✍ سَردار #شَهیٖد قٰاسِم سُلِیْمٰانے ٖ:
🌹پیش از برگزارۍ یکے از انتخاباتها، از حاج قاسم پرسیدم، نظرتان درباره ی احزاب و کاندیداها چیست؟ و چند تن از شخصیتها را نام بردم.
🌹گفت: فلانے از من میپرسی به چه کسے رأی میدهی؟؟! من به شما مےگویم، اگر همهۍ احزاب و گروهها و همهۍ کسانے ڪه نام بردی، در یک صف بایستند، من در صفی هستم ڪه حضرت آقا فرمودند!
🌹تو هم اگر مےخواهے عاقبت به خیر باشے، قطبنما وگرای حرڪتهایت باید رهنمود های حضرت آقا باشد.
✌️من حزبم ، حزب ولایت است...✌️
🌷 #شهیدانه
🌷 #انتخابات
🌷#حاج _قاسم
@sardaredelha9498🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌷#شـــهـیـدانـه :
❤️ سهماه پیکر مطهرش بر روی زمینی از جنسِ نمک، که معروف به کارخانه نمک بود ماند و تنش کبود شدهبود ...
🌷وقتی دفترچهای که همیشه همراهش بود را پیداکردند، معلوم شد با دستخط خودش روی اولین صفحه نوشته بود .
✨خدایا..!
دوست دارم آنقدر بدنم روی زمین بماند
تا مرا پاک گردانی ...
🌷#شهیدعلیخوشلهجه
🥀شادی روحش صلوات🥀
💌 #ڪــلام _شهـــید :
🌹شهـــید یدالله قاسم زاده
#شهیدانه ♥️↓
در دفترچه یادداشتش، از کارهایی که مقید به انجامشان بود لیستی تهیه کرده بود:
📝خوشرفتاری با مردم، ذکر روزهای هفته، غذا خوردن با خانواده، اطلاع از اخبار، مسواک و بهداشت فردی، ورزش و پیادهروی، دروغ نگفتن، ادب در کلام، محاسبه اعمال روزانه.
گاهی به سراغ دفترچه میرفت و این موارد را مرور میکرد تا خیالش از بابت عمل بهتمامی آنها آسوده باشد.
🌹🌹🌹
#شهید_یدالله_قاسمزاده🕊🌷
#الگوی_خودسازی
🌹شادی روحشان صلوات 🌹
#شهیدانه ♥️↓
به خاطر جثه کوچکش هم اسلحه از قدش بلندتر بود و هم کلاه برای سرش بزرگ؛ اما تصمیم گرفت خونش در راه اسلام ریخته شود و شد.
عبدالمجید که سنش کمتر از 15 سال بود جملهای سوزاننده دارد که با آن میخندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبون دو عالمند. میگوید: «همه خیال میکنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم!!»
آخرین عکسی که گرفت و خیلی هم معروف شد در اردوگاه موقت کنار جاده اهواز – آبادان، مقابل انرژی اتمی ساعت 5 بعداز ظهر در تاریخ نهم اردیبهشت 1361 بود درست یک روز قبل از شهادتش . . .
#سرباز_ روح الله
#شهید _عبدالمجید_رحیمی🕊🌷
🌹هدیه به روح مطهرش صلوات 🌹
🌷#شهیدانه...
محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم...
صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود.
یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.
از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم...
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
#سالروز_شهادت : ۶۶/٠۲/٠۵
🕊شادی روح مطهر شهدا صلوات
#شهیدانه🕊
• در جلسهیِ اول خواستگاری
با همان شرم و حیایِ همیشگی پرسید:
- حوصلهیِ بزرگ کردن
فرزند شهید را دارید..؟!
#شهید_مسلم_خیزاب🕊
شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات✨
3.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی شهید مهدی زینالدین
اینگونه در مورد گناهانش صحبت میکند ما چه چیزی برای گفتن داریم؟
امام زمان اینجاست، مراقب باشیم!
#شهیدانه 🕊
#امام_زمان ♥️
#یاد شهدا با صلوات
#شهیدانه
مبادا این دنیا را آنقدرجدی بگیری
که آخرتت را فراموش کنی!
دنیا مثل شیشهای میماندکه
یكدفعه میبینی از دستت
افتاد ُشکست . . !
#شهیدمهدی باکری 🥀
شادی روح مطهرشان صلوات 🕊🌷