eitaa logo
رَهرُوانِ‌ راهِ‌ آرمان‌🕊
930 دنبال‌کننده
1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
20 فایل
بِسم‌ࢪَبِ‌الشہدا‌⚘️ |ڪانال‌وقف‌شھید‌آࢪمان‌علے‌وردے‌ست| تاࢪیخ‌تولد:‌¹³⁸⁰/⁴/¹³ تاࢪیخ‌شہادت:¹⁴⁰¹/⁸/⁶ محل‌‌شہادت:اڪباتان @abdoozeinab :ارتباط‌با‌مدیر مزارِ‌شهید:بهشت‌زهرا(س)،قطعه‌⁵⁰،ردیف¹¹⁷،شماره¹⁵ خوش‌آمدید اجرکم‌عندَاللّه🌱 حالا که دعوتت کرده بمون❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسم‌ِرَبِ‌الشُـهَدا🪴 السلامُ‌علیـڪ‌یا‌بقیــہ‌اللـہ‌فی‌ارضـہ✨ السلام‌ُ‌علیـڪ‌یا‌اباعبداللـہ‌الحسین‌(؏)
|امام‌حسین‌(ع)اگه‌بخواد...| با دوستانش کاروانی داشتن که پیاده‌روی اربعین رو میرفتن ، اولین باری که رفتن کربلا شونزده سالشون بود و دومین بار هم تقریبا هجده سالش بود ، یک بار هم سال تحویل اونجا بودن، نیمه شعبان هم میگفتن خیلی ثواب داره. حتی وقتی مرز های زمینی بسته شده بود ، ایشون‌ گفتن میخوایم بریم کربلا. من گفتم: بسته است و فعلا کروناست گفت : نه ما میریم فرودگاه میشینیم اونجا ، هر موقع باز شد و قسمتِ ما شد میریم . امام حسین (ع) واقعا خواست . تقریبا یک روز نشد اونجا بودن و بعد هم نیمه عید رو اونجا بودن . گفت : دیدی مامان گفتم امام حسین (ع) اگه بخواد واقعا می‌طلبه ، کی فکرشو می‌کرد؟ من فکر میکردم باید دو،سه روز اونجا باشیم تا کنسلی بخوره! گفت : مامان ان‌شاءالله سری بعد با هم میریم .... _به‌روایت‌از‌مادرِ‌بزرگوارِ‌شهید شهید‌آرمان‌علی‌وردے⚘️ رهرُوانِ‌راهِ‌آرمان🕊
🏴 دلنوشته‌‌‌ای به قلم مادر محترمه شهید آرمان‌عزیز . شوق دیدار حرم و زیارت مولایم خواب را از چشمان من گرفته بود. نام حسین و عباس چشمانم را تر می‌کرد... آرام آرام اشک می‌ریختم و قدم بر می‌داشتم. به نیابت از امام زمانم، به نیابت از تمام شهدا، به نیابت از همه ملتمسین دعا و به نیابت از فرزند شهیدم... آرمانم چقدر دوست داشتم در این سفر همراه ما بودی، همراه من و پدر و برادرت. هر چند که می‌دانم که کنار ما بودی، کنار ما قدم برمی‌داشتی و نوحه‌ی عزیزم حسین را زمزمه می‌کردی و برای زیارت اربابت سر از پا نمی‌شناختی. وقتی از دور گنبد طلایی رنگ حرم را دیدم. بند دلم پاره شد، قلبم تند و سریع می‌زد، انگار می‌خواست از من جدا بشه و خودش رو زودتر به حرم برسونه. با صدای الله اکبر و سبحان الله وارد حرم شدم و دست به سینه به اربابم عرض ادب و ارادت کردم(السلام و علیک یا ابا عبدالله) و دوباره به نیابت از آرمانم به آقا جان سلام کردم. هر چند می‌دانم او زودتر از من به اربابش عرض ارادت کرده بود... ✍🏻 دلتنگ همیشگی تو مادرت😭🥀 شـہید‌آرمانِ‌علی‌وردے⚘️ رهرُوانِ‌راهِ‌آرمان🕊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
••❤️🕊•• تم‌جذاب‌ایتا‌ با‌ عکس‌ شهید آرمان‌علی‌وردی🥲🖐 شـہید‌آرمانِ‌علی‌وردے⚘️ رهرُوانِ‌راهِ‌آرمان🕊
با «یاعلى» این سیرِ من الحق‌ الى‌ الحق آغاز شد و عرش، سرانجام قدم‌ها🕊 📸 دیدار آقای سید کاظم روح‌بخش با خانواده محترم شهید آرمان علی‌وردی در موکب حضرت قائم(ع) شهر کرمانشاه شـہید‌آرمانِ‌علی‌وردے⚘️ رهرُوانِ‌راهِ‌آرمان🕊
بِسم‌ِرَبِ‌الشُـهَدا🪴 السلامُ‌علیـڪ‌یا‌بقیــہ‌اللـہ‌فی‌ارضـہ✨ السلام‌ُ‌علیـڪ‌یا‌اباعبداللـہ‌الحسین‌(؏)
|آخرین‌جشنِ‌تولد| داداش کوچک آرمان تعریف می‌کند: «خستگی برای داداش معنا نداشت. وقتی به حوزه رفت، فقط هفته‌ای ۲ روز می‌آمد خانه. با این که درس‌های حوزه خیلی زیاد بود، اما شب‌ها که همه خواب بودند بیدار می‌ماند و آن‌ها را انجام می‌داد. نمی‌خواست مامان و بابا ناراحت شوند.» او یاد آخرین جشن تولد آرمان می‌افتد و می‌گوید: «آخرین جشن تولدش از او پرسیدیم چه آرزویی داری؟ چیزی نگفت. کمی بعد آرام به مادرم گفته بود «شهادت». _به‌روایت‌از‌برادرشهید،محمدامین شـہید‌آرمانِ‌علی‌وردے⚘️ رهرُوانِ‌راهِ‌آرمان🕊