هدایت شده از رساله امام خامنهای
‼️ وضو و غسل با وجود ناخن بلند
🔷 س ۵۷۱۵: آیا بلند بودن #ناخن مانع رسیدن آب به زیر ناخن و در نتیجه باعث باطل شدن #وضو می شود؟
✅ ج: صرف بلند بودن ناخن، مانعی برای وضو محسوب نمی شود و موجب بطلان آن نیست؛ اما اگر زیر آن مقدار از ناخن که از حدّ معمول بلندتر است، مانعی باشد بايد برطرف شود.
#احکام_وضو #وضو_با_ناخن_بلند
🆔 @resale_ahkam
من قبلا به مسئولین کشور هم گفته ام که در کشور دو کار اساسی هست یکی اینکه به فقیر باید کمک کنیم، ولی این را دیگر کشورها چه مسلمان چه کمونیست و چه غیره نیز انجام می دهند، به وامانده رسیدن یک امر عاطفی است، یک امر عقلی نیست، و امر دوم این است که جلوی فقر را بگیرید نه اینکه به فقیر کمک کنید، آن علم میخواهد، مدیریت میخواهد، آنکه اسلام آورده این است که جلوی بیکاری را میگیرد، جلوی فقر را میگیرد نه اینکه به فقیر کمک کند.
ما با استعمار مخالفیم و نباید به استقبال استعمار برویم، ولی استعمار دو جور است یک استعمار شفاف و روشن است، یک استعمار خاموش است، اینکه جوانهای بااستعداد را از کشور میبرند، این یک استعمار خاموشی است. ما باید آن هنر را داشته باشیم که بیکاری را در مملکت رفع و بتوانیم این جوانها را حفظ کنیم.
آیت الله جوادی آملی
@ajavadiamoli
اکنون این هماهنگی میان قوای سه گانه کشور وجود دارد و لذا هیچ بهانه ای برای عدم رفع مشکلات کشور وجود ندارد.
آیت الله جوادی آملی
@ajavadiamoli
مکالمه شوهر روستایی با تلفن ثابت بیمارستان
حکایتی واقعی و بسیار آموزنده :
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش میخواست او همان جا بماند. از حرفهای پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس میخواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانهشان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده میشد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمیکرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون میروید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درسها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر میشود. به زودی برمیگردیم...»
چند روز بعد، پزشکها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه میکرد گفت: «اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچهها باش.»
مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.»
اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت، پرستاران زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمیشناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شبهای گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود.
صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمیتوانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن میخواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد میخواست او همان جا بماند.
همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ میزد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار میشد. روزی در راهرو قدم میزدم. وقتی از کنار مرد میگذشتم، داشت میگفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب میشود و ما برمیگردیم.»
نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه می کردم که متوجه من شد، مرد درحالی که اشاره میکرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد.
بعد آهسته به من گفت: «خواهش میکنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آیندهمان نشود، وانمود میکنم که دارم با تلفن حرف میزنم.»
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن های با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود.
از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازیهای رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت" اما قلب دو نفر را گرم میکرد:
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷـﺪ، ﺑﺎ ﺷﮑﺴـﺘﻦ ﭘـﺎﯼ ﺩﯾـﮕﺮﺍﻥ، ﻣـﺎ ﺑﻬﺘـﺮ ﺭﺍﻩ ﻧﺨـﻮﺍﻫﯿﻢ ﺭﻓــﺖ
ﮐﺎﺵ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﺎ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﺎ خوشبخت ﺗﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯾﻢ
ﮐﺎﺵ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﺍﮔﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺷﮏ ﮐﺴﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻃﺮﻑ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺑﺎﺧﺪﺍﯼ ﺍﻭ ﻃﺮﻓﯿﻢ
ﻭ این ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩن است که زیباست..
*بشناسید آقازاده هائیکه باهم دستشـون توی یه کاســـــــه بود.* *شادی روح شهدای صلوات*
*روشنگری*
*⚘خـٰاطِرٰاٺِ_شُهَدٰا⚘*👇 https://chat.whatsapp.com/EyNTdIbmdpmCTSyPyoYomS ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
*ما ملت امام حسینیم*
*زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست*
هدایت شده از این عمار
⚡️ #تلنگر
هیچ وقت نگو: محیط خرابه
منم خراب شدم! همانگونه که هرچه هوا سردتر باشد لباست را بیشتر میکنی!
پس هر چه جامعه فاسدتر شد
تو لباسِ تقوایت را بیشتر کن.
#شهیدابراهیم_هادی
#یادشباصلوات
.اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💠 فکر جهانی
🔹 همه مراکز علمی و تحقیقی و پژوهشی مخصوصاً حوزه و دانشگاه، این رسالت را دارند که #جهانی فکر بکنند هرگز قمی فکر نکنند، ایرانی فکر نکنند، شرقی فکر نکنند، غرب آسیایی فکر نکنند، هرگز خاورمیانه ای فکر نکنند؛ چون قرآن از همان وقتی که نازل شده است فرمود جهانی فکر کنید! در همین سوره کوتاه اوایل بعثت که آنها گفتند: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾، ذات أقدس الهی فرمود نه، ﴿ذِكْرَی لِلْبَشَر﴾ من #حقوق_بشر آوردم، من جهانی حرف زدم. کسی جهانی حرف می زند که #جهان_آفرین باشد، سخن از مکه و مدینه و مانند آن نیست. ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾، ﴿ذِكْری لِلْبَشَر﴾ من حقوق بشر آوردم، #تعلیم_بشر آوردم، تمدن بشر آوردم. این حرف، #حرف_جهانی است و حرف جهانی را فقط خالق جهان می تواند بگوید، سخن از عرب و عجم نیست، من #تمدن_بشری آوردم.
🔹 بر ما واجب است جهانی فکر بکنیم، حرف کانت را خوب بفهمیم، حرف دکارت را خوب بفهمیم، حرف هر فیلسوفی را خوب بفهمیم، خوب نقد کنیم. وظیفه ما این است که #حرف_جهانی بزنیم، یک؛ جهانی را قانع کنیم، دو؛ اما کار ما این باشد که بین حرم و جمکران فکر کنیم، این جهانی حرف زدن و قمی فکر کردن است! #کتاب ما إلا و لابد باید این باشد و باید به این سمت حرکت کنیم.
#هفته_كتاب_و_كتابخوانى
#فهم
#تعلیم
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
📚 پیام به بیست و دومین همایش کتاب سال حوزه
تاریخ: 1399/10/17
🆔 @a_javadiamoli_esra
هدایت شده از تولدی دوباره
🌴🌴🌴🌴
امتحان حق تعیین کننده ی سرنوشت قابلیت توست نه فاعلیت فاعل.
فاعلیت فاعل بر ریزش دائم استوار است و همانند باران پیوسته می بارد.
سفره ی رحمت الهیه پهن است و خداوند هم امساک فیض نمی فرماید .
اگر امساکی هست ، به لحاظ قابلیت قابل است ؛
مثل اینکه شما از تقدیم طلا به کودک خود ناراحت نیستید و چه بسا دوست دارید که آن را به کودک تان هدیه دهید،اما می بینید که او قدر آن را نمی داند و ضایعش می کند و به همین دلیل هر چه فریاد بزند به او نمی دهید .
در این حال کودک خیال می کند که شما ممسک اید ، در حالی که شما می بینید قابلیت او قوی نشده است .
🌴🌴🌴🌴
┈•✾• 🍂🍁🍂•✾•┈
#استادصمدی_آملی
@allamedahr