در خطبه 156 نهج البلاغه آمده است که:
امیرالمومنین علیه السلام گریه کنان نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و فرمود: یا رسول الله، مصعب، حمزه، حنظله و 70 نفر دیگر#شهید شدند
شما به من نفرموديد كه
من #شهيد خواهم شد
پس چرا من #شهيد نشدم ؟ فرمود : يا على ! تو شهيد خواهى شد و شهادت براى تو مقدر است و
تو با شهادت از دنيا خواهى رفت . بعد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد : يا على ! صبر تو در
موطن #شهادت چگونه خواهد بود ؟ عرض كردم: " ليس هذا من مواطن الصبر هذا من مواطن البشرى و الشكر "
بفرماييد كه #شهادت چقدر باصفاست
اينجا كه جاى صبر نيست .
صبر در يك امر مكروه است
#شهادت آرزوى من
است
#محبوب من است
عطيه الهى است .
@rahro313
#کلام_شهید
بارالها!
من نمی خواهم که در بستر بمیرم
میروم تا همچو مردان خدا در دل سنگر بمیرم و میدانم که به شهادت میرسم، میخواهم اگر لیاقتش را داشتم، بدنم مانند فاطمه زهرا(س) #مفقودالجسد بشود.
#شهید_سیدعلی_دوامی
@rahro313
این آقا با صدام همکلاس بوده وقتی بعد از عملیات #کربلای_هفت داخل خاک #عراق نفوذ می کنند گوش یک سرباز عراقی را میبره، میگذاره کف دستش میگه برو به صدام بگو من را آذرفر فرستاده.
#غضنفر_آذر_فر
#فاتح_حاج_عمران
#فاتح_تمر_چین
#فاتح_پیرانشهر
شخصی که امام شخصآ به وی در بی سیم دستور عقب نشینی داد ولی وی گفت تا آخرین قطره خونم برای خاک وطنم می مانم.
خاک وطن ناموس من است.
بعد از فتح حاج عمران دو درجه تشویقی خود را پس داد و می گوید من برای خاکم جنگیدم نه برای درجه.
وی انگشتر تکاوری خود را از دست #ملکه_انگلیس گرفت و با صدام همکلاس بود.
این ابر مرد #بختیاری #چهارلنگ، ذلکی باب از شهر #الیگودرزبنیانگذار آموزش تکاور در ایران بود.
متاسفانه به علت کسالت و بیماری در #اصفهان در خانه خود به دور از امکانات و هیاهو زندگی می کند.
@rahro313
🔺 نامهای عجیب از شهید "سیدمجتبی میرغفاری" که ۳۰ سال پس از شهادت به خانوادهاش رسید.
در بخشهایی از این نامه آمده است: 🔹وقتی در شلمچه با دشمن نبرد میکردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی کربلا میآید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکهای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن اباعبدالله الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادر شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان. 🔹 مادر ماها پشت سر سرور شهیدان نماز میخوانیم، هنوز باور ندارم چه میبینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچههای فلاح به من خوشآمد میگویند، همه بچهها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچهها جویای حال خانوادهشان بودند... مادر حال میفهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بیجانی بیش نبودهام...
@rahro313
رهروان شهدا
🔺 نامهای عجیب از شهید "سیدمجتبی میرغفاری" که ۳۰ سال پس از شهادت به خانوادهاش رسید. در بخشهایی از
متن کامل نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر قلب تپنده امت اسلام پیر جماران، سلام بر ملت... سلام بر پاکدلان شهید این آب و خاک و سلام بر شهادت، سلام بر خوابگاه سرور آزادگان که خونین شهرها و دشت عباسها و مجنونها، فاوها و شلمچهها را سر راه امتحان یاران خود قرار داده، چه امتحانی
الله اکبر الله اکبر، شهادت، باز شهید دیگر، باز لبتشنه دیگر، باز صیدی دیگر.
الله اکبر چه پروانههای زیبایی دور شمع کربوبلا جمع شدهاند.
