#خاطرات_شهدا
خیلی وقت بود نرفته بود مرخصی . پدرش آمده بود جبهه دیدنش !
خیلی کار داشت ، برا همین هر جا می رفت پدرش را هم با خودش می برد .
از منطقه بر می گشتیم ، آمد نشست عقب و گفت ،
تا وقت هست یه کم با باباجون درد و دل کنم ، منو هم فرستاد جلو پیش راننده ، اصلأ نمی خواست پدرش بفهمد که او فرمانده است....
سردار
#شهیدابراهیم_جعفرزاده
📕 سایت نوید شاهد
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#خاطرات_شهدا💚
#حاج_قاسم_سلیمانی :❤️
🌸☘️ یکبار #آقا مرا صدا زدند و اشاره کردند که جلو بیا ، وقتی نزدیک رفتم، #کتابی را که در #دستانشان بود باز کردند و #عکس چند تن از #شهدا را نشان من دادند؛ #شهید_باکری ، #شهید_باقری و #شهید_زین_الدین .
☘️🌸 یکی از#عکسها، #عکس خودم بود .
#آقا به من گفتند که #عکس شما با بقیۀ #عکسها چه مطابقتی دارد ؟
☘️🌸 من هم از این که #عکس دوران #جوانیم بود ، عرض کردم ما هم سن و سال بودیم .
☘️🌸 #آقا فرمودند : آنها #وظایف خود را انجام دادند و رفتند . #مصلحت خداوند بر این بود که شما بمانید و باشید و کاری که چه بسا #سخت_تر از کار آنهاست ، انجام دهید .
☘️🌸 اگر شما نباشید، چه کسی میخواهد این کار را انجام دهد ؟
🌷#زنده_نگه_داشتن_یاد_شهدا_کمتر_از_شهادت_نیست
🌷#با_شهدا_راه_پیدا_میشود
#خاطرات_شهدا
♦️شهید حسین خرازی
🔖 تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۰۸
🌹محل شهادت: شلمچه
🌹 @rahpoyane
#خاطرات_شهدا
♦️شهید سید موسی نامجو
🔖 تاریخ شهادت : ۱۳۶۰/۰۷/۰۷
🌹محل شهادت: کهریزک
@rahpoyane
#خاطرات_شهدا
♦️شهید احمد کشوری
🔖 تاریخ شهادت : ۱۳۵۹/۰۹/۱۵
🌹محل شهادت: تنگه بینا،منطقه میمک
#خاطرات_شهدا
یاد آن روزها که می افتم، دلم حسابی تنگ می شود؛ تنگِ تنگ. عکس ها را در می آورم و دوباره چند باره نگاهشان می کنم. صدایش را می شنوم که می گوید « چه خبر؟ چی دارین ؟ تیر ؟ ترکش؟ خمپاره ؟ » بعضی وقت ها هم این دل تنگی ها بغض می شود و می رود جمع می شود ته گلو. هیچ کاریش هم نمی شود کرد. راه می افتم سمت جنوب ، دهلاویه . آن جا می ایستم روبه رویش ، سلام می کنم و سرم را می اندازم پایین ، منتظر که بگوید «چه خبر؟ باز کتونی هاتو زدی زیر بغلت برگردی اهواز؟» تا بغضم حسابی باز شود
🥀#خاطرات_شهدا
🎼 واکنش شهید به 🎧به صدای #خواننده_زن...
🏢از دانشگاه اومد خونه ، خیلی خسته بود.
🤔پرسیدم چی شده؟!
خندید و گفت :تهران ماشین سوار🚗 شدم که بیام قم.
راننده وسط اتوبان صدای موسیقیشو 🎶بردبالا...
👈🏼 تحمل کردم و چیزی نگفتم
تاداینکه دیگه صدای زن🗣 رو داشت پخشدمیکرد🔻!
🛣منم با اینکه وسط بیابون بودم گفتم :
🎚️یا کمش کن
🚶♂یا من پیاده میشم!؟
🚖اونم نامردی نکرد و زد کنار!
منم کم نیاوردم و پیاده شدم...
@rahpoyane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطرات_شهدا
مدیر مدرسه برای بازگو کردن راز های موفقیتش دعوتش کرد تا بقیه ی بچه ها ازش درس سرافرازی در دنیا و سعادت آخرت را یاد بگیرند💞
راضیه خودش رو اینطور معرفی کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم 💕
#راضیه_کشاورز هستم متولد یازدهم
شهریور 1371، هر روز یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار میشم ودرس میخونم و بعد از نماز، برای مدرسه آماده میشم🏫
بعد از مدرسه هم کلاس زبان و کاراته میرم و وقتی میام خونه بعد از چند دقیقه استراحت شروع به مطالعه و مرور درس ها و تست زدن میکنم ساعت یازده شب هم میخوابم و جمعه ها هم اکثرا با خانواده به تفریح میرویم )
این رو که گفت تمام بچه ها شروع کردن به پچ پچ کردن و متعجب شدند واقعاً هم جای تعجب هم داشت😳
این همه تلاش و همت برای رسیدن به اهداف فقط از یک ابر قهرمان بر میاد
ابر قهرمانی که ناجوانمردانه در 24 فروردین 1387 به دلیل بمبگذاری ای که در کانون #رهپویان_وصال شیراز اتفاق افتاد سخت مجروح و هجده روز بعد به قافله ی شهدا پیوست
راضیه جان، از عشقت به امام زمانت برایم بگو، از اینکه دعای عهد نخوانده پا به مدرسه نمیگذاشتی از درس و مدرسه ات که حکم جبهه را برایت داشت از انقلابی که میخواستی با درس خواندنت به پا کنی 📒 در روز های آخر چه بر زبان آوردی که اینطور مفسر عملی آیه [یا ایّتها النّفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیةً مّرضیّةً] شدی ؟
قهرمانا ! به زودی#انتقام تو و یارانت را از دشمنان آل #الله خواهیم گرفت 🇮🇱🇺🇲🇸🇦
به امید روزی که شمشیرمان با حضرت مهدی بالا رود و برسر دشمنان آن حضرت فرود آید🗡
@rahpoyane
🔰 #خـــاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟توی آموزش یه بار که در منطقه حسابی عرق بچه ها رو درآورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت : نکنه فکر کنین که فلانی ما را آموزش میده ، من خاک پاهای شماهام .
من خیلی کوچکتر از شماهام اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم.
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن، همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه، همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش می گفت: من خاک پای شماهام ....
🌷سردار خیبرشهیدابراهیم همت🌷
📕 منبع: کتاب ستارگان خاکی
@rahpoyane
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻 شهیدی که حاج قاسم همیشه او را با نامِ کوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است.» کسی که خیلی وقتها به خاطر مشغله کاری اش، قبل از اذان صبح
درب خانه حاج قاسم منتظر میایستاد...
حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن میخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتی مطمئن میشد حاج قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمیگشت.
🌷شهید حسین پور جعفری🌷
@rahpoyane
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍مثلِ زینب....
🌟در زمستانِ اصفهان که یک شب هوا
خیلی سرد بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده، آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن نماز شب است! بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد، دلش نمیخواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم، من در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد...!
🌷شهیده زینب کمایی🌷