دارد می پروراند، با نظم هم می پروراند، همان طوری كه انسان را آفرید با نظم می پروراند؛ این مثلث كار خداست: جهان، انسان، پیوند انسان و جهان؛ هر سه ضلع را او آفرید و دارد اداره می كند.
[1]. دیوان سنایی، قصیده134؛ «سال ها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب ٭٭٭ لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن».
[2]. سوره رعد، آیه16؛ سوره زمر، آیه62.
#علم_و_دانش_صنعتی
#آگاه_مطلق
#خرافات_و_افسانه
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
📚 دیدار مدیران شهرک های صنعتی با حضرت استاد
تاریخ: 1391/02/07
🆔 t.me/esratvtelegram
بداء
خداشناسی
نبوت شناسی
امامت شناسی
معاد شناسي
انسان و جهان
عقائد اسلامی
تقيّه
توسل
غلو
بداء
رجعت
جبر و اختيار
قضا و قدر
ايمان
خلق قرآن
تولي و تبري
تفويض
لعن
احکام اسلامی
اخلاق اسلامی
سبک زندگی
اديان شناسی
فرق و مذاهب
قرآن شناسی
حديث شناسی
اهل بيت پيامبر
موضوعات متفرّقه
مرتب سازی بر اساس
حقیقت بداء
پرسش : حقیقت و فلسفه بداء چیست؟
پاسخ اجمالی:
بداء از اختصاصات عقاید شیعه است. موارد بسیاری اتفاق می افتد که ما با آگاهی از علل ناقصه، خبر از حادثه ای می دهیم اما بعدا به خاطر فقدان شرط یا وجود مانع خبری از وقوع آن نمی شود که در امور تشریعی نام نسخ و در امور تکوینی نام بداء برآن می گذارند. فایده بداء این است که انسان با توبه و صدقه و انجام کار نیک، حوادث سخت را از خود دور کند؛ لذا هنگامی که بداء به خدا نسبت داده می شود به معنی اِبداء است و لازمه آن نسبت جهل به خدا نیست.
پاسخ تفصیلی:
یکى از بحث هاى جنجالى که در میان شیعه و اهل تسنن به وجود آمده بحث در مسأله «بداء» است.
«فخر رازى» در تفسیر خود، ذیل آیه 39 سوره «رعد» «یَمْحو اللّهُ ما یشاء و...» مى گوید: «شیعه معتقدند که «بداء» بر خدا جایز است و حقیقت بداء، نزد آنها این است که: شخص چیزى را معتقد باشد، و سپس ظاهر شود که در واقع بر خلاف اعتقاد اواست و براى اثبات این مطلب، به آیه فوق تمسک جسته اند».
سپس اضافه مى کند: «این عقیده باطل است؛ زیرا علم خداوند از لوازم ذات او است، و آنچه چنین است، تغییر و تبدل در آن محال است».
متأسفانه، عدم آگاهى از عقیده شیعه، در زمینه مسأله «بداء» سبب شده است که: بسیارى از برادران اهل تسنن این گونه نسبت هاى ناروا را به شیعه بدهند.
توضیح این که: «بداء» در لغت به این معنى، در مورد خداوند معنى ندارد و هیچ آدم عاقل و دانائى ممکن نیست احتمال بدهد، مطلبى بر خدا پوشیده باشد، وسپس با گذشت زمان بر او آشگار گردد.
اصولاً این سخن کفر صریح و زننده اى است، و لازمه آن، نسبت دادن جهل و نادانى به ذات پاک خداوند است، و ذات او را محل تغییر و دگرگونى حوادث دانستن، حاشا که شیعه امامیه، چنین احتمالى را در مورد ذات مقدس خداوند بدهد.
آنچه شیعه از مسأله «بداء» اعتقاد دارد و روى آن اصرار مى ورزد و طبق آنچه در روایات اهل بیت(علیهم السلام) آمده: «ما عَرَفَ اللّه حَقَّ مَعرِفَتِهِ مَن لَم یَعْرِفْهُ بِالْبِداءِ»؛ (آن کس که خدا را با بداء نشناسد او را درست نشناخته است) این است که:
بسیار مى شود که: ما طبق ظواهر علل و اسباب، احساس مى کنیم: حادثه اى به وقوع خواهد پیوست، و یا وقوع چنین حادثه اى، به یکى از پیغمبران خبر داده شده، در حالى که بعداً مى بینیم آن حادثه واقع نشده، در این هنگام مى گوئیم «بداء» حاصل شد، یعنى آنچه را به �