الله اکبر، آری مادر، تو شهید دادهای آن هم چه شهیدی، همرزم حسین مظلوم، سرور آزادگان، سید اولاد پیامبر، مادر شهید! ای شیرزن! و ای پاکدل! جگرگوشه تو، مجتبای تو چه میگوید؟ همسر باوفای شهید! ببین عزیز تو چه میگوید، چه زیبا گفته این پاک سرشت.
خانواده عزیزم سلام. مادر نور چشمم! منم مجتبی.
بیا مادر، بیا مادر، حلالم کن، امام را کردهام یاری
که وقت شهادت آمده ز تو خواهش چنین دارم، مکن از بهر من زاری
الله اکبر الله اکبر، مادر و همسرم سخن دارم، آری سخن دارم، وقتی در شلمچه با دشمن نبرد میکردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی کربلا میآید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکهای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن اباعبدالله الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادر شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان.
الله اکبر الله اکبر، مادر گوش کن ببین جگرگوشه تو چه زیبا گفته است: مادر ماها پشت سر سرور شهیدان نماز میخوانیم، هنوز باور ندارم چه میبینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچههای فلاح به من خوشآمد میگویند، همه بچهها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچهها جویای حال خانوادهشان بودند.
الله اکبر الله اکبر. گوش کن، بشنو، عزیزان چه میگویند، مادر حال میفهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بیجانی بیش نبودهام.
الله اکبر الله اکبر، ای همسر شهید! گوش کن! بشنو که عزیز تو چهها گفته است.. آری چه خوب گفته است. همسر مهربانم سلام مرا پذیرا باش، چی شده؟ سرت را بالا کن و شجاع باش! من همیشه در کنار تو و پسرم حسین هستم. من زندهام و همیشه در کنار خانوادهام هستم، شهادت، زندهشدن است نه مردن. امیدوارم مشکلات زندگی تو را در راهت مقاومتر سازد و حسین کوچولو را مصممتر از همیشه میپرورانی.
همسر مهربانم! من افتخار میورزم که توانستم برای چند مدتی اسم تو را در شناسنامه خودم ثبت گردانم و نوشکفتهای چون حسین که رهرو من خواهد بود برجای بگذارم و من به چنین زنانی فخر میورزم و امیدوارم که خداوند تو را صبر دهد و مرا هم بیامرزد و امیدوارم مرا ببخشید. مادر من! تمام این مقام والا را از تو آموختم. اگر شهید شدم بزرگترین افتخارم این است که رهبر روحالله و پدر و مادرم و همسرم معلمین شهادتم بودند و دیگرافتخارم این بود که در عصر امام خمینی زیستم. درود بر رهبر اسلامی ایران، امام خمینی، مرگ بر تمامی منافقین و مخالفین اسلام اعم از کفار و مشرکین.
خدا حافظِ ملت شهیدپرور ایران باشد. به امید پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا گستردگی بر تمام جهان. خداحافظ.
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار.
به عبدالله بگو نماز صبحش قضا نشه...
🔸بعد از شهادت محمود بود یک روز به علت کار در زمین روستا ، خسته و مانده برگشتم خانه که استراحت کنم. از قضا مهمان آمده بود و نتوانستم زود بخوابم. دیگر تا بخوابم دیروقت شد و باعث شد، نماز صبحم قضا شود...
🔸بیدار که شدم، نمازم را خواندم و دوباره رفتم روستا مشغول کار در زمین بودم که عباس_ر ، از رفقای مشترک من و #محمود که در عملیات جعفرطیار در خانطومان با ما بود، با من تماس گرفت .
🔸بعد از احوال پرسی گفت: «حاجی! راستش موضوعی هست که روی گفتنش را به شما ندارم!». از او خواستم راحت باشد و مطلبش را بگوید. گفت: «دیشب خواب محمود را دیدم. به من گفت: «به عبدالله بگو هیچ وقت نگذارد نماز صبحش قضا شود!».
🔸با شنیدن حرف های عباس پاهایم سست شد و روی پاهایم نشستم. دو ساعت همانجا نشسته بودم. دیگر نتوانستم به کارهایم ادامه دهم. برایم یقین شده بود که محمود زنده است و کنار ما بر کارها و اعمالم ناظر است...
📚منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" به روایت برادر صالحی ، جانشین وقت لشگر (۲۵) کربلا در منطقه عملیاتی خانطومان ...
@rahro313
من یک حق داشتم!
خاطره ای از یک شهید نماینده مجلس . . .
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1 و 45 بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.
چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
#شهید_دیالمه
#مجلس_انقلابی
@rahro313
هوا گرم است وقبل از عملیات تعدادی از بچه ها می روند و کلاه های پارچه ای تهیه میکنند و مشخصاتشون را زیر لبه های کلاه مینویسند.
مرحله دوم #عملیات_بیت_المقدس است و دشمن تلاش میکند با پاتک سنگین بچه ها را عقب براند.
این وسط بچه ها سنگر و جان پناهی ندارند. کار به جایی میرسد که دشمن برای هر نفر یک گلوله تانک شلیک میکند بعضی از بچه ها به وسیله گلوله مستقیم تانک به شهادت میرسند. و چیزی از پیکرشان یا باقی نمی ماند و یا باقی میماند و قابل شناسایی نیست .
بچه ها ب عقب برمیگردند و غروب میشود ولی خبری از شهید عبدالحسین نیست .شب بچه ها برای بازپس گیری مواضع و انتقال پیکر شهدا میروند اما تنها نشانه ای که از عبدالحسین پیدا میشود فقط یک کلاه نیمه سوخته است.
#شهید_18_ساله_عبدالحسین_نوروزی_نژاد
@rahro313
ده روزی مانده بود به عیدنوروز۹۶، آمد که جایی سراغ نداری در وقتهای تعطیلاتی بایستم کار کنم؟
گفتم:(( اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد.))
خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بود که چقدر حقوق میدهد؛ بیمه میکند یا نه و ساعت کاریاش به چه شکل است.
اولین سوالش این بود:(( سرِ ظهر میذاره برم نماز اولوقت بخونم؟))
تا بعد از سیزدهم عید آمد مغازه.
وسط کار کلا نقل زبانش سوریه و شهادت و رفقای شهیدش بود. برای اینکه جو را عوض کنم.
گفتم:(( بروبابا! منم اگه برم شهید میشم.))
صاحبمغازه گفت:(( محسن! اینطور فایده نداره. برو یه گونی بزرگ بیار این مجید رو کله کنیم بره.))
همینطور که داشت شیرینیها را میچید داخل جعبه گفت:(( پررو میشه؛ ولی تو جنگ خودمون بودن همچین منافقایی که سرشون به سنگ خورد و رفتن و شهید شدن. یه دفعه میبینی این مجید شهید میشه و سر ما بیکلاه میمونه!))
برشی از کتاب#سربلند
#شهید_محسن_حججی
@rahro313
سالهای پایان #جنگ، همه راهها را به روی ایران بسته و دست#صدام را باز گذاشته بودند.
قصد #آمریکا و کشورهای #خلیج_فارس، ادامه جنگی بیپایان به نام آتش بس، بلاتکلیف نگه داشتن مرزها و سرشاخ نگه داشتن#ایران و #عراق برای سالهای طولانی بود.
عملیات #کربلای_چهار و #کربلای_پنج پس از #فاو نقشه آنها را به هم ریخت.
اگر کربلای چهار نبود، کربلای پنج هم که در همان مکان و ١٠ روز بعد صورت گرفت، انجام نمیشد. در این صورت دشمن قبل از صدور قطعنامه_598 به فاو حمله میکرد و ایران با دست خالی و بدون تعیین تکلیف مرزها تا سالها باید منتظر میماند.
#محسن_رضایی
@rahro313