🎼 #شعر | " گلچین روزگار "
💠 #محمد_جواد_غفور_زاده
هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد
حق در حریم قرب، مکانش نمیدهد
تا نشکند دلی به حقیقت، خدای عشق
نور و صفا به جوهر جانش نمیدهد
چون شمع هر که دعوی روشنگری کند
تقدیر غیر اشک روانش نمیدهد...
هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا
گلچین روزگار، امانش نمیدهد
آلالهای که داغ ندیدهست، دست غیب
جا در صف شکستهدلانش نمیدهد
هر دل که نیست تشنۀ جام بلا، خدای
سودای عشق و سوز نهانش نمیدهد
وآنکس که دل به آل علی بست، جبرئیل
جز حرف عاشقی به زبانش نمیدهد...
در نینوای عشق کسی بهتر از حسین
از جان، رضا به مرگ جوانش نمیدهد...
آنقدر تشنه است که یک بوسۀ وداع
پایان به آتش هیجانش نمیدهد
صد چشمِ انتظار به ره مانده است و اشک
مهلت به دیدۀ نگرانش نمیدهد
پشت سر مسافرش از خیمه آب ریخت
وقتی که دید گریه امانش نمیدهد
زیباتر از علی کسی از اهلبیت وحی
جان در ره امام زمانش نمیدهد....
@rahnava1
🎼 #شعر | " شمع جمع مشتاقان "
💠 #محمد_جواد_غفور_زاده
آمدی در جمع ما، ویرانه بوی گل گرفت
آمدی بام و در این خانه بوی گل گرفت
آن شب قدری که شمع جمع مشتاقان شدی
تا سحر خاکستر پروانه بوی گل گرفت
من که با افسون گفتار تو میرفتم به خواب
از لبت گل ریختی افسانه بوی گل گرفت
گرچه لبهای تو را بوسید جام شوکران
از نگاهت ساغر و پیمانه بوی گل گرفت
پرده از آن حسنِ یوسف چون گرفتی، خاطرم
بوی ریحان بهشتی یا نه بوی گل گرفت
بر سرم دست نوازش تا کشیدی چون نسیم
گیسویم عطر محبت، شانه بوی گل گرفت
@rahnava1
🎼 #شعر | " سایۀ سر "
💠 #محمد_جواد_غفور_زاده
من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم
صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم
هر شب از سامرّه در سرداب غیبت تا سحر
روی صحبت در مدینه با پیمبر داشتم
صبحدم آتش گرفت از آه سوزانم چمن
سر چو از سجادۀ سبز دعا برداشتم
باغ شد لبریز از خونِ دلِ آلالهها
باغبان میرفت و من چشمی ز خون تر داشتم
لالهها میسوختند از داغِ من چون چلچراغ
بسکه من در سینه داغ شعلهپرور داشتم
ای سرافراز دو عالم! ای شکوه سروها
در بلندای حضورت سایۀ سر داشتم
ای تو با من مهربانتر از نسیم آشنا
اُنس و الفت با تو از گل، نازنینتر داشتم
ای سراپا عطر یاسین، ای بهارستان وحی
بی تو من حال شقایقهای پرپر داشتم
لطف زهرا داد امشب تا سحر تسکین مرا
آشنایی با نوازشهای مادر داشتم
@rahnava